مطهری
داستان مردي از راستان
مسافري بود كه در جاده سبز <سيره نبوي> و <سيره ائمه اطهار(ع)> سير ميكرد. <توحيد> ، <عدل الهي>، <نبوت>، <امامت و رهبري> و <معاد>، پايههاي محكم اعتقاداتش بود. به <اسلام و نيازهاي زمان> ميانديشيد و با اتكاء به <امدادهاي غيبي در زندگي بشر>، سعي در بيداري <فطرت> خفته مردمان و <احياي تفكر اسلامي> داشت. <حكمتها واندرزها>يش راهگشاي <تكامل اجتماعي انسان> است. او آموخت كه بايد <خاتميت پيامبرامي> را پذيرفت و براي رسيدن به <آزادي معنوي، ولاءها و ولايت ها>ي ديگر را رها كرد.
وقتي <پيرامون جمهوري اسلامي> سخن ميگفت، روحيه <جهاد> را در مردم شكوفا مينمود و خود نيز همراه آنان در <نبرد حق و باطل> شركت ميكرد تا نمونهاي ديگر از <خدمات متقابل اسلام و ايران> جلوهگر شود. <پيرامون انقلاب اسلامي> سخن گفت تا <حماسه حسيني> را به <قيام و انقلاب مهدي > پيوند دهد.
در زماني كه رابطه <انسان و ايمان> كمرنگ شده بود، با <منطق> و <فلسفه> و بيان <علل گرايش به ماديگري>، <نقدي برماركسيسم> زد كه همگان از <پاسخهاي استاد> در شگفت ماندند. <گفتارهاي معنوي> وي نقش مؤثري در <رهبري نسل جوان> ايفا كرد؛ زيرا <مساله شناخت> در <جهان بيني توحيدي> وي جايگاه مهمي داشت.
اسلام، از جانب ايسمهاي مختلف مورد هجوم واقع ميشد و ظاهر بيناني كه غيب را باور نداشتند، <وحي و نبوت> و نيز <زندگي جاويد يا حيات اخروي> را خيالات ميپنداشتند و <جامعه و تاريخ> را به سوي نابودي و نيستي و بيهدفي ميديدند. اما <مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي> كافي بود كه آشكار كند، در حقيقت عقايد و اعمال آنان براي بشر نيستيآور بوده، نه حقيقت عالم هستي. با اين حال، استاد با <مقالات فلسفي> متعدد و <ده، پانزده و بيست گفتار> و نيز بيان <كليات علوم اسلامي> تلاش نمود تا با پرداختن از زواياي مختلف به بحثهاي معرفتي و عملي، جامعيت و جاودانگي دين اسلام را در منظر محافل علمي و عمومي به نمايش بگذارد. در اين راستا وي حتي از <نظري به نظام اقتصادي اسلام> و طرح <مسألة ربا> نيز فروگذاري نكرد و با <شرح منظومه> اسلام سرّ <ختم نبوت> را بيان نمود.
در زماني كه <اخلاق جنسي> به عنوان يك دغدغه مهم مطرح بود، <نظام حقوق زن در اسلام> را به دنبال <مسأله حجاب> تبيين نمود. از آنجا كه به اهميت <تعليم و تربيت در اسلام> واقف بود، حسينيه ارشاد را تأسيس كرد تا <آشنايي با قرآن> و <جهان بيني اسلامي> براي همگان ميسر گردد و <رشد اسلامي> تحقق يابد.
معيارهاي <انسان كامل> نزد وي همان معيارهاي كمال <انسان در قرآن> بود، و نه معيارهاي مكاتب بشري.
در منظر او رابطه <انسان و سرنوشت> روشن بود و اصولاً جبر را در <فلسفه تاريخ> بر نميتافت. بنابراين همراه با نهضتهاي اسلامي براي اجرايي كردن <اصل عدل در اسلام> به قيام و مبارزه پرداخت و البته در اين راه، <فلسفه اخلاق> را نيز از ياد نبرد و حتي با مخالفان، از راه بحث و مناظره علمي و جدال احسن وارد شد.
<اصول فلسفه و روش رئاليسم>، او را از پرداختن به <عرفان حافظ> و <تماشاگه راز> باز نداشت تا پاي چوبين استدلال را با نيروي عشق، حيات و حركت بخشد و اين مسير را ادامه داد تا اين كه در دوازدهم ارديبهشت60، خوارج صفتاني كه رمز اين <جاذبه و دافعه> او را در نيافته بودند، ساده انگارانه سر او را نشانه رفتند تا بلكه از انديشههاي ناب او رهايي يابند و اينچنين استاد عقل و عشق، قلب و انديشه را يكجا به محضر دوست تقديم نمود، اما <داستان راستان>ي چون او همچنان ادامه دارد؛ چرا كه <خورشيد دين هرگز غروب نميكند>. برگرفته : نشریه نامه جامعه
معلم
خیلی دوست داشتم که بدانم که خداوند مهربان به روز معلم چگونه می نگردد. برایم مهم بود. ما خودمان که از بچه گی انتظار روز معلم را می کشیدیم. در فکر هدیه دادن به معلم چه روز هایی را غرق در خیال می شدیم.
یادم هست روز معلم بود. وقتی معلم سر کلاس آمد، از نگاه های گرمش می شد حدس زد که درچه حال و هوایی به سر می برد . ما منتظرخنده های او بودیم . اوبرای ما خندید و با خنده های خود غنچه های لب های ما را شکوفا کرد و ما را هم به خنده وار دار ساخت . چه ولوله ای شده بود.
می گفت: بچه ها من امروز بهترین روزم را با تمام وجودم حس می کنم. او می گفت معلمی چون شغل انبیا الهی هست ،خوشحالم که حداقل با پیامبران خداوند هم شغلم .
دغدغه تربیت که دردرون ذات پاک پیامبران الهی به ودیعه گذاشته شده، گویا انگیزه ای شده تا معلمان نیز این را در درون خود بیابند و آن را برگی زرین در وجود خودشان بدانند. می گفت: من با این اعتقاد زندگی می کنم . او روز معلم را معلمِ روز های سخت خود می دانست و می گفت: چون ممکن است این روحیه در طول سال در بعضی مواقع برای بعضی معلمان فراموش شود لذا روز معلم را یادآورالهام بزرگ می دانست که با گوشت و خون معلم عجین شده است.
با وارد شدن روز معلم، این الهام خداوند بر قلب های مهربان معلم دمیده می شود. وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. عبادت برنامه ای است که خداوند برای رسیدن انسان به سعادت اخروی ترسیم کرده است. و 124 هزار پیام آور صدق و دوستی را به آن سوق داده است. واینک این معلمان پاک طینت ماموریت تربیت انسانها را به عهده گرفته اند. اینان خود را آماده می کنند تا به عنوان ادامه دهندگان راه انبیا راه سعادت و بندگی بندگان خداوند را هموار سازند.
خداوند که خود بزرگترین معلم هستی و موجودات هست مهمترین فلسفه خلقت را اظهار بندگی و عبودیت به درگاه ایزدی دانسته است. و می فرماید:((وماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون)) نیافریدم جن و انسان را جز اینکه عبادت کنند.
انبیا وامامان علیهم السلام آمدند تا راه های عبادت و بندگی را برای ما بیان کنند. واین مربیان و معلمانند که راه انبیا و امامان را ادامه می دهند و برآنند تا این امواج نور را در قلب های مردم جای دهند.
چند سال قبل بود که یکی از معلمان دوره ابتدایی را دیدم بعد ازمقداری صحبت ها رو کرد به من و گفت شکر خدا روحانی شده ای . گفتم: این روحانی شدن من ثمره آن نمازهایی هست که در آن دوره به ما یاد می دادی و ما را با اینکه بچه بودیم بدان تشویق می کردی.
روز معلم نه فقط روزی به یاد ماندنی برای معلمان، بلکه روزی برای شکر و تشکر از معلم است برای همه کسانی که موفقیت خود را مدیون نگاه های مهربانانه او می دانند.
شکرانه
دیروز برای خرید منزل بیرون رفته بودم .حتما همه شما گرانیهای اخیر را با تمام وجودتان حس کرده اید. باورکنید من هم درد این معضل را تا عمق استخوان چشیده ام اما می خواهم درباره مطلب دیگری بنویسم که دیدنش تا عمق جان هر بیننده ای را می رنجاند.
خانمی در حالیکه خم شده بود و کنار جعبه های زیر بارفروشی نشسته بود ، توجهم را به خود جلب کرد. دقت که کردم دیدم از میان دور ریزهای مغازه، مشغول جدا کردن بعضی از اقلام خوراکی است. در میان جعبه ها، چیز سالمی پیدا نمی شد اما آن خانم به سختی میان آنها می گشت و گاهی سیب زمینی یا پیاز سالمی پیدا می کرد و داخل کیسه می انداخت. در بین آنها چند گوجه و خیار سالم و نیمه سالم هم پیدا کرده بود.
دستانم شل شد، نتوانستم خریدم را انجام دهم. با فکری مشغول راه آمده را بازگشتم و در بین راه مدام با خودم فکر می کردم که چه می شد تا مسئولان ما کمی هم به این جزئیات می اندیشیدند؟
شاید این مسائل کوچک به نظر بیاید و جایی در مسائل کلان کشوری نداشته باشد، اما از اهمیت زیادی برخوردار است.
همینطور که می رفتم یاد یک خاطره از مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) و توصیه ایشان به مسئولان که قبلا خوانده بودم افتادم که خواندنش برای شما هم خالی از لطف نخواهد بود.
در سفری که آقا به بندر عباس و برای حضور در مانور در سال 1374داشتند، بنا شد مسئولان ادارات استان با ایشان جلسه ای داشته باشند. معظم له که همواره برای محرومان دل می سوزانند در آن نشست به مسئولان گفتند :
“شما کارهای مهمی مثل سد سازی، راه اندازی کارخانه و …را انجام می دهید و برای آن هم تحقیقات گسترده ای صورت می دهید ولی لازم است بعضی اوقات هم دنبال کارهایی بروید که سرو صدا ندارد.اما خیلی مهم است.”
ایشان فرمودند:"افرادی هستند که چندین سر عائله دارند و از وضع اقتصادی خوبی برخوردار نیستند. گاهی به آنها سرکشی کنید و مشکلاتشان را حل نمایید.این کارها ماندگار است و چه بسا خانواده ای را حفظ کند".(پرتو سخن،شماره 111)
با خودم فکر کردم چقدر خوب می شد اگر مسئولین شهر ما هم گاهی به صورت سرزده و ناگهانی به چنین جاهایی سر می زدند و از نزدیک با گرفتاریها و نگرانیها و دغدغه های مردم آشنا می شدند و جایی را میان برنامه هایشان به اقشار ضعیف و کم درآمد و چه بسا بدون درآمد اختصاص می دادند…
هریک از ما هم گرچه مسئولیت ویژه و کلانی هم نداریم اما می توانیم در حد وسع خودمان به این توصیه رهبر عمل نماییم. گاهی به شکرانه سلامت ، سری به بیماران بزنیم و به شکرانه وسعت رزق و روزی، گره ای از کار بندگان خدا باز کنیم و به شکرانه علم و سواد، به کودک بی بضاعتی درس دهیم و …