34 سال در بی خبری...
امام موسي صدر در سال 1307 ش (1343 ق) در شهر مقدس قم ديده به جهان گشود. پس از تکميل دروس مقدماتي، از محضر علمي و معنوي آيات عظام سيدصدرالدين صدر (پدرش)، سيد محمد محقق داماد، سيد حسين بروجردي و امام خميني(ره) کسب فيض نمود. سپس عازم نجف اشرف شده و از محضر عالمان و فقيهان آن ديار نيز بهرهمند گرديد و به درجه اجتهاد نائل آمد. امام موسي صدر پس از وفات آيتاللَّه سيدعبدالحسين شرفالدين، رهبري شيعيان لبنان را به عهده گرفت و آنان را از وضعيت ناهنجار فرهنگي، اجتماعي و سياسي رهايي بخشيد و در برابر دسيسههاي دشمنان اسلام، آنان را در تشکيلات “حرکت المحرومين” متشکل ساخت. اين مجاهد نستوه و خستگيناپذير با هدف ايجاد اتحاد بين اعراب و جلب حمايت کشورهاي عربي و متقاعد ساختن آنان به منزوي کردن اسراييلِ متجاوز و تحريم هرگونه رابطه با اشغالگران فلسطين و به منظور تقويت جنبش محرومين و تهيه سلاح، به کشورهاي مختلف سفر ميکرد. امام موسي صدر، به تدريج جزء بزرگترين شخصيتهاي سياسي جهان به شمار آمد و در پي دعوت رسمي دولت ليبي، به اين کشور سفر نمود، وليکن براثر توطئه دشمنان انقلاب اسلامي، در تاریخ 9 شهریور 1357 در همان سفر ربوده شد. گرچه اخبار ضد و نقيضي درباره زنداني بودن وي منتشر ميشود، با اين حال هنوز اطلاعات موثّقي از ايشان به دست نيامده است.
راه رجا...
هر دم از این رهگذار، رهگذری می رود
از پی مردان مرد، پی سپری می رود
عرصه نگردد تهی ، گرچه زهمسنگران
گه جگری می درند، گاه سری می رود
روزن فتح و ظفر ، بسته نخواهد شدن
گرز قضا ناوكی بر قدری می رود
راه رجاء بسته نیست ، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری می رود
روضه نماند به زاغ ، ور همه با درد وداغ
از صف مرغان باغ ، نغمه گری می رود
جلوه خورشید ما ، جمله جهان در نوشت
شعله به عالم زند ، تا شرری می رود
مكتب اسلام باد زنده كه در راه آن
گاه شبیری رود، گه شبری می رود
درسفر زندگی ، آمد وشد كارماست
تا پسری در رسد ، خوش پدری می رود
راه رجایی بجاست ، شور رهایی بپاست
گرچه زنام آوران ، ناموری می رود
بی هنران را بگو ، باهنرانیم ما
گرچه زملك هنر ،باهنری می رود
دامن دریای عشق تا كه صدف پروراست
صیرفیان را چه پاك ، گر گهری می رود
تا كه خدای ِ ” حمید ” ، حافظ این امت است
هر نظری می رسد، صد خطری می رود
حمید سبزواری
معلم واقعی...
همسر شهید رجایی می گوید: او در زندگی برای من یک معلم واقعی بود؛ چرا که فقط حرف نمی زد، بلکه عمل می کرد و بهترین ویژگی یک معلم همان عمل اوست. همیشه اگر ضعفی در خودش می دید، سعی می کرد در آن مورد کسی را نصیحت نکند و تا خودش را اصلاح نمی کرد، بر زبان نمی آورد.