علامه طباطبایی (ع)
گردباد وزیدن گرفت و . . .
آیة الله سید احمد به من فرمود: به حیاط بر و زیر برگهای جمع شده یک 2تومانی است آنرا بردار و بیا به خانم من بده. من رفتم و از زیر برگهای جمع شده یک دو تومانی برداشتم و همانگونه که فرموده بود آنرا به همسرشان دادم و از این اتفاق در کمال تعجب و تحیر بودم و آیه «و چیزی نیست مگر آنکه گنجینهها و معادن نزد ماست و فرو نمیفرستیمش مگر به اندازه معلوم» (سوره حجر _ 21) در ذهنم تداعی گشت.
چگونگی مرگ
داشتم فکر میکردم که چرا ما از مرگ می ترسیم ؟خیلی با خودم کلنجار رفتم دیگه از دست خودم هم خسته شده بودم ناگهان به فکرم رسید برم سراغ روایت ، ببینم ائمه علیهم السلام برای این پرسش چه جوابی دارن.خیلی اطمینان داشتم که دست خالی بر نمی گردم آخه شما هم خوب می دونین اینها معدن علم و دانش بشری هستند.
تو بعضی از روایات غوطه ور شدم .جالب بود مطالب دسته اولی رو پیدا کردم تازه این رو هم فهمیدم که وقتی ما می گوییم فلانی فوت کرده، جمله غلطیه بوده زیرا فوت به معنای نابود شدن هست. درستش این بود که بگیم فلانی وفات کرده . خیلی فرق می کند .وفات به معنای رسیدن به کل حقیقت و تمام حقیقت هست . فوت به معنای نابود شدن.ماکه تو این دنیا واقعیت رو فقط با گوشه چشممان می بینیم از کل حقیقت عالم و دنیا فقط خوردن ، خوابیدن و لذت گذرای دنیوی را می چشیم . وقتی این مطالب را دیدم تازه برایم روشن شد که قبلا از بزرگان و روحانیون شنیده بودیم که شخصی که در حال مردن و احتضارهست و لحظات آخر عمرش را سپری می کنه اگر گنهکار باشه و بخواهد توبه کند توبش پذیرفته نیست دلیلش هم همون بوده که شخص تو لحظه آخرعمر چشم واقعی رو بدست می یاره و تماموم حقیقت عالم رو مشاهده می کند و حقایق عالَم جلوی چشم او ظاهر میشه. تازه به عمق مطالعه رسیده بودم . اصلا از حال و هوای اطرافم خبر نداشتم از بس غرق مطالعه بودم اصلا بعضی وقتها خودم را مرده می دیدم . رسیدم به این مطلب که مردم به یکی ازسه صورت وفات خواهند کرد.
خیلی لذت بخش می شود برایم و با عجله کتاب را ورق می زنم تا بیشتر بدانم وفات من به چه صورت خواهد شد.
مرگ مقربین و نزدیکان خداوند اولین صورتی هست که بیان شده . نزدیکان خداوند کسانی هستند که در اعمال عبادی به یکدیگر سبقت می گیرند و هرگز عجب و ریایی در عبادتشان رخنه نمی کند.
وقتی اینها می خواهند از دنیا بروند ملائکه خداوند با مهربانی و عطوفت جلو می آیند و می گویند: سلام علیکم ادخلو الجنه بما کنتم تعملون سوره نحل آیه 32 سلام و تحیت بر شما وارد بهشت شوید. بخاطر اینکه شما عمل به فرامین الهی داشتید.
لذت غیر قابل درکی هست. اما دیدنی و انتظار کشیدنی . کسی به اینها این مقام و منزلت را نداده بلکه بما کنتم تعملون هستند یعنی خودشان این مقام بندگی را به دست آورده اند.
یک عبارت جالبی را در بین روایات اهل البیت علیهم السلام می بینم و خیلی جای شگفت دارد. چه مضمون زیبایی . ائمه علیهم السلام وفات نزدیکان خداوند را مانند نوشیدن آب سرد و دلچسب در گرمای شدید تابستان می دانند. وفات اینان را به بوییدن گل خوشبو تشبیه می کنند.
صورت دوم مرگ ، مرگ مومنین گنهکارمی باشد. کسانی که به خداوند، پیامبر،امامان، و قیامت ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام می دهند. اما در بعضی موارد شیاطین انسی و جنی بر اینان غلبه نموده و آنها رو از مسیر عبادت و تضرع دور ساخته . یک تعبیر بسیار زیبایی از امام باقر (ع) هست.
امام هادی (ع) به عیادت یکی از اصحابش که مریض بود تشریف برد در حالتی که اورا از ترس مرگ گریان وبی تاب مشاهده نمود . امام فرمود: ای بنده خدا تو از مرگ از آن جهت می ترسی که آن را نمی شناسی ، بگو ببینم آیا تو اگر به کثافات آلوده باشی و از هر طرف دمل ها و عوارض پوستی بر بدنت احاطه کرده باشند و شدیدا تورا بیازارند و بدانی که تنها راه خلاصی از این شداید وارد شدن به حمام است و جز این راهی نیست در این صورت دوست داری که به حمام رفته و خود را شست و شو دهی یا خیر؟ و یا می خواهی اعراض کرده و از چرک و دمل بنالی ؟ گفت: دلم می خواهد داخل حمام رفته و خود را شست و شو دهم . امام فرمود : حالت این مرگ همان حالت حمام است . این وسیله ای است که تیرگی های گناهان را از تو رفع می کند .
ببینید امام با چه بیان زیبایی هم به این مریض آرامش می دهد و هم ما را آگاه می سازد.امام در این کلام نورانی مرگ را به مثابه یک پالایشگاه می داند که شرارت های نفس را می زداید و صفای باطن به او می دهد.
سومین صورت مرگ که بدترین نوع مرگ نیز به حساب می آید ، مرگ کافران می باشد . اینان نیز مانند گروه اول مورد استقبال ملائک و فرشتگان قرار می گیرند با این تفاوت که فرشتگان در مقابل اینان قرار گرفته و می گویند: فادخلوا ابواب الجهنم …فلبئس مثوی الکافرین. از درهای جهنم وارد شوید …چه جای بدی هست جایگاه متکبران. امام صادق علیه السلام مرگ کافران را مانند گزیده شدن انسان توسط مار می داند که چه لحظه دردناکی خواهد بود.
,وصیت نامه طلبه شهیده فهیمه سیاری
بسم رب الشهداءوالصدیقین
رویش سرخ
آنگاه که طلسم شب شکست و سپیده آزادی وایمان در افق به خون نشسته ایران طلوع خورشید اسلام را نوید داد،خفّاشان شب پرست،رویت مهر تابان را برنتابیدند؛ فتنه ها ازهرسو سر بر آورد وشرق وغرب ایران اسلامی راعرصه عرض اندام بازیگران صحنه عداوت و جهالت شد. خطّه غرب را به آتش فتنه کشیدند . مردان قبیله خورشید را سر بریدند، سواران سبزینه پوش رابه کمین نشستند. سفیران سازندگی را در زنجیر کردند و نا آگاهی ونقد فرهنگ اسلامی امّ المصائب بود.باید مشعل داران دین و دانش وآگاهی تن به متن خطر می دادند،باشد که طلوعشان در آن دیار غربت طلیعه آگاهی و بیداری آن سامان گردد.
ودر راستای این رسالت رسولان بود که فهیمه در 6 آذر 59 کوله بار سفر بر دوش کشید و هجرتی دیگر آغاز کرد، مگر جز این است که درس و مدرسه وسیله است نه هدف؟ او به همراه 3 تن از خواهران طلبه و دانشجو کوله بار رسالت را بستند، و رو به سوی شهر بانه نهادند، باشد که قدمی در راستای آگاهی فرزندان مظلوم آن سرزمین بردارند. فهیمه از طریق باختران عازم سنندج می شود ودر 12 آذرآنجا را به قصد سقز و بانه ترک می کند.راه ها شدیداَ نا امن است وپرخطر یک ستون نظامی ماشین آنها را همراهی می کند . اهریمن در شیار کوه ها ودره ها به شکار مردان عشیره عاشورا نشسته اند. ستون نظامی در ساعت 4:30 بعد از ظهر به دیواندرّه می رسد و آنجا را به سوی بانه ترک می کند. نیروهای تامین جاده جمع شده اند. دمدمای غروب است غروبی که غربت و غم را به خود گرفته، گویا اوفق به رنگ خون نشسته است وخورشید از شرم حادثه ای که در پیش است خود را پشت کوه ها پنهان می کند.
فهیمه عکس امام را روی زانو گرفته و نظاره می کند.یکی از خواهران همراه رو به فهیمه کرده ومیگوید: احساس دلتنگی می کنم،گویا پیش آمد ناگواری در انتظار ماست.و فهیمه زمزمه میکند که (قرآن می خوانیم ،دل آرام گیرد به یاد خدا)
و آیه های سبز نور را به تلاوتی عارفانه می نشیند . ناگهان صدای رگبار و گلوله در فضا می پیچد وبارانی از گلوله روی ماشین باریدن می گیرد. راننده از ناحیه کتف زخمی می شود و خون سرخ فوّاره می زند اما اوهمچنان ماشین را هدایت می کند، تا خواهران را از صحنه در گیری خارج کند،راننده در حالی که خون از بدنش جاری است رو به خواهران کرده و می گوید:( سرتان را پایین بیاورید تا دشمن متوجه حضور شما نشود …… ) و هنوز سخنش به پایان نرسیده استکه فهیمه به آرامیِ نسیم سحری سربردامن دوستش می نهد.چند دقیقه ای می گذرد.ماشین از تیر راس خارج شده و در درمانگاه متروکی توقف می کند. راننده برای درمان پیاده می شود. خواهری که فهیمه سر به دامنش گذاشته برای پانسمان دست یکی از خواهران قصد پیاده شدن می کند که نگاهش به خون سرخ فهیمه می افتد.تمثال مبارک امام که در دامن فهیمه بود به خون رنگین شده است . آری تیر نامردی نامردان اورا نشانه رفته و چشم راست فهیمه چون شقایق سرخی به گل نشست و او به آرامی بی صدا بال بر محمل ملائک به سوی جزیره ابدیت و آرامش بال گشود تا شعر سبز حضور جاودانه را درمحضر شاهد زیبا بسراید. آری فهیمه در خون شکفت و راز سجده فرشتگان بر آدم خاکی را فاش ساخت.او معراج یک زن را به تصویر کشید و برزنان ودختران قبیله غفلت و جلوه گری لبخند تمسخر زد.
فهیمه سیاری در خرداد 1338مصادف با محرم الحرام 1381 درتهران متولد شد.و در 12 آذر 1359 مصادف با 24 محرم الحرام در سن 21سالگی روح مطهرش به اعلی شتافت.
روحش شاد وراهش پر رهرو