پاره تن اسلام...
زمان بیداری فرامی رسد و انتفاضه فلسطین، خواب غاصبان را آشفته می سازد. در سرزمین بارور پیامبران، ساقه های تکبیر می روید و گل ایمان می شکفد و در مهد نزول آیات الهی و مرکز قداست و مبدأ معراج به آسمان ها، از زیتون حقیقت، شعله شب شکن اسلام سر می کشد.
از الله اکبرهای نوجوانان مسلمان فلسطینی، قیام می روید و از خروش تکبیر، استکبار به وحشت می افتد و از پرتاب سنگ های انقلاب، کاخ شیشه ای صهیونیسم در هم می شکند.
خون جوانان فلسطینی، حنای سران سیاست باز و کینه توز را بی رنگ می کند. در سرزمین غصب شده فلسطین، انقلاب سنگ هاست و کاخ شیشه ای دشمن درحال شکستن.
سنگ های انقلاب، سر سازشگران را می شکند و سکوت سنگین خودفروختگان را هم!
کدام دیده بر مظلومیت این ملت آواره گریسته است؟
کدام دست به حمایت آنان، از آستین همت و غیرت برآمده است؟
روز قدس، روز برافراشتن پرچمی است که سال ها بر زمین افتاده بود و امروز بر دوش انتفاضه قرار گرفته است.
جواد محدثی
ای نامه که می روی به سویش...
آزادگان در اسارت برای حضرت امام خمینی(ره) نامه هایی را ارسال داشته اند. البته به علت جو اختناق، نامی از امام (ره) از آنها برده نشده و از نامهای مستعار، مثل پدربزرگ عزیزم، و برادر بزرگم روح الله یا پدربزرگ عزیزم اسدالله استفاده شده است.
برای نمونه، یکی از این نامه ها و جواب حضرت امام (ره)
«بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم ایاک نعبد وایاک نستعین، مادرم سلام، این نامه مخصوص پدربزرگم است. پدر عزیز و هادیم و مایه داناییم و دارای روح خداییم، سلام علیکم. گرچه مشکل است معرفت قدر تو اما این جملات است تقدیم به قلب تو. وصفت را از چند چیز پرسیدم: از کوه. گفت: «از من استوارتر» از دریا، گفت: »از من خروشان تر». از خورشید، گفت: «ازمن تابان تر». دانی چرا چنین شاعرانه میگویم ؟ دیدهای پروانه را گرد شمع مجنون وار فقط سر سودای وصال نور دارد؟ من الان چنینم و یاد وصالم در خاطر است که از او دورم؛ اما عیان می بینم که اگر مولایت بخواهد، بزودی شاید تو را ببینم و اگر نبینم وعده ما بر سر حوض با مادرت. انشاءالله. خداحافظ ، التماس دعا، پدر ما را حلال کن. محمدمراد حمزه ای 22/4/1366
پاسخ حضرت امام (ره)
به نام خدا «فرزند عزیزم، نامه شما که از سلامت مزاجتان به حمدالله خبر داد واصل شد و موجب خرسندی از این جهت و افسردگی از جهت دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستان دربند دعا میکنیم شما نگران نباش. این نحو گرفتاریها برای دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم به زودی ممکن با سلامت به وطن خود بازگردید. به دوستانتان سلام مرا برسانید. خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند». عبدالله
مجله اشارات شماره 111
نوآوری وابتکار...
از لابه لای خاطرات آزادگان عزیز، نکات بسیاری را درباره خلاقیت و نوآوری میشود به دست آورد.
در خاطرات آزاده حبیب الله معصوم آمده که:« برای آموزش زبان، از پتو به جای تخته سیاه و از صابون به جای گچ و وسیله نوشتار استفاده میشده است». در خاطرات سردار محمد رنجبر نیز آمده: «مشکل بزرگ ما این بودکه خودکار و کاغذ و کتاب نداشتیم. قوطی تاید را دو روز خیس میکردیم، ورقه ورقه میشد، تا چهل و هشت ورق از هر قوطی درمیآوردیم. ورقهها را آویزان میکردیم تا خشک شود و رویشان بنویسیم.و یک بار که نمایندههای سازمان آمده بودند، یکیشان مرتضی را شناخت. مرتضی در دانشگاه سوربن فرانسه درس خوانده بود. همکلاسیاش در سوربن بین هیأت اعزامی از ژنو بود. این رفاقت باعث شد که همه خودکارهایشان را بگذارند و بروند. ما هم آنها را توی یقه پیراهن، سجاف لباس و متکا قایم کردیم. برای درس خواندن، هر کداممان تخته داشتیم. روی یک تکه مقوا پلاستیک میکشیدیم و رویش یک کیسه پارچه ای تیره می دوختیم صابون را پودر میکردیم و با روغن نباتی قاطی میکردیم و روی آن می مالیدیم. پلاستیک دیگری را روی آن می کشیدیم و بالایش را می دوختیم. این لایه پلاستیکی باز و بسته میشد. دسته مسواکی راکه خراب شده بود می شکستیم و به جای قلم استفاده میکردیم. روی این تخته جادویی با قلممان مینوشتیم، پلاستیک را که از هم باز میکردیم نوشته ها پاک میشد عراقیها اینها را که میدیدند بهمان میخندیدند و میگفتند: «کله تان خوب کار میکند ها!»
مجله اشارات شماره 111