حرمت نان امام زمان...
داشتم می رفتم مسجد که نماز مغرب وعشایم را به جماعت بخوانم . کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که ماشینی از کنارم عبور کرد وآب گل آلودگی که در گودالی بود ، روی من ریخت. ناراحت شدم وبا عصبانیت به راننده گفتم مگر چشم نداری ؟ شعورت کجاست؟! بعد از نماز مغرب وعشا حلقه زده بودیم دور آیت الله بهاالدینی ومحو سخنانش بودیم که ناگهان وسط بحث گفت: برای طلبه ای که نان امام زمان می خورد زشت است که فحش بدهد. گیرم تاکسی اشتباهی کرد ولباس شما هم کثیف شد، آیا باید به او جسارت کنیم ؟ باید با مردم مدارا کرد!
اوایل طلبگی ام بود . یک روز علامه طباطبایی به حجره ام آمد وگفت: به ظاهر اینجا غیبت شده است! راست می گفت! قبل از آمدن ایشان چند نفر که درسشان از من بالاتر بود به حجره ام آمده بودند وغیبت کسی را کردند. حقیقت را تعریف کردم . گفت : باید می گفتی از اینجا بروند ! این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست ! اتاقت را عوض کن!
ماهنامه اعتصام شماره س11
ای پرده نشین حرم غیب الهی...
کی می شود صبح گاه چشم هایمان را به نگاه تو بگشاییم؟
کی می شود شام گاه تصویر تورا به قاب خواب هایمان ببریم؟
کی می شود ، عطر ظهور تودرشامه وجود بپیچد؟
آقا، بیا وصبح تا شام مان را به عطر وجودت معطر کن.
فکر بکر...!!!
شوهرش سالها بود که در یک اداره راننده ماشین سنگین بود تازه ازدواج کرده بودند وهزارتا قرض وقوله …
آقای خونه تازه گی ها فکرهای بکری می کرد ! تصمیم گرفته بود عصر ها با ماشین اداره کار کنه وهمین فکرش رو هم کم کم عملی کرد. 20هزار تومن پول در روززیاد نبود ولی خوب ، برای شروع بد ک نبود…
همون روزرعد وبرق زد وتلویزیونشون سوخت ، تعمیر کار گفته بود 20 هزارتومن هزینه تعمیرش می شود…