بحر در کوزه...
وقتی به دنیا آمدی؛ ایوان کسری شکافت ، خدایان سنگی وچوبی عرب سرنگون شد ، آتشکده فارس خاموش شد، دریاچه ساوه خشک شد، نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگ ها آن طرف تر دیده شد…
وقتی برای چندمین بار به شما توهین می شود ، دل ما عمیقا می شکند ،آسمان عزادار می شود ، خورشید ترجیح می دهد زودتر غروب کند، خدایان سنگی وچوبی شاد می شوند …سیل خروشان اعتراض ما به راه می افتد…
اما فقط اعتراض کافی نیست!!!.
ما ساکت نمی نشینیم ، باید جوابشان رابدهیم …نه ! نه! …توهین ، نه !…ما پیرو شماییم ودر سیره تان نشانی از توهین نیافتیم…ما جوابشان را می دهیم ، با کلام احسن… از خوبی هایت می گوییم ،از گذشت هایت ( در روز فتح مکه به دنبال کلام کسی که فریاد می زد امروز روز انتقام است ، فرمودی: امروز روز رحمت است) ، یتیم نوازیت( از اینکه به یتیم گفتی از این به بعد به همه همبازی هایت بگو : محمد پدر من است)، بخشندگی ات( آنقدر بخشنده بود ی که حتی پیراهنی برایت باقی نمانده بود تا به مسجد بروی) ، استقامتت ( از اینکه دندانت رادر راه انجام رسالت شکستند)،دلسوزیت ( آنقدر دلسوز بودی که نزدیک بود خودت را به خاطرهدایت مردم به کشتن بدهی)و…
به قلم : طلبه
جز به مکارم الاخلاق دعوت نمی کند...
عثمان بن مظعون،یکی از صحابه معروف پیامبر بوده و شرح حال اسلام آوردن خود را این گونه بیان میکند:
من در آغاز،اسلام را تنها به طور ظاهری پذیرفته بودم،نه با قلب و جان،دلیلش هم این بود که پیامبر(ص) پیوسته به من پیشنهاد اسلام میکرد و من هم از روی حیا میپذیرفتم.این وضع ادامه یافت تا اینکه روزی در خدمتش بودم،دیدم ایشان سخت در اندیشه فرورفته است ناگهان چشم خود را به آسمان دوخت،گویی پیامی را دریافت میدارد.وقتی به حال عادی بازگشت ماجرا را پرسیدم،فرمود: آری،هنگامیکه با شما سخن میگفتم،ناگهان جبرئیل را مشاهده کردم که این آیه را برای من آورد و بر من نازل شد: )انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون)به درستیکه خدا خلقش را فرمان میدهد به عدالت و احسان و امر میکند به بذل کردن و عطای مال به خویشاوندان،نهی میکند از کارهای زشت و ناروا و ظلم و اجحاف به دیگران،و شما را از روی مهربانی پند و اندرز می دهد،شاید که پند و موعظه او را بپذیرید تا سعادت و بهشت ابدی را بدست آورید.(سوره نحل،آیه 89)
وقتی رسول خدا این آیه مبارکه را تلاوت نمود چنان مطالب و حقایق آن در قلب و جان من اثر گذاشت که از همان لحظه اسلام در عمق جانم قرار گرفت.همان وقت به سراغ عموی پیامبر(ص)،ابوطالب رفتم و جریان را به ایشان خبر دادم،ایشان هم خطاب به قریش فرمود: ای طایفه قریش!از محمد(ص) پیروی نمائید تا هدایت شوید و دوستی و مهربانی میان شما جان بگیرد.چرا که او شما را جز به مکارم اخلاق دعوت نمیکند.
مجله بشارت
الگویی تمام عیار...
بارها و بارها زندگی و روش و منش پیامبر اعظم(ص) را مطالعه کردم و هر بار که زندگی سراسر درس او را می خواندم؛بیشتر به فکر فرو می رفتم.گاه اشک امانم نمی داد و با چشمانی اشک آلود در رفتارهای کریمانه او محو می شدم.آن حضرت نمونه انسانی کامل و الهی است که شایسته اسوه و الگو قرار گرفتن است.از این رو،قرآن درباره او فرمود: )لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة)؛ همانا بر شما در سیره رسول خدا الگو و سرمشقی نیکو است.(سوره احزاب ،آیه 21)واژه اسوه سه با در قرآن آمدهاست: دوبار در مورد حضرت ابراهیم(ع) (سوره ممتحنه،آیه4 و 6) و یک بار در مورد حضرت محمد(ص) به کار رفته است.براساس آیه بالا،پیامبر اعظم(ص) سرمشق و الگوی نیکو در امور دنیا و آخرت است.آن حضرت در ایمان و اخلاص،زهد و تقوا،صبر و استقامت،توکل و فداکاری،شجاعت و دلاوری،نظم و پاکیزگی،عبادت و خودسازی و در تمام کردارها و گفتارها کاملترین سرمش برای انسانها به شمار میرود.
رأفت پیامبر: پیامبر اسلام اشتیاق فراوانی به هدایت بندگان خداوند داشت و از گمراهی آنان به شدت رنج می برد.خداوند در این زمینه فرمود: )لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم)همانا پیامبری از خودتان آمد که رنج بردن شما بر او گران است و به»ایمان« و»نجات«شما بسیار حریص است.(سوره توبه،آیه 128)آن حضرت چنان به هدایت مردم حریص بود که احتمال میرفت حتی جان خود را در این راه از دست بدهد.از اینرو،این آیه نازل شد: )لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین)؛شاید به خاطر آنکه آنها ایمان نیاوردند،خود را به هلاکت افکنی.(سوره شعراء،آیه 3)
بخشندگی: روزی پیغمبر اکرم 12 درهم به حضرت علی(ع) داد تا پیراهنی برای او بخرد.امام علی(ع) پیراهنی را به همان قیمت خرید و به خانه بازگشت.حضرت رسول فرمود: اگر پیراهنی با قیمت کمتر میخریدی،بهتر بود.بیا با هم به بازار برویم و اگر صاحب جنس قبول کرد،جنس ارزان تری بخریم.حضرت رسول با مولای متقیان به سوی بازار راه افتادند.بعد از پس دادن پیراهن،در راه کنیزی را دیدند که میگریست.علّت را پرسیدند.گفت: مولای من چهار درهم به من داده بود تا چیزی بخرم،امّا من آن را گم کردم و اکنون میترسم که به خانه برگردم.پیامبر اکرم(ص) چهار درهم به او داد و آن گاه پیراهنی به قیمت چهار درهم خرید.هنگام بازگشت،برهنه ای را دیدند.لباس را به او بخشیدند و بار دیگر به بازار برگشتند و پیراهن دیگری خریدند.در راه بازگشت به منزل،دوباره همان کنیز را دیدند که ناراحت است و میگوید: چون برگشتن به خانه طول کشیده،می ترسم مرا بزنند. پیامبر همراه کنیز به منزل مولای او رفت،صاحب خانه به احترام تشریف فرمایی پیامبر اکرم(ص) کنیز را بخشید و او را آزاد کرد.رسول اکرم فرمود: چه دوازده درهم با برکتی بود که دو برهنه را پوشاند و یک نفر را آزاد کرد.(بحار الانوار،ج16،ص521)