زیبا باشیم یا زیبا بیاندیشیم؟!
امروز صبح تو اتوبوس چشمم به خانمی افتاد که ذوم شدن نگاه من روی چهره اش موجب نوشتن این مطلب شد
ابروهای تاتو کرده ودماغ عمل شده ولب های بادکرده اش بدجوری توی ذوق می زد…
باخودم گفتم اینکه میگن قناعت ثروته فقط در مسائل مادی واقتصادی نیست بلکه انسان اگر بخواد راحت زندگی کنه وسرافراز باشه باید نگاهش به زندگی واطرافش توام با قناعت باشه یعنی به داشته های خودش اکتفا بکنه ونداشته هاش رواز هر راه ممکن وناممکنی نطلبه…درسته که خانم ها دوست دارن زیبا دیده بشن اما آیا دماغ کوچک زیباست؟ابروهای بدون مو ولبهای بادکنکی چطور؟
تعریف ما از زیبایی چیه ؟ آیا راضی بودن به همین چهره خدادادی باهمه تناسب وبی تناسبی اش ارزش نداره ؟
آیا این جور دستکاری ها ناسپاسی نیست؟
گاهی خیلی ها فراموش میکنند که بعضی ها حسرت نفس کشیدن با بینی سالم وحسرت حرف زدن ودیدن دنیا را دارند…
داوطلبانه...
مدتی بود عراقیها بچه های ما را از پتروشیمی به رگبار می بستند. جلوی نیروهای خودی خاکریز و سنگری نبود تا رزمندگان اسلام از آن استفاده کرده، دشمن را مورد هدف قرار دهند. مهندس آقاسی زاده(سال 66 در عملیات نصر آسمانی شد)نیز در مأموریت ارومیه بود. وقتی از ارومیه بازگشت، به او گفتند: یک ماه است می خواهیم اینجا خاکریز بزنیم؛ اما کسی داوطلب نمی شود.
صبح که از خواب برخاستیم، مهندس را ندیدیم. بعداً متوجه شدیم ایشان شبانه رانندة لودر را بیدار کرده و به او گفته بود: «حاضری با هم به بهشت برویم؟» راننده پاسخ داد: «هر چه شما بگویید». مهندس به او گفت: «دستگاه را روشن کن. من روی بیل لودر می نشینم و تو حرکت کن. اگر رفتیم، با هم می رویم و اگر ماندیم، با هم می مانیم.» راننده که چنین شهامتی را از آقاسی زاده دید، گفت: «من که از شما کم تر نیستم، چشم!»
بعد شروع به خاکریز زدن می کنند و موفق هم می شوند.
مجله مبلغان شماره 119
سوال از ما پاسخ از امام سجاد (ع)!!!
چر ا نسبت به نماز ومناجات گاهی بی نشاط هستیم؟
حضرت سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی پاسخ این پرسش را در ضمن چند «لعّل» بیان نموده است. حضرت عرضه می دارد: «اَللَّهُمَّ اِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ وَ قُمْتُ لِلصَّلَاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاساً إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ؛خدایا! براستی من هرگاه با [خودم] گفتم که مهیا و آماده شوم [برای یک نماز با حال] و برای نماز در پیشگاه تو و مناجات با تو ایستادم؛ چرت (و بی حالی) بر من عارض نمودی، آن هم در حال نماز، و از من (و دلم) حال مناجات با خودت (و راز و نیاز) را گرفتی؛ در حالی که من با تو مناجات می کردم، چه شده است هر وقت می گویم باطنم اصلاح شده و همنشینی من با توبه کاران نزدیک شده است، گرفتاری برایم رخ می دهد که قدمهایم می لرزد [و حال نماز و نزدیکی به توبه کاران از من گرفته می شود] و بین من و خدمت تو [و حضور قلب و همنشینی با پاکان] حائل ایجاد می شود. [راستی راز این بی حالیها چیست؟]»
آنگاه با استفاده از علوم الهی خود به بیان عوامل این بی حالی می پردازد:
1. «سَیِّدِی! لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی؛ آقای من! شاید مرا از درگاهت رانده ای و از خدمت (و بودن در محضرت) دورم کرده ای.»
2. «اَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی؛ یا شاید دیدی من حق [طاعت و بندگی] تو را سبک شمردم؛ پس [مرا از خود و ارتباط با خود در نماز و مناجات] دور نموده ای.»
3. «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی؛ یا شاید دیدی مرا که از تو رو گردان بودم [و اعراض از خدا زندگی تلخی را به دنبال دارد؛چرا که] تو مرا بَد داشتی [و از من روگردان شدی].»
4. «أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ فَرَفَضْتَنِی؛ یا شاید مرا در مقام دروغگویان یافتی پس مرا از خود دور نمودی.»
5. «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی؛ یا شاید دیدی که [این همه] نعمتهای تو را شکر نگفتم …
صفحات: 1· 2