انتظار ،بدون صبر وبصیرت!
همه ما این جمله حضرت رسول اکرم (ص) را حفظ هستیم که فرمودند:” افضل العباده انتظار الفرج” .همچنین در سخن شریفی از امام علی (ع) چنین آمده است که:” افضل العباده عفه البطن والفرج ” اما آیا عفت – که دو مصداق آن بیان شد – مصادیق دیگری نیز دارد؟
امام علی (ع( این سوال را نیز پاسخ داده وفرمودند: ” ان افضل العفه الورع” ورع به معنی تقواست وبه عبارتی ، نقطه عالی نیت ها واعمال انسان ها محسوب می شود . این جمله یکی از جملاتی است که امام علی (ع) در نامه ای ، به محمد ابن ابی بکر نوشتند ؛ آن هم زمانی که او را به عنوان والی مصر ، رهسپار آن دیار کردند. مصر در آن زمان چنا ن دستخوش دگرگونی شده بود که علیه حکومت مرکزی ایستاده وعلم شورش برداشته بود . داستان محمد بن ابی بکر با شهادتش توسط ماموران معاویه در آن خطه ، پایان می پذیرد ومصر سرانجام رسما از سیطره حکومت به حق امیرالمومنین (ع) خارج وبه عنوان تحفه ودستمزد حیله ای که عمروعاص در صفین به خرج داد ( قرآن بر سر نیزه کردن ) به او سپرده شد.مصر قبل از شهادت محمدبن ابی بکر ، شهادت مالک اشتر را نیز در کارنامه داشت .وقتی که مالک به عنوان فرماندار به آنجا رفت به نیرنگ عمرو عاص شهید شد.
ممکن است تصور کنید این مقدمه ، قدری طولانی شده است ؛ اما نکته همین جاست! چون در زمان عثمان مهمترین کسانی که به عنوان دادخواهی به مرکز حکومت اسلامی (مدینه ) آمدند تا شکایت فرماندار را به عثمان کنند وگشایشی در کار شان حاصل شود ، همین اهل مصر وبزرگان آن ها بودند . علاوه بر مصریان ، بزرگان سایر بلاد اسلامی نیز به مدینه آمده بودند واجتماع بزرگی در مدینه به راه افتاده بود .عثمان از ترس شورش این جمعیت فراوان ، سپاه شام را به فرماندهی معاویه به مدینه فراخواند ومعاویه نیز سپاه را به سمت مدینه حرکت داد؛ ولی هیچ گاه اجازه نداد حتی به نزدیکی مدینه برسد! از آن طرف عثمان ، قول برکناری چند فرماندار را به مردم داد ومردم مصر با خوشحالی مدینه را ترک کردند. اما توطئه مروان باعث شد تا مصریان سراسیمه از نیمه راه باز گشته ووارد مدینه شوند وسرانجام پس ار محاصره ای طولانی ، با نیرنگ نزدیکان عثمان،خلیفه سوم کشته شد.
بعد از آن ، مردم در مسجد جمع شدند تا با امام علی (ع) بیعت کنند . مصریان نیز در میان این بیعت کنندگان بودند . اما شروط بسیاری با مردم در میان گذاشتند وبزرگان نیز به نیابت از طائفه خود آن را پذیرفتند . اما سختی های عمل به پیمان وشرط، آغاز شد واولین فتنه مسلمین که “جنگ جمل” بود درگرفت .امام خطاب به مسلمانان فرموده بود:"لایحمل هذا العلم الا اهل البصر والصبر ” . “هیچ کس توان برداشتن این علم را ندارد ؛ جز کسانی که اهل صبر وبصیرت باشند.”
اولین نزاع اهل قبله در گرفت ومسلملنان زیادی کشته شدند.اما هنوز خون های کشته شدگان خشک نشده بود که معاویه سر به طغیان گذاشت وخونخواهی عثمان ومواخذه شدن دروغین امام علی (ع) – به عنوان عامل قتل- را دست آویز جنگی کرد که صفین نام گرفت. در صفین ، کار زار طولانی شد ؛ تا اینکه سرانجام زمانی که پیروزی امام علی (ع) قطعی شده بود ، نیرنگ عمروعاص موثر افتاد وکسانی که بی بصیرت به میدان وارد شده بودند ، قرآن ناطق را ندیدند وبه تکریم قرآن صامت روی آوردند ! بسیار بودند کسانی که تامل نکردند وبی بصیرت وارد میدانی شدند که جز نابودی وهلاکت ، ارمغانی برایشان به همراه نداشت ؛ اگر طلحه وزبیر تن به تقوا سپرده بودند وعفت پیشه می کردند واگر خوارج ، بصیرت به خرج می دادند وامام را وادار به حکمیت نمی کردند ودست آخر رودر روی او نمی ایستادند واگر اهل مصر – که انتظار گشایش وفرج واقعی داشتند وبرقراری عدالت را می خواستند – به جای ایستادن در کنار عمروعاص ، در کنار سرداران بزرگ امام علی (ع) ایستاده بودند ، نه مصر تجزیه می شد ، نه خوارج کشته می شدند ومهم تر اینکه بین اهل قبله چنین نزاع وجنگی در نمی گرفت.
اینک ما باید تاریخ را یک بار دیگر مرور کنیم تا بدانیم اگر به راستی خواستار گشایش هستیم ، امر ظهور وفرج ، بدون تقوا ، صبر ، عفت وبصیرت ، محقق نخواهد شد.
دوماهنامه امان شماره 29
همیشه پای یک ترس در میان است!
اینکه هرروز چشم در چشم شوی با پیامبری که نهصد سال دویده برای به راه آوردن این وآن؛
اینکه هرشب ، همسفره مردی باشی که سرآمد روزگار خودش باشد ودست بر قضا پدر تو هم باشد؛
اینکه لحظه های سخت تنهایی اش را ببینی وشاهد به در ودیوار زدنش برای ایمان آوردن مردم باشی؛
اینکه روی دست های مردی بزرگ شوی که خدا دست گذاشته روی شانه اش وصدایش زده پیامبر من!
اینکه قد کشیدنت کنار پدری باشد که منتظر سررسیدن وعده های خداست ، حتی وقتی مردم دیوانه اش می خوانند؛
وبعد دقیقا وقت اجابت ، وقت تحقق وعده ها؛ وقتی خیلی ها به او روی می آورند،
توپشتت را بکنی به او وروی برگردانی از مردی که بیش از خیلی ها ، تو معجزه هایش را دیده ای.
بعد بروی بالای بلندی بی او، به خیال اینکه نجات پیدا می کنی …اصلا عجیب نیست.
ماجرای نوح (ع) وپسرش ماجرای ما واوست.
ماجرای ما که کودکی هایمان در سایه بودن او گذشت.
که نان سر سفره هایمان ، حتی اگر نفهمیدیم ، از دستان او بود.
که اگر باران بارید وشد “آب” ووقت تشنگی به دادمان رسید ، از برکت بودن او بود.
که ابرهای بلا را به اشاره ای از زندگی هایمان دور کرد وما نفهمیدیم.
که وقتی هیچ کس نبود ، صدایش زدیم ومعجزه سر انگشتانش را دیدیم.
ماهمه این ها را دیده ایم.با همین چشم های خودمان.
ما خیلی وقت ها بودنش را حس کرده ایم .لطفش را چشیده ایم.با همین قلب کوچک خودمان.
ما کمک هایش را وقت بیچارگی دریافت کرده ایم ، با همین دست های خودمان.
ماخیلی چیز ها را دیده ایم وتوی قلب مان حسش کرده ایم وبا دست هایمان لمسش کرده ایم.
اما همیشه پای یک ترس در میان است.
ترس ،از وقتی که او از راه برسد …بیاید از سفر هزار ساله ومابشویم پسر نوح (ع) وهمه چیز یادمان برود.
وقتی دیگران ، فوج فوج به او ایمان می آورند ، ما به او پشت کنیم وبرویم پی آسایش خودمان .
ویادمان برود که دیگران ، ما را عمری اهل وشیعه وپیروی او خوانده اند.
که مارا به نام او صدا زده اند.
وعده خدا از راه می رسد وما پسران ناسپاس نوح (ع) می شویم.
اگر این چشم ها ، این دست ها واین قلب های کوچک خیلی چیز ها یادشان برود…
ماهنامه خیمه شماره 80
هندسه انتظار...
کلاس هندسه ی ما کلاس درس شماست
کلاس درس شما درس زندگانی ماست
همه مساحت دل ها پر از امید ظهور
دریغ قاعده هامان اسیر رسم خطاست
محیط فضل تو عالم، محاط آن ماییم
ببین ز لطف و مرامت چه شورشی برپاست!
امید وصل شما شد مماس دل هامان
ولی ظهور شما در کدام فرداهاست؟!
اگرچه دور شدیم از شما ولی دیری است
نشان مهر و صفاتان همیشه پابرجاست
مثلث دل ما را سه ضلع می سازد
یکی ولای علی ، یک شما ، یکی زهراست
عمود خیمه ی سبزت ، منصّف دلها
و رأس آن به کجاها… امید ما به خداست
توازی ره ما با ره شما… امّید!
و این تقاطع بی رحم عمر ما را کاست
سه ضلعی دل یاران همه برابر هم
دو ضلع و زاویه ی بین ،حالت آنهاست
یکی تبرّی ظلمت یکی تولّی نور
به کنج زاویه ی دل گدایی ات زیباست
گمان کنم که رسیده ست وقت سنجش ما
تو خواهی آمد و روز بزرگ ما فرداست
اگر شما برسی شاعران چه ها گویند
که در نبود شما وزن و قافیه بی جاست…
سایت ابوتراب