درسی به یاد ماندنی...
سال اول حوزه بودم وتازه کلاس ها شروع شده بود یک روز صبح که حوزه میرفتم حسابی گرسنه ام شده بود واز اونجا که مامانم به یاد دوران دبیرستان برام لقمه نان و پنیرگذاشته بود وخیابون ها هم تا حدودی خلوت بود ، لقمه را به دندان گرفتم که به خیال خودم با یک تیر چند نشون زده باشم …تازه مزه نان وپنیر رو حس کرده بودم که چشمتون روزبد نبینه دیدم یکی از اساتید دروس اصلی از روبرو میاد لقمه را قورت داده ونداده با خجالت سلام کردم ووارد حوزه شدم …
اتفاقا ساعت اول با ایشون درس داشتیم استاد میون درس ، بدون اشاره به جریان صبح این نکته رو یاد آور شدند که؛
بسیاری از اموری که برای دیگران مباح است استفاده اش برای یک طلبه و روحانی خوب نیست مگر نشنیدید :
«حسنات الابرار سیئات المقربین»
از اون روز تاحالا خیلی مواظبم که کاری که در شان طلبه نیست ، انجام ندهم حتی اگر اون کار، عادی وجزو کارهای مباح باشه …هرچند کار سختیه ، امّا…
عشق دعوی می کنی، بارِ بلا بر دوش نِه
نقدِ خود بر سنگ زن، بنگر عیارِ خویش را.