4 راه برای کسب توفیقات الهی
شاید این جمله را زیاد شنیده باشیم که : «اگر خدا توفیق دهد فلان کار را انجام خواهم داد» یا «توفیقی بود که خدا داد و فلان کار انجام شد، این توفیق الهی چیست که به منزله یک محرک در امور خیر است ؟
«شیخ رجبعلی خیاط سبب روشن شدن چشم برزخی خود را چنین نقل کرده است: در ایام جوانی دختر رعنا و زیبایی از بستگان دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت، مرا به دام انداخت. با خود گفتم رجبعلی خدا میتواند تو را امتحان کند. بیا این بار تو خدا را امتحان کن. سپس به خدا عرضه داشتم: خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم من را برای خودت تربیت کن. آنگاه ایشان به سرعت از دام گناه میگریزد و بیدرنگ دیده برزخی او روشن میشود و آنچه را که دیگران نمیدیدند و نمیشنیدند برای او مقدر بود که ببیند و بشنود.»[1]
« توفیق ندادند بزرگان همه کس را تا یار که را خواهد و میلش به که باشد»
آری! شکی نیست که مسألهای به نام توفیق، حقیقت دارد. و «آن امری معنوی است که، حقتعالی به بعضی از بندگان (قابل) خود عنایت میکند و انسان به برکت آن امر معنوی در میدان عمل، از حدود شرعی تجاوز نمیکند و این معنا در حد کاملش عصمت میشود.»[2]
ولکن باید بدانیم، توفیقات الهی و دستگیریهای معنوی، نصیب هر کسی نمیشود، بلکه زمینه لازم و مساعد خود را میطلبد و حقتعالی در آیاتی چند، به مسأله توفیق و عوامل آن، اشاره فرموده است:
1- «وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»،[العنکبوت،69]؛ «و كسانىكه براى [به دست آوردن خشنودى] ما كوشیدند، بی تردید آنان را به راههاى خود [راه رشد، سعادت، كمال، كرامت، بهشت و مقام قرب] راهنمایى مىكنیم و یقیناً خدا با نیكوكاران است».
در این آیه شریفه «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» توفیق الهی و دستگیری معنوی است، ولی قبل از آن باید زمینهاش را که همان «جاهَدُوا فینا» است را فراهم کنیم.
2- «… وَ مَنْ یُۆْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَه…»،[التغابن،11]؛ «و هركس به خدا ایمان بیاورد، خدا قلبش را [به حقایق] راهنمایى مىكند.»
3- «… وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا…»،[نور،54]؛ «و اگر او را اطاعت كنید هدایت مىیابید.»
4- «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْكُم…»،[محمد،7]؛ «اى مۆمنان! اگر خدا را یارى كنید، خدا هم شما را یارى مىكند.»
5- و یا در مورد اصحاب کهف و آن توفیقاتی که نصیبشان شده بود، این آیه شریفه آمده است: «إنّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدی»،[کهف،13]؛ «آ نان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم.»
در این آیات الهی، جملات «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»، « یَهْدِ قَلْبَه»، « تَهْتَدُوا»، « یَنْصُرْكُم»، «وَ زِدْناهُمْ هُدی» همان توفیقات الهی است، منتها تمامی این امور مشروط به فراهم آمدن زمینههایی مانند « مجاهده، ایمان، اطاعت، نصرت و یاری حقتعالی» میباشد.
«توفیق رفیقی است که به هر کس ندهندش»
چنانچه معصیت، زمینه گمراهی و ترک نصرت الهى و واگذاردن انسان بخود و بالنتیجه موجب سلب توفیق و ازدیاد در خباثت میشود: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»،[التوبه، 67]؛ «خدا را فراموش كردند و خدا هم آنان را [از لطف و رحمت خود] محروم كرد.»
نقش توفیق در کسب فضایل
از آیت الله بهجت پرسیده شد این که شنیده می شود کارهای خیر و اعمال صالح توفیق الهی می خواهد یعنی چه و آیا این موضوع با اختیار منافاتی ندارد؟
ایشان در پاسخ فرمودند: «اگر توفیق و دستگیری خدا نباشد، مگر کارهای اختیاری انسان انجام می شود؟ باید دستگیری و توفیق از ناحیه خدا باشد تا با اعمال اختیار و اراده از ناحیه بنده، کارهای اختیاری انجام شود. تازه انجام افعال اختیاری مشروط به بقای حیات و صحت و نبود موانع است.
به طور مثال برای انجام نماز باید بنده ساجد و… باشد و عنوان سجود به قیام مبدل شود و شخص قائم، راکع و ساجد شود، این ها همه از او و به سوی اوست؛ زیرا وجود و ایجاد تا چه رسد به حرکات و سکنات به اوست، چنان که می فرماید: «مارمیت اذ رمیت ولکن ا… رمی» (آن هنگام که سنگریزه ها را پرتاب کردی این تو نبودی که انداختی، بلکه خدا انداخت.) ما همین اندازه می دانیم که خداوند امر فرموده و نهی کرده و ما در فعل و ترک مضطر نیستیم و همین مصحح عقوبت است و نیز با وجدان ثابت می شود که خود را در مورد تکلیف فاعل مایشاء و مختار و خالق فعل می دانیم. انسان فاعل ما به است نه فاعل ما منه(یعنی زمینه ساز فاعل حقیقی است نه فاعل حقیقی و ایجادی).(بر گرفته از کتاب «پرسش های شما و پاسخ های آیت ا… بهجت»- ص120 )
راهکارهای برای جلب توفیق خداوند:
1- نیایش براى کسب توفیق
باید از خداوند بزرگ درخواست توفیق بنمائیم، تا از توفیقات الهى که نصیب مردان خدا شده است، ما نیز بهرهمند شویم. در دعاهاى بسیارى این مسأله را از خداوند بزرگ مسئلت مىکنیم:
- در دعاى پس از نماز جناب جعفر طیّار مىخوانیم:اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُک تَوْفیقَ اَهْلِ الْهُدى وَاَعْمالَ اَهْلِ التَّقْوى …(3)
خدایا از تو سۆال مىکنم توفیق اهل هدایت و رفتار اهل تقوا را.
2- دعاى پدر و مادر
عامل توفیق دعاى پدر و مادر در ایجاد توفیق نقش عظیمى دارد. بعضى از بزرگان ما همه توفیقات خود را به خاطر دعاى پدر و مادر مىدانند. مرحوم علاّمه مجلسى که از نظر کثرت تألیفات و خدمت به اهل بیت اطهار علیهم السلام در میان علماء شیعه کم نظیر بلکه بىنظیر است، توفیقات عظیم خود را مرهون دعاى پدر بزرگوارش مىباشد.
3 - تلاش و کوشش براى جلب توفیق ضرورى است
همان گونه که گفتیم یکى از راههاى کسب توفیق، دعا و خواستن از خداوند است. باید از صمیم دل دست به دعا بردارید و از پروردگار مهربان خواستار موفقیّت براى رسیدن به مقاصد عالى خود باشید، توجّه داشته باشید پس از دعا، باید دست به تلاش و کوشش نیز بزنید، وگرنه دعاى شما نوعى استهزاء و تمسخر بشمار مىآید.
حضرت امام رضاعلیه السلام مىفرمایند:مَنْ سَأَلَهُ التَّوْفیقَ وَلَمْ یَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهْزَءَ بِنَفْسِهِ.(4) ؛ کسى که از خداوند دارا بودن توفیق را مسئلت نماید، ولى کوشش نکند، خود را به تمسخر گرفته است.
4- اندیشه در نعمتهاى خداوند یا عامل مهمّ توفیق
فکر و اندیشه در نعمتهاى بىپایان پروردگار، عامل بسیار مهمى در جلب توفیق است. با تفکر در مخلوقات خداوند، مىتوانید روزنهاى وسیع از توفیقات الهى را به سوى خود بگشائید.
حضرت امیرالمۆمنینعلیه السلام مىفرمایند:مَنْ تَفَکرَ فِی آلاءِاللَّهِ وُفِّقَ.(5)؛ هر کس در نعمت هاى خداوند بیندیشد، موفّق مىشود . زیرا انسان به این طریق، محبّت و دوستى خداوند را در دل خود جذب مىکند و مىپروراند و آن گاه که محبّت خدا در قلب انسان بارور شد، به سوى خداوند جذب مىشود، و توفیق از ثمرات مجذوب شدن به خداوند است.
پی نوشت ها:
1. فیض عرشی،ص262
2.مصیاح الانس،ص55
3. بحار الأنوار: 198/91
4. بحار الأنوار: 356/78
5. شرح غرر الحكم:
دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺷﺼﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻣﯿ ﮑﻨﻨﺪ
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﻻﯾﻖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟
ﺁﻫﻦ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺑﺮﻭﻥ
ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻌﻞ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ببيني ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ
ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸﯿﻨﺪ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮ ﺍﺳﺖ
لطفاً یک نفر برخیزد!
یک آن دیدم که راننده اتوبوس شروع کرد به دور زدن تا وارد جاده شود و برود. روی صندلی های عقب نشسته بودم و منتظر بودم راننده نگاهی به صندلی های خالی بیندازد و توقف کند …
منتظر بودم کمک راننده بیاید و بپرسد کسی جا نمانده؟ و نگاهش بیفتد به جاهای خالی …
منتظر بودم یکی از مسافران نگاهی به عقب بیندازد و بفهمد عده ای جا مانده اند و به راننده اطلاع دهد …
منتظر بودم کسی در جامانده ها آشنایی داشته باشد و خبر شود و خبر دهد …
من بچه ای بودم خجالتی و خیلی کم سن و سال و پروای اطلاع دادن نداشتم.
منتظر بودم کسی دیگر …
درونم ولوله ای بود که حالا چه کنم؟ همه ی خانواده جا مانده بودند و من اینجا تنها. هم جاماندن آنها دردسری بود و هم تنها ماندن من که خیلی کوچک بودم. شب بود و وسط جاده… حتما بابا برای من خیلی می ترسید. حتما خیلی ناراحت می شدند که از اتوبوس جا مانده اند. آخر آن روزها که تلفن همراه وجود نداشت و پلیس راه هم به این شکل نبود!
هنوز امیدوار بودم که یاری ای برسد و مرا از این برزخ نجات دهد.
هیچ کس نبود…
اتوبوس داشت به جاده نزدیک می شد و همه ی راه ها به رویم بسته شده بود.
فرصتی نمانده بود و باید تصمیم می گرفتم…
خوب به خاطر می آورم که با چه سختی ای سعی کردم همه ی شجاعت و توانم را جمع کنم و بر ترسم فائق بیایم. دیگر باورم شده بود که تنها فرد جمع هستم که باید جاماندگان را و هم خودم را! نجات بدهم.
از جا بلند شدم و همراه با تکان های اتوبوس به سختی خودم را از انتها به راننده رساندم و با صدایی ضعیف کنار گوشش گفتم بابا و مامان من هنوز نیامده اند!
راننده سریع ترمز کرد و کمکش را فرستاد تا دوباره اعلام کند. اول از همه مسافران جامانده ی انتهای اتوبوس سوار شدند و من یک دستم را با غرور گذاشته بودم روی صندلی راننده و منتظر بابا بودم. حالا کلی اعتماد به نفس گرفته بودم از اینکه نه تنها خانواده ی خودم که تعداد دیگری از مسافران را هم نجات داده ام.
بابا که سوار شد راننده پرسید: این باباته؟
من آن قدر سرمست این شکست ترس و خجالتم و نتیجه ی به دست آمده بودم که جوابی ندادم. منتظر شدم بابا که نزدیک شد دستش را گرفتم و با کلی غرور و تبختر راه افتادم به سمت انتهای اتوبوس.
این خاطره برای من پررنگ است همیشه مثل روز اول…
و هربار برایم حامل پیامی است…
حالا مدتی است از تمام این ماجرا دلم برای برزخش تنگ شده! وقتی که باور کردم هیچ کس نمی بیند و کاری نمی کند و این منم که باید بلند شوم، حتی اگر کوچک باشم، آن قدر که بین صندلی ها گم شوم!
دلم می خواهد باور کنم که چشم امید بابا به من است و اگر من بلند نشوم بابا و من هردو تنها می مانیم…
البته بابا آدم بزرگ است و من کوچک. او گم نمی شود، او بالاخره راهی می یابد. این منم که اگر بنشینم،
همیشه … اسیر … می مانم …
از وب لاگ یک آدم