راه رجا...
هر دم از این رهگذار، رهگذری می رود
از پی مردان مرد، پی سپری می رود
عرصه نگردد تهی ، گرچه زهمسنگران
گه جگری می درند، گاه سری می رود
روزن فتح و ظفر ، بسته نخواهد شدن
گرز قضا ناوكی بر قدری می رود
راه رجاء بسته نیست ، گرچه رجایی برفت
ریشه به جا باد اگر برگ و بری می رود
روضه نماند به زاغ ، ور همه با درد وداغ
از صف مرغان باغ ، نغمه گری می رود
جلوه خورشید ما ، جمله جهان در نوشت
شعله به عالم زند ، تا شرری می رود
مكتب اسلام باد زنده كه در راه آن
گاه شبیری رود، گه شبری می رود
درسفر زندگی ، آمد وشد كارماست
تا پسری در رسد ، خوش پدری می رود
راه رجایی بجاست ، شور رهایی بپاست
گرچه زنام آوران ، ناموری می رود
بی هنران را بگو ، باهنرانیم ما
گرچه زملك هنر ،باهنری می رود
دامن دریای عشق تا كه صدف پروراست
صیرفیان را چه پاك ، گر گهری می رود
تا كه خدای ِ ” حمید ” ، حافظ این امت است
هر نظری می رسد، صد خطری می رود
حمید سبزواری