درسی از استاد مطهری
چرا باید اسم فرزندانمان را از اسمهای اسلامی بگذاریم؟
جوابی که استاد مطهری به این سؤال این است: میدهند: یکی از شعارهایی که متأسّفانه جامعه ما تحت تأثیر غربزدگی، دارد از دست میدهد، مسئله نامگذاری است. هر ملّتی اسمهایی دارد که روی فرزندان خود میگذارد، اسمهایی که مخصوص خود آن ملّت است. رابرت اسم ما نیست، اسم دنیای مسیحیّت است. ما مسلمانیم، اسلام خودش اسم دارد و اساساً دستور دارد. دستور اسلام این است که نگذارید اسمهای اسلامی فراموش شود. با کمال تأسّف، یکی از مظاهر تجدّد در جامعه فعلی ما این است که یک حسّی در میان بعضی طبقات ما، به خصوص در میان بعضی از خانمها پیدا شده که خیال میکنند اسمهای اسلامی دیگر کهنه شده است به طور مثال خیال میکنند که اگر اسم فرزندشان را حسن یا حسین بگذارند(با اینکه ایمان به امام حسن و امام حسین دارند)، یا اسم بچّهاشان را علی، احمد، مصطفی، مرتضی، ابوالقاسم، رضا، کاظم، صادق، باقر و اسمهای انبیا: ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، موسی و عیسی بگذارند، به شخصیّت فرزندشان ضربه وارد میشود که مثلاً اینها دیگر کهنه شده و البتّه توجیه میکنند که مانعی هم ندارد، مسلمانی که به این حرفها نیست، حالا من به جای این اسمها میآیم اسمی مثلاً از گبرهای 3 هزار و 4 هزار سال پیش میگذارم، عیبی ندارد. خیر. عیب دارد مسلمانی شوخیبردار نیست. اسلام به ما نیاز ندارد که بخواهد با ما صلح و مصالحه کند که حالا از این یکی گذشتم. یا ما باید مسلمان باشیم و شعارهای اسلامی را که اعلام وابستگی ما به اسلام است، حفظ و نگهداری کنیم یا باید از اسلام استعفا بدهیم. از دست دادن تدریجی شعارها باعث میشود که بعد خود محتوا را از دست بدهیم. وقتی اسمهای اسلامی فراموش بشود، اسلام نیز به مرور زمان فراموش میشود. من هم قبول دارم ماهیّت و واقعیّت اسلام هرگز به این مطلب نیست که من اسمم حسن باشد یا کامران. آن قدر اشخاصی بودهاند که اسمشان حسن و حسین و احمد بوده که کمر اسلام را شکستهاند. ممکن است اسم من یک اسم غیر اسلامی باشد ولی عملاً من مسلمان واقعی باشم. من منکر این مطلب نیستم؛ نمیگویم هر کسی با اسم مسلمان میشود و هر کسی با اسم از اسلام خارج میشود؛ ولی عرض میکنم که این خودش یک حسابی است در دنیای اسلام. ما باید این اسمها را به عنوان نماد و شعائر اسلام حفظ کنیم تا محتوا و اصل را از دست ندهیم. به طور مثال نام بابک، اگر ما اسم فردی را که در طول تاریخ از او جز دشمنی و کینه نسبت به اسلام چیز دیگری سراغ نداریم و هیچ فضیلتی در او نمیبینیم، جز اینکه با مسلمانان میجنگیده، روی فرزندمان بگذاریم، میوه دل ما فردا بزرگ میشود، با خود میگوید اسم دوستانم را حسن، حسین، عبّاس، علی و مرتضی گذاشتهاند، اسم من هم بابک است؛ من هم بروم سراغ هم اسم خودم، ببینم او کیست؟ وقتی میرود سراغ او میبیند در زندگی آن آدم از نظر انسانی چیزی نیست و جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری وجود ندارد. به دروغ از او تعریف میکنند، میگویندبابک با اعراب میجنگید، کجا بابک با اعراب میجنگید؟! بابک با ایرانیها میجنگید نه با اعراب، بابک را ایرانیها کشتند و 250 هزار کشته دادند، عرب که اصلاً یک نژاد کوچکی بود و افراد زیادی نداشت. سردارشان یک ایرانی به نام افشین بود که با بابک میجنگید، نفراتش هم همه ایرانی بودند، تاریخ را شما بخوانید! میبینید شعارها ایرانی است، اسمها همه ایرانی است، ایرانیهایی که با بابک میجنگیدند، گرزی داشتند که اسمش را گذاشتهاند کافرکوب.
بابک با اسلام و مسلمانان میجنگید، با عربها نمیجنگید، عربی در کار نبود. معتصَم خلیفه بود؛ ولی او که با معتصم نمیجنگید. اگر ایرانیهای مسلمان، بابک را یک عنصر ضدّ اسلامی تشخیص نمیدادند که با او به نفع معتصم نمیجنگیدند، ایرانیها از معتصم نهایت تنفّر را داشتند، ولی حاضر نبودند به قیمت جنگیدن با معتصمها بیایند بابکها را تأیید کنند. میدیدند اگر امر دائر بشود میان بابک و معتصم، باز معتصم از بابک بهتر است. بچّهای بزرگ میشود؛ در حالی که میبیند اسمش بابک است. طبعاً در او یک احساس علاقهای نسبت به هم اسمش پیدا میشود و بسا هست که بعد، همین اسمگذاری، این بچّه را منحرف کند یا میبیند اسمش اسم یک گبر آتشپرستی است که در چهارهزار سال پیش وجود داشته است. شعائر اسلام که شوخیبردار نیست. اسلام است. ما باید شعارهای اسلامی را اگر اسلام را میخواهیم باید شعارهایش را هم حفظ کنیم… اگر نمیخواهیم حساب دیگری است. من با کسانی حرف میزنم که مسلمانند و از روی غفلت، چنین کارهایی را میکنند. میخواهم از غفلتشان خارج بشوند. حال اگر کسی مسلمان نیست و با اسلام ضدیّتی دارد، ما با آنها منطق و سخن دیگری داریم.