طلبه بابرکتی باشیم...
عجب عمر با برکتی …
فلانی دستش با برکت است …
چه غذای بابرکتی! خدا زیاد کند…
هیچ فکر کرده اید که برکت یعنی چه ؟
قرآن می گوید آنچه نزد شماست - وبا شما گره خورده بی برکت و- فانی است وآنچه نزد خداست - وبا او پیوند خورده با برکت و - باقی است.
حکایت آن قربانی پیامبر را که شنیده اید از همسرش پرسید با گوشت قربانی چه کردید ؟ گفت همه را دادیم فقیر وتمام شد ، فقط یک رانش برای خودمان ماند. حضرت فرمود: همه اش ماند ، فقط یک رانش تمام شد واز بین رفت!
در تعبیر دیگری برکت یعنی بهره برداری کم ار امکانات ، سود دهی زیاد به مردم. همچون امیر المومنین علی (ع) که سهمش از دنیا قرص نانی بود یا کهنه پیراهنی ! اما سودش برای مردم بی حد وحصر.
شاید هم مقصود فراوانی وماندگاری نعمت است که هرسو بنگری خوان نعمت گسترده باشد.
به این مثال اندکی توجه کنید: گوسفند سالی یک بار می زاید ؛ سالی یک بره. سگ سالی دوبار می زاید ؛ هربار هفت توله . یعنی چهاده به یک! اما شما در بیابان ها ومراتع گله گله گوسفند می بینید یا گله گله سگ؟
می گویید گوسفند ، اما چرا؟ چون خداوند در گوسفند برکت قرار داده ، در سگ قرار نداده است.دوست دارید بشمارم برخی از اسباب برکت را؟ صله رحم، میانه روی، نظافت، ازدواج، مشورت با خردمندان ، عیادت بیمار ، آسان گیری در دادوستد ، غذا خوردن دسته جمعی ، اطعام دیگران و…
پس برکت از آن خداست واوست که باید ببخشد وعطا کند . به پیامبر برکت کوثر را عطا کرد ، تمام سادات عالم از آن سرچشمه اند . دشمن اورا نیز ابتر قرار داد ، احدی از نسل او باقی نیست…
ماهنامه حاشیه
حرمت نان امام زمان...
داشتم می رفتم مسجد که نماز مغرب وعشایم را به جماعت بخوانم . کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که ماشینی از کنارم عبور کرد وآب گل آلودگی که در گودالی بود ، روی من ریخت. ناراحت شدم وبا عصبانیت به راننده گفتم مگر چشم نداری ؟ شعورت کجاست؟! بعد از نماز مغرب وعشا حلقه زده بودیم دور آیت الله بهاالدینی ومحو سخنانش بودیم که ناگهان وسط بحث گفت: برای طلبه ای که نان امام زمان می خورد زشت است که فحش بدهد. گیرم تاکسی اشتباهی کرد ولباس شما هم کثیف شد، آیا باید به او جسارت کنیم ؟ باید با مردم مدارا کرد!
اوایل طلبگی ام بود . یک روز علامه طباطبایی به حجره ام آمد وگفت: به ظاهر اینجا غیبت شده است! راست می گفت! قبل از آمدن ایشان چند نفر که درسشان از من بالاتر بود به حجره ام آمده بودند وغیبت کسی را کردند. حقیقت را تعریف کردم . گفت : باید می گفتی از اینجا بروند ! این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست ! اتاقت را عوض کن!
ماهنامه اعتصام شماره س11
ای پرده نشین حرم غیب الهی...
کی می شود صبح گاه چشم هایمان را به نگاه تو بگشاییم؟
کی می شود شام گاه تصویر تورا به قاب خواب هایمان ببریم؟
کی می شود ، عطر ظهور تودرشامه وجود بپیچد؟
آقا، بیا وصبح تا شام مان را به عطر وجودت معطر کن.