20 نکته در مورد یادداشت برداری
1- یادداشت برداری یکی از کلیدهای اصلی یادگیری و یادآوری است.
2- فراموش نکنید که یادداشت برداری با رونویسی متفاوت است.
3- در یادداشت برداری سعی نکنید تمام صفحه را پر کنید. این کار اصلاً اصولی نیست.
4- برای یادداشت برداشتن از طرحهای گوناگون و متنوعی مثل موارد زیر استفاده کنید.
5- یادداشتهایتان را بر اساس اشخاص، فرمولها، اصطلاحات، تاریخ ها، تعاریف، اندیشه های اساسی و… طبقه بندی و دسته بندی کنید.
6- یادداشت برداری هایتان را در زمانها مختلفی مثل سر کلاس درس، بعد از مطالعه، در منزل، بعد از مرور کردن و… انجام دهید.
7- سعی کنید یادداشت هایتان در حدی مطمئن و جامع باشد که جایگزین مناسبی برای منبع اصلی باشد.
8- یادداشت هایتان را در زمان های مختلف مورد مطالعه قرار دهید آنها را مورد اصلاح و بازآرایی قرار دهید.
9- خلاقیت در یادداشت برداری را فراموش نکنید چه به لحاظ نحوه نگارش چه به لحاظ شکل نوشتار، نمودارهایی که بکار می برید یا رمزنویسی هایی که انجام می دهید. هر چه خلاقانه تر باشد بهتر است
10- سعی کنید یادداشت هایتان به زبان خودتان باشد و از کلمات متن کتاب کمتر استفاده کنید.
11- یکی از منابع مفید برای مقایسه یاداشتهایتان با دیگران استفاده از خلاصه های کتب و منابع کمک آموزشی است.
12- برای یادداشت برداری حتماً اندیشه اصلی را از تعریف، فضای مفهومی، مصادیق، طبقه بندی ها، کاربردها، فرمولها و سایر جزئیات تفکیک کنید.
13- از نمودارهای مختلف در نوشته های خود استفاده کنید از نمودارهای خطی، زنجیری و پله ای بیشتر برای یادداشت هایی استفاده کنید که یا رابطه علت و معلولی دارند یا تقدم و تأخر آنها مهم است.
14- نکات مهم یادداشتهایتان را با شکل، با کادر کشیدن دور آنها با رنگ، با تغییر شکل نگارش یا به هر وسیله دیگری برجسته نمایی کنید.
15- یادداشتهایتان را با یکدیگر مبادله کنید. در این تبادل آنها را با هم مقایسه کنید و اشکالات احتمالی یادداشتتان را پیدا کنید و آنها را رفع کنید.
16- اصل اساسی در هر گونه یادداشت برداری حذف توضیحات اضافی و اهمیت سنجی مطالب است. برای این منظور باید اصل و فرع مطالب را از هم تشخیص دهید.
17- کی از راههای موفقیت، خلاصه برداری کردن از روی یادداشت هاست برای این کار تمرین خلاصه نویسی کنید.
18- بخاطر داشته باشید که هر گونه یادداشت برداری باید هدفمند باشد. یعنی پاسخگوی نیازی یا جوابگوی سؤالی باشد.
19- یادداشتهایتان را به گونه ای تهیه کنید که قابل حمل باشد و به سهولت بتواند مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین استفاده از سر رسید و سالنامه ها را توصیه نمی کنیم.
20- بهترین وضعیت برای یادداشت برداری آن است که آنها را روی اوراقی جداگانه و بهم پیوسته بنویسیم تا اگر نیازی به چک و اصلاح آن بود بتوانیم با بازنویسی آن دوباره به مجموعه ای قابل قبول برسیم.
منبع: حاجی بابایی، مرتضی، اصول و نکات کلیدی مطالعه و یادگیری، تهران، نشر ما و شما، چاپ هشتم، زمستان 1389
معيار صحيح و غلط در عقيده ي مهدويت
در دعايي شريف آمده است: (اَللّهُمَّ عَرِّفنِي حُجَتَّکُ فَإِنَّکَ إِن لَم تُعَرِّفنِي حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دِينِي؛ خداوندا، حجت خود را به من بشناسان که اگر حجت خود را به من نشناساني از دين خود گمراه خواهم شد.»(1)
مسئله مهدويت -عليرغم اينکه به نام هاي متفاوتي از آن تعبير شده- به لحاظ فکري غني، به لحاظ تاريخي قطعي، و در ترازوي عقل ديني -با طيف هاي مختلف آن- پذيرفتني است. اما اين ويژگي ها با يک پديده ي خطرناک به نام مدعيان دروغين همراه شده است و اين همراهي از ابتداي پيدايش تفکر مهدويت تا هنگامي که به اجرا درآيد، از آن جدا شدني نيست و تعجبي هم ندارد؛ چرا که پديده ي نبوت و رسالت نيز در سير تاريخي خود، همواره با چنين مدّعياني همراه بوده است.
داستان جالبي درباره يکي از اين مدّعيان پيامبري هست که معجزه اش اين بود که سنگريزه در آب مي انداخت و سنگريزه متلاشي مي شد اما وقتي از او خواستند نوع سنگريزه را عوض کند، گفت: «شما از فرعون هم سخت گيرتر هستيد؛ چون فرعون هرگز از موسي نخواست عصايش را عوض کند».
و باز نقل مي کنند: در حضور يکي از پادشاهان، از يکي از اين مدّعيان معجزه خواستند، گفت: معجزه کدام پيغمبري را مي خواهيد؟ گفتند: معجزه ي موسي. گفت: معجزه ي او چه بود؟ گفتند: اژدها کردن عصا. گفت: چيز آسان تري بخواهيد. گفتند: معجزه ابراهيم که گلستان شدن آتش است. گفت: آسان تر. گفتند: معجزه عيسي که زنده کردن مرده است. گفت: اين معجزه خوب است؛ من الآن جناب پادشاه را مي کشم و دوباره او را زنده مي کنم. پادشاه گفت: من پيامبري تو را تأييد کردم ديگر نيازي به معجزه نيست. وضعيت مدّعيان دروغين مهدويت نيز همين طور است؛ برخي از آنها مدعي هستند که مهدي هستند؛ بعضي ادعاي نايب خاص بودن دارند؛ بعضي ديگر مدعي مي شوند که يماني، خراساني، نفس زکيه، صاحب پرچم سياه، امامزاده، از ابدال و … از عناويني که در متون روايي آمده هستند.
در اين باره بايد به چند نکته توجه شود:
مدعيات مهدويت
اولين نکته اين است که بدانيم: کساني که مدّعي مهدويت شده يا ديگران آنها را مهدي دانسته اند، چند دسته هستند:
گروه اول: کساني همچون محمد بن حنفيه، زير شهيد، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکيّه؛ بلکه کساني هم پيدا شدند که حتي درباره بعضي از ائمه عليهم السلام مثل حضرت امام باقر عليه السلام ادعاي مهدويت کردند؛ مانند واقفيه و باقريه.
گروه دوم: کساني چون مهدي عباسي، سردرمداران حرکت بابيه، محمد بن اخمد بن مهدي سوداني و کساني ديگر و تعدادي از حاکمان اموي، عباسي و ديگران.
منشأهاي ادّعاي مهدويت
دومين نکته اين است که: اين انحراف و ادّعا ممکن است چند منشأ داشته باشد.
1- گرفتن بخشي از اين تفکر و رها کردن بخشي ديگر: (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ؛ آيا شما به پاره اي از کتاب آسماني ايمان مي آوريد، و به پاره اي کفر مي ورزيد؟!». (2)
2- عمل به متشبهات قرآن و ترک محکمات: (مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ؛ پاره اي از ان، آياتِ محکم [صريح و روشن] است. آنها اساس کتابند؛ و [پاره اي] ديگر متشابهاتند [که تأويل پذيرند] اما کساني که در دلهايشان انحراف است براي فتنه جويي و طلبِ تأويل آن [ به دلخواه خود،] از متشابهِ آن پيروي مي کنند). (3)
3- رفتن به دنبال جزئيات بدون ارجاع دادن آنها به کليات و چسبيدن به همان جزئيات.
4- گرفتن روايات نادر يا غير متعارَف يا متروک و يا معارِض با مشهور.
5- وارد شدن افراد سطحي يا روشنفکران غير متخصص در مباحث شبهه انگيز يا تخصّصي که در نتيجه چيزي را مي بينند اما از بسياري از ريزه کاري ها غفلت مي کنند.
6- عدم تعيين ضوابط ثابت و تمرکز بر روي آنها و حرکت در افق هاي متغير و به دور مانده از اصول ثابت.
7- عدم تأسيس تئوري شناخت براي موضوع بحث، يا خلط مبحث در شيوه هاي شناخت؛ مثل اعتماد بر خواب و رؤيا يا علوم غريبه يا مکاشفات و اموري از اين قبيل؛ و بر فرض که چنين مسائلي به لحاظ صغري يا کبري صحيح، و نسبت به صاحبانشان حجّت باشند، نسبت به سايرين حجت نيستند، خصوصاً نسبت به کساني که بخواهند ادعاي خود را از اين راه ها اثبات کنند، چه رسد به کساني که بخواهند از اين راه ها حقانيت خودشان را به اثبات برسانند.
در جاي خود بيان شده، جتي کساني که به چنين راه هايي متوسل مي شوند، خود نيز مي دانند اين امور يا از دسيسه هاي شيطان است يا از خواب هاي پريشان يا اوهام شيطاني، و اگر بنا بود امثال چنين چيزهايي مورد اعتماد واقع شود، لازمه آن، پذيرش خبرهايي است که يا يکديگر را نفي مي کنند يا لازمه راست بودن يکي، دروغ بودن ديگري است.
8- تکيه کردن بر مباني غلط، مثل شويه هاي صوفيه يا دانش هايي که از جهان خارج به اسلام وارد شده است؛ در اين رابطه از حضرت امام هادي عليه السلام روايت شده است که فرمودند: «لا تَلتَفِتُوا إِلي هؤُلآءِ الخَدّاعِينَ فَإِنَّهُم خُلَفآءُ الشَّيطانِ وَ مُخَرِّبُوا الدِّينِ، يَتَزَهَّدُونَ لِرَاحَةِ الأَجسامِ وَ يَتَهَجّدِونَ لِصَيدِ الأَنعَامِ، يَتَوَجَّعُونَ عُمراً حَتّي يُدِيخُوا لِلإيکافِ حُمراً، لا يُهَلِّلُونَ إِلّا لِغُرُرِ النّاسِ، وَ لا يُقَلِّلُونَ الغِذاءَ الّا لِمِلأِ العَساسِ وَ اختِلاسِ قُلُوبِ الدَّفناسِ، يُکَلِّمُونَ النّاسَ بِإِملائِهِم فِي الحُبِّ، وَ يَطرَحُونَ بِأَذالِيلِهِم فِي الجُبِّ، أَورادُهُم الرَّقصُ وَ التَّصدِيَةُ، وَ أَذکارُهُم التَّرَنُّمُ وَ التَّغنِيَةُ، فَلا يَتَّبِعُهُم إلاَّ السُّفَهاءُ وَ لا يَعتَقِدُهُم إِلَّا الحُمَقآءُ، فَمَن ذَهَبَ إِلي زِيارَةِ أَحَدٍ مِنهُم حَيّاً وَ مَيِّتاً فَکَأَنَّما ذَهَبَ إِلي زِيارَةِ الشَّيطانِ وَ عِبادَةِ الأَوثانِ، وَ مَن أَعانَ أَحَداً مِنهُم فَکَأَنَّما أَعانَ يَزِيدَ وَ مُعاوِيَّةَ وَ أَباسُفيانَ؛ به اين حيله گران توجهي نکنيد که اينها جانشينان شيطان و ويران کنندگان دين هستند؛ براي اينکه به راحت تن برسند، نمايش زهد مي دهند و براي صيد کردن مردم، شب زنده داري کرده و نماز شب مي خوانند؛ عمري را به درد و رنج مي گذارنند تا از ديگران در جهت اهداف خود سوء استفاده کنند. آنان جز براي فريفتن مردم تسبيح و تهليل نمي کنند و جز براي پرکردنِ کاسه خود و ربودن دل هاي احمقان، تظاهر به حکم غذايي نمي کنند، آنان با مردم از عشق سخن مي گويند؛ اما چنان گمراهشان مي سازند که آنان را در چاه مي افکنند، وِردشان رقص و کف زدن و ذکرشان غنا و ترنّم است. جز سفيهان از آنان پيروي نمي کنند و جز احمقان به آنان معتقد نمي شوند، پس هر کس به زيارت و ديدار مرده يا زنده ي آنان برود، گويا به زيارت و ديدار شيطان و پرستش بت ها رفته است و هر کس به يکي از آنها کمک کند گويا به يزيد و معاويه و ابوسفيان ياري رسانده است».
در اينجا مردي از اصحاب به آن حضرت عرضه داست: «حتي اگر چنين کسي معترف به حقوق شما باشد»؟ اما به گونه اي شبيه غضب به او نگريست و فرمود: «دَع ذا عَنکَ، مَنِ اعتَرَفَ بِحُقُوقِنا لَم يَذهَب فِي عُقُوقِنا، أَما تَدري أنَّهُم أَخَسُّ طَوائِفِ الصُّوفِيَّةِ، وَ الصُّوفِيَّةُ کُلُّهُم مُخالِفُونا وَ طَرِيقَتُهُم مُغايِرَةٌ لِطَرِيقَتِنا، وَ إِن هُم إِلّا نَصاري أَو مَجُوسُ هذِهِ الأَمَّةِ؛ اُولئِکَ الَّذِينَ يَجهَدُونَ فِي إِطفاءِ نُورِ اللهِ بَأَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرِونَ؛ دست از اين سخنان بردار، کسي که به حقوق ما اعتراف داشته باشد، در راه آزار ما گام بر نمي دارد، آيا نمي داني که آنها از پست ترين طايفه هاي صوفيه هستند و تمام طايفه هاي صوفيه از مخالفان ما و راه آنها مخالف با راه و روش ما؟ آنها چيزي جز نصاري يا مجوس اين امت نيستند؛ کساني که تلاش مي کنند با دهان خود نور خدا را خاموش سازند؛ ولي خدا نور خود را کامل مي کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند». (4)
منشأهاي تأثير ادعاي مهدويت بر توده هاي مردم
سومين نکته اين است که بدانيم چه چيزهايي منشأ تأثير اين نيروهاي تاريک بر توده هاي مردم هستند؟
الف) ناداني و زياده روي در تکيه بر ترغيب و دور کردن جهان تزاحم از اسباب و عوامل طبيعي و تفسير پديده هاي جهان هستي بر مبناي حدس و گمان.
ب) فقر، البته فقر به خودي خود منشأ نيست؛ بلکه احساس فقر و مظلوميت و ناکامي و گذاشتن همه اينها به حساب دين يا انداختنِ گناهِ سيستم سياسي به گردن دين و احساسات موهوم نفساني، منشأ هستند.
جنبه منفيِ احساس فقر، گاه منشأ نفوذ اين فکر مي شود؛ کاري که يا از راه خريدن انسان ها با پول حاصل مي شود، يا فر عاملي مي شود تا ارتباطات روحي دروغيني شکل بگيرد و لو به اين شکل که انسان هاي فقير را با اين تفکر (ادعاي مهدويت) تخدير کنند، يا در اثر ناکارآمديِ اسباب طبيعي در برابر فقر براي غلبه بر آن، به عوامل ماورايي يا عوامل طبيعي متوسل شوند يا براي مبارزه با فقر به دنبال يک قهرمان رؤيايي بگردند.
ج) برانگيختن پيام بدگماني و کافر پنداشتن ديگران و رنگ حماسي بخشيدن به اين پيام، به کار بردن هاله ي قداست براي خود و توزيع نمادهاي سمبليک بين وابستگان.
د) به کار بردن شيوه هاي جذاب در پيام و فرهنگ؛ مقولاتي از قبيل فناء في الله، بازگشت به خدا، عين اليقين، حق اليقين و … که بعضي از اينها اگر چه مطالب درستي هستند؛ اما به کمترين بهايي هزينه شده و بر اساس عرفاني ناردست به کار برده مي شوند يا به وسيله ي مبالغه در محبت اهل بيت: تا حدّ اعتقادات باطنيه.(5)
هـ) ويران کردن برنامه ريزي شده شخصيت مردم به لحاظ افکار، اعتقادات، ارزش ها و رفتار که از راه تکرار و تقليد، به کار بردن شيوه هاي عقل جمعي، تسليم و اطاعات کورکورانه، تلقين و خلق روح سرکشي در برابر جريانات فکري انجام مي شود.
ز) دور کردن مردم از علما و ايجاد روح کراهت و دشمني با آنها و بلکه مباح دانستن خون علما به وسيله سياه نمايي چهره ي آنان، به اين بهانه که آنها مانع از ظهور امام زمان عليه السلام هستند يا کشتن آنها موجب تعجيل در ظهور آن حضرت مي شود.
7- دوگانگي در عمل؛ از يک طرف مردم را به انجام آداب و رسوم من درآوردي دعوت مي کنند و از طرف ديگر، تکاليف شرعي را به بهانه اينکه اينها تکاليف ظاهري هستند و بايد باطن شريعت را دريافت، تعطيل مي کنند؛ بلکه بعضي از آنها پا را فراتر نهاده و در ارتکاب محرمات به جايي رسيده اند که حلالي بديهي را حرام و حرام را حلال کرده اند.
آثار منفي ادّعاي مهدويت
چهارمين نکته اين است که بدانيم اين ادّعاها چه پيامدهايي دارد:
الف) دروغ.
ب) به ناداني انداختن.
ج) بي ارزش کردن حق.
د) هرج و مرج.
هـ) پنهان کاري و مخفي کردن شيوه و رفتار و انديشه.
و) نيرنگ، گمراهي و حماقت.
ز) غلو.
انگيزه هاي انحراف
پنجمين نکته، شناخت انگيزه هاي اين انحراف است از جمله:
الف) انگيزه روحي و عاطفي.
ب) انگيزه فلسفي و انحراف در فکر.
ج) انگيزه سياسي، گاهي به صورت نفوذ دستگاههاي بيگانه که با انگيزه هاي متعدد صورت مي پذيرد؛ گاه از راه ايجاد دشمني و اختلاف؛ گاه براي در تنگنا قرار دادن مذهب شيعه؛ گاه به صورت ايجاد گروههاي فشار در برابر مواضع شيعي؛ گاه به صورت تحريک از طرف حکومت هاي داخلي با هدف هاي گوناگون همچون سرگرم کردن مردم، برداشتن مخالفان از سر راه و توجيه کردن شکست هاي خود.
د) انگيزه مادي، کسب شهرت و به دست آوردن منافع دنيوي.
هـ) عجله کردن و نداشتن صبر و راه افتادن به دنبال به دست آوردن شور و تحرّکي -اگر چه خيالي- در قضيه مهدويت.
راه کارهاي درمان انحراف
ششمين نکته، پيدا کردن راه کارهايي است که ممکن است درمان کننده اين انحرافات باشند، از جمله:
الف) تکيه کردن بر دانش:
1- آگاهي از حرکت هاي انحرافي موجود در تاريخ.
2- دانش و بيداري در فهم جريان مهدويت و دانستن وظايف و کيفيت انتظار.
ب) تکيه بر مبناي عدم اعتماد به افکار مخفيانه، دور از ذهن، غير متعارف و موهوم؛ نيز دوري از حرکات و رهبري هاي مشکوک و مجهول و رفتارها و ديدارهاي مخفيانه.
ج) اعتماد بر اصالت عمل شرعي و پذيرش اين قانون که (بندگي خدا با نافرماني خدا قابل جمع نيست)؛ يعني راهي که در آن گناه باشد، هرگز نمي تواند انسان را به خدا نزديک کند. پس مسائل اثبات شده ي شرعي همچون نماز، روزه، امر به معروف و نهي از منکر، دوري از گناهان -همچون ضرر رساندن به خود بدون مجوز شرعي - تنفر داشتن از انديشه تروريستي - که براي مباح کردن خون ديگران دست به تکفير مي زنند - و خودداري از ريختن آبروي مردم، اينها همه از اصول مسلم است و بايد در قانون گذاري اجرا و تأييد رعايت شود.
د) بر حذر بودن از رفتا و پيام و شيوه ي صوفيان.
هـ) اعتراف به اينکه فکر شيعي با برنامه، اصيل و ريشه دار بوده و از زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تاکنون امتداد داشته است و اين راه را شخص پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و عترت طاهره عليهم السلام ترسيم کرده اند و در نتيجه، عدم پذيرش چيزهاي ناشناخته و انديشه هاي ناقص و عقيم، و باور اين نکته که ما در زماني به سر مي بريم که بين گذشته اي آشکار و آينده اي از پيش تعيين شده و روشن قرار دارد. پس هر جهت گيري بايد بر اساس سنجيده شود؛ اما چيزهاي مجهولي که نه فقهِ ريشه داري دارد و نه انديشه مشخصي و داراي برنامه تکامل يافته و ثابتي است، نمي تواند مورد پذيرش و اعتماد قرار گيرد.
و) پذيرش فرهنگِ طردِ مدّعياني که ادعاي داشتن علم لدنّي يا آگاهي از دانش هاي غير متعارف را دارند و انتخاب نکردنِ راه هايي که به لحاظ عقلي و عقلايي و ديني متعارف نيستند.
ز) اشاعه اين فرهنگ که جريان مهدويت شخصي و جناحي نيست و نبايد به نفع قالب ها و چهارچوب هاي فردي و شخصي مصادره گردد.
پي نوشت ها :
1- مصباح المتهجد: 411 ح (536/146).
2- بقره: 85.
3- آل عمران: 7.
4- شيخ حُرّ عامِلي، الإثناعشريّه، 28 و 29.
5- فرقه ي اسماعيليه ي باطنيه اصحاب ابو محمد بن عبدالله درزي؛ اين مذهب ابتدا در زمان فاطميّونِ مصر در واديِ تيم واقع در جنوب شرقي لبنان انتشار پيدا کرد. معجم الفرق الاسلامية: 115 براي اطلاع از اعتقادات فاسد اين فرقه، ر.ک: حاج ميرزا حسين نوري، خاتمه ي مستدرک 134/1. (مترجم)
منبع مقاله :
اشکوري، احمد؛ (1390)، مباني اعتقاد به مهدويت، کاظم حاتمي طبري، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول
درسی از استاد مطهری
چرا باید اسم فرزندانمان را از اسمهای اسلامی بگذاریم؟
جوابی که استاد مطهری به این سؤال این است: میدهند: یکی از شعارهایی که متأسّفانه جامعه ما تحت تأثیر غربزدگی، دارد از دست میدهد، مسئله نامگذاری است. هر ملّتی اسمهایی دارد که روی فرزندان خود میگذارد، اسمهایی که مخصوص خود آن ملّت است. رابرت اسم ما نیست، اسم دنیای مسیحیّت است. ما مسلمانیم، اسلام خودش اسم دارد و اساساً دستور دارد. دستور اسلام این است که نگذارید اسمهای اسلامی فراموش شود. با کمال تأسّف، یکی از مظاهر تجدّد در جامعه فعلی ما این است که یک حسّی در میان بعضی طبقات ما، به خصوص در میان بعضی از خانمها پیدا شده که خیال میکنند اسمهای اسلامی دیگر کهنه شده است به طور مثال خیال میکنند که اگر اسم فرزندشان را حسن یا حسین بگذارند(با اینکه ایمان به امام حسن و امام حسین دارند)، یا اسم بچّهاشان را علی، احمد، مصطفی، مرتضی، ابوالقاسم، رضا، کاظم، صادق، باقر و اسمهای انبیا: ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، موسی و عیسی بگذارند، به شخصیّت فرزندشان ضربه وارد میشود که مثلاً اینها دیگر کهنه شده و البتّه توجیه میکنند که مانعی هم ندارد، مسلمانی که به این حرفها نیست، حالا من به جای این اسمها میآیم اسمی مثلاً از گبرهای 3 هزار و 4 هزار سال پیش میگذارم، عیبی ندارد. خیر. عیب دارد مسلمانی شوخیبردار نیست. اسلام به ما نیاز ندارد که بخواهد با ما صلح و مصالحه کند که حالا از این یکی گذشتم. یا ما باید مسلمان باشیم و شعارهای اسلامی را که اعلام وابستگی ما به اسلام است، حفظ و نگهداری کنیم یا باید از اسلام استعفا بدهیم. از دست دادن تدریجی شعارها باعث میشود که بعد خود محتوا را از دست بدهیم. وقتی اسمهای اسلامی فراموش بشود، اسلام نیز به مرور زمان فراموش میشود. من هم قبول دارم ماهیّت و واقعیّت اسلام هرگز به این مطلب نیست که من اسمم حسن باشد یا کامران. آن قدر اشخاصی بودهاند که اسمشان حسن و حسین و احمد بوده که کمر اسلام را شکستهاند. ممکن است اسم من یک اسم غیر اسلامی باشد ولی عملاً من مسلمان واقعی باشم. من منکر این مطلب نیستم؛ نمیگویم هر کسی با اسم مسلمان میشود و هر کسی با اسم از اسلام خارج میشود؛ ولی عرض میکنم که این خودش یک حسابی است در دنیای اسلام. ما باید این اسمها را به عنوان نماد و شعائر اسلام حفظ کنیم تا محتوا و اصل را از دست ندهیم. به طور مثال نام بابک، اگر ما اسم فردی را که در طول تاریخ از او جز دشمنی و کینه نسبت به اسلام چیز دیگری سراغ نداریم و هیچ فضیلتی در او نمیبینیم، جز اینکه با مسلمانان میجنگیده، روی فرزندمان بگذاریم، میوه دل ما فردا بزرگ میشود، با خود میگوید اسم دوستانم را حسن، حسین، عبّاس، علی و مرتضی گذاشتهاند، اسم من هم بابک است؛ من هم بروم سراغ هم اسم خودم، ببینم او کیست؟ وقتی میرود سراغ او میبیند در زندگی آن آدم از نظر انسانی چیزی نیست و جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری وجود ندارد. به دروغ از او تعریف میکنند، میگویندبابک با اعراب میجنگید، کجا بابک با اعراب میجنگید؟! بابک با ایرانیها میجنگید نه با اعراب، بابک را ایرانیها کشتند و 250 هزار کشته دادند، عرب که اصلاً یک نژاد کوچکی بود و افراد زیادی نداشت. سردارشان یک ایرانی به نام افشین بود که با بابک میجنگید، نفراتش هم همه ایرانی بودند، تاریخ را شما بخوانید! میبینید شعارها ایرانی است، اسمها همه ایرانی است، ایرانیهایی که با بابک میجنگیدند، گرزی داشتند که اسمش را گذاشتهاند کافرکوب.
بابک با اسلام و مسلمانان میجنگید، با عربها نمیجنگید، عربی در کار نبود. معتصَم خلیفه بود؛ ولی او که با معتصم نمیجنگید. اگر ایرانیهای مسلمان، بابک را یک عنصر ضدّ اسلامی تشخیص نمیدادند که با او به نفع معتصم نمیجنگیدند، ایرانیها از معتصم نهایت تنفّر را داشتند، ولی حاضر نبودند به قیمت جنگیدن با معتصمها بیایند بابکها را تأیید کنند. میدیدند اگر امر دائر بشود میان بابک و معتصم، باز معتصم از بابک بهتر است. بچّهای بزرگ میشود؛ در حالی که میبیند اسمش بابک است. طبعاً در او یک احساس علاقهای نسبت به هم اسمش پیدا میشود و بسا هست که بعد، همین اسمگذاری، این بچّه را منحرف کند یا میبیند اسمش اسم یک گبر آتشپرستی است که در چهارهزار سال پیش وجود داشته است. شعائر اسلام که شوخیبردار نیست. اسلام است. ما باید شعارهای اسلامی را اگر اسلام را میخواهیم باید شعارهایش را هم حفظ کنیم… اگر نمیخواهیم حساب دیگری است. من با کسانی حرف میزنم که مسلمانند و از روی غفلت، چنین کارهایی را میکنند. میخواهم از غفلتشان خارج بشوند. حال اگر کسی مسلمان نیست و با اسلام ضدیّتی دارد، ما با آنها منطق و سخن دیگری داریم.