نمک دارید؟
نشسته بودم، داشتم درس فردا را پیش مطالعه می کردم. بگذریم که فقط در ظاهر کتاب دستم بود، غرق در افکار و خیالات بودم؛ یعنی می شود من هم مثل برخی از اساتید بزرگ اخلاق بشوم؟ آرزویی که اکثر طلبه های نجف در سرداشتند. ناگهان علی با خوشحالی وارد حجره شد. ضعف از بدن کم جون و لاغرش زبانه می کشید. مثل همیشه کلاه به سر داشت، یک عبای قهوه ای هم روی دوشش بود، محاسنش کامل نشده بود، سنّ کمی داشت، تازه چند ماه بود که باهم وارد حوزة نجف شده و مشغول صرف و نحو بودیم. کتابش را روی طاقچه گذاشت.
هنوز نفهمیده بودم چطور علی با آن سحری کمی که با هم خورده بودیم، دم غروب آن قدر سر حال بود. خودش که صورت بهت زده من را دید، علتش را گفت: بلند شو برویم. افطاری دعوت شده ایم. گفتم: کجا؟ گفت: چند تا کوچه بالاتر از حرم. برخی از بزرگان هم دعوت اند. محض اطلاع شما آیت الله آشیخ مرتضی طالقانی هم هستند. همان استادی که دوستشان دارید. تا اسم ایشان را شنیدم، قبل از اینکه جمله اش تمام شود، من آماده شدم.
سر راه، قبل از اینکه به مجلس برسیم، به پیشنهاد من اول سری به حرم زدیم. کنار ضریح امیرالمؤمنین دعا کردم که ما را خودشان در راه اصلی قرار دهند. وقتی رسیدیم، سفره را انداخته بودند. سریع نگاه کردم یک جای خالی پیدا کردم، همان جا نشستم. تمام حواسم به استاد بود. بزرگ دیگری هم کنار ایشان نشسته بود. هر از چندی، با هم صحبت می کردند، خیلی حرف نمی زدند. بیشتر با تسبیحشان مأنوس بودند.
غذا را آوردند. همه منتظر بودند تا بزرگان اول شروع کنند؛ اما آشیخ مرتضی قبل از شروع غذا، سراغ نمک گرفت. آخه مستحب است غذا را با نمک شروع کنیم. صاحب خانه، سریع یکی از بچه ها را دنبال نمک فرستاد. غذاها را از خانة دیگری می آوردند و چند دقیقه طول می کشید، تا برگردد. ولی همه به احترام استاد منتظر ماندند. از ظاهر بعضی مهمان ها معلوم بود که اعصابشان خرد شده؛ هر چند به احترام او چیزی نمی گفتند. خود من هم از گشنگی دل ضعفه…
پیش به سوی تقویت حافظه!
حافظه، یکی از توانایی های فوق العاده مغز است که به ثبت و ذخیره سازی اطلاعات می پردازد و در موقع لزوم، آنها را فرامی خواند. از همین تعریف برمی آید که اختلالات حافظه می تواند در اثر اِشکال در سه مرحله ثبت، ذخیره سازی و فراخوانی اطلاعات به وجود آید.
حافظه به دو نوع کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم می شود. چیزی که سریع گفته شود و سریع تکرار شود و زود فراموش شود، «حافظه فوری» نام دارد. بعد از حافظه فوری، «حافظه اخیر» است که برای خبرهای مهم است. «حافظه فوری و حافظه اخیر» جزو حافظه کوتاه مدت به شمار می روند که در قسمت مشخصی از مغز به نام هیپوکامپوس قرار دارند.
اطلاعات مهم، خاطرات دوران کودکی و مباحث آموختنی، در قسمت دیگری از مغز به نام قشر خاکستری ذخیره می شوند که «حافظه دور یا حافظه بلندمدت» نام دارد. نکته اینجاست که حافظه قدیمی خوب، لزوماً نشان دهنده حافظه قوی نیست.
رسوباتی که در سنین کهن سالی در مغز ایجاد می شود، ضربه های مغزی، سکته قلبی که مانع رسیدن خون به مغز می شود، مصرف زیاد داروهای ضدافسردگی، بیماری های افسردگی و اضطراب، همگی باعث اختلال در سرعت حافظه می شود و کندی حافظه را به دنبال دارد.
چه باید بکنیم تا حافظه ای فعال و مناسب داشته باشیم؟
با افزایش سن، روند تقویت سلول های بدن، به ویژه سلول های مغزی کند می شود و به تدریج بخشی از حافظه کوتاه مدت خود را از دست می دهیم. از طرفی با بالا رفتن سن، خون کمتری به مغز می رود و هر چیزی که مانع رسیدن جریان خون …
الهی و ربی من لی غیرک ؟!
چقدر آدم دیده ام که خواستند سربلند شوند، رفتند پیش یکی غیر تو و کوچک و خوار برگشتند. چقدر آدم دیده ام که خواستند ثروتمند شوند، رفتند پیش یکی غیر تو و فقیر برگشتند. چقدر آدم دیده ام که خواستند به مقام برسند، رفتند پیش یکی غیر تو و پست و زیردست برگشتند. آدم اگر عاقل باشد، اینها را که می بیند، راه خودش را درست می کند؛ از این رفت و آمدها پند می گیرد و این درس عبرت ها، او را می برد به راه راست.
خدایا! من از کسی غیر تو، خواهش نمی کنم. هر آرزویی دارم، می آورم پیش خودت. قبل این که دیگران را صدا کنم، تو را صدا می کنم. امیدم فقط به توست و کسی را شریک نمی کنم. خواهش هایم فقط از توست و کسی را همراهت نمی کنم. تو و کس دیگری را با هم صدا نمی زنم.
یکی بودن مال توست و قدرت و بی نیازی و توانایی و بالایی. (چرا بروم پیش دیگری؟) دیگران خودشان در زندگی به مهربانی تو نیاز دارند. رحمت تو نباشد، از پس کارهای خودشان برنمی آیند؛ در امورات روزمره شان هم شکست می خورند. دیگران یک روز خوبند، یک روز بد. خلقشان روز به روز فرق می کند؛ ولی تو بالاتری از این شبیه ها و مخالف ها؛ بالاتری از این همتایان کوچک. پاکی و خدایی جز تو نیست.
صحیفه سجادیه، دعای بیست و هشتم، ترجمه فاطمه شهیدی.