مرهم دانش بر زخم جهل :
بیمار، برخوردن داروی ناگوار، اما شفابخش، شکیب می ورزد؛ تا سلامت خود را باز یابد. یک مصدوم، مریض و سرطانی، تیغ جراح را تحمل می کند؛ تا غدة بدخیم از وجودش دور افکنده شود؛ او یا باید بیماری و درد و غده را تحمل کند و با درد مزمن، بسازد و سرانجام، با خطر مرگ روبه رو شود و یا باید بر این درد کشنده، مرهمی بگذارد.
بی شک، جهل، یک عارضة مهلک است و درمان آن، علم و معرفت است و طبیب آن هم معلم و استاد است و درمانگاه آن هم جایی جز مکتب و مدرسه و حوزه و دانشگاه نیست.
اگر انسان «مریضانه» سراغ پزشک معالج رود، او هم «طبیبانه» معاینه و مداوا می کند و چه لذت بخش است این گونه تعامل میان شاگرد و استاد!
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
افزون بر این، علم، بسی شیرین و گواراست و اگر طالب دانش، طعم و لذت آن را بچشد، حتی «حقارت سؤال» و آموختن، برایش شیرین و دل نشین می گردد و آن را مایة ننگ نمی داند، بلکه سبب افتخار می شمارد. «ناصرخسرو» می گوید:
اگر تو زآموختن سرنتابی
بجوید سرِ تو همی سروری را
بسوزند چوب درختان بی بر
سزا خود همین است مر بی بری را
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را