سلام بر آخرین پیامبر رحمت...
سلام بر تو و برخاندان بزرگ و کریمت.سلام بر کلماتی که از تو میگویند.سلام بر تو آن گاه که کلام توحیدی ات بنای تباهی را ویران کرد و دلها را به آستان عبودیت آورد.سلام بر تو که خداوند تو را برگزید و برانگیخت،آن گاه که خدا خواست تا بر آدمیان منت نهد و تاریخشان را به طراوت بهار مبدل سازد.دلم بهانه; سادگی تو را دارد.اشک چشمهایم دریا را میخواهد.مرا به سادگی محرابت برسان،به جرعه ای از نور برسان.زمین در انتظار نوید باران رحمت بود که ناگهان از مشرق جغرافیای عشق،نوری درخشید. نوری که در چشمهای مضطرب جوانه های امید رویاند و به انتظار تمام ستاره ها پایان داد.تو قدم بر هستی گذاشتی و آفرینش خود را به عطر پرستش سپاردی.تو باید می آمدی،تا صدای وحدانیت از حنجره گرم بلال،در سرزمین خدایان سنگی طنین انداز شود.تا شانه های غرور مدائن فرو ریزد،تا برای همیشه برود هر آن چه تباهی است.تو باید می آمدی تا آتشکده هزار ساله پارس خاموش شود و با خاموش شدنش عصر ایمان آغاز گردد.تو باید می آمدی تا آخرین پیام آور روشنی و مهر باشی که آسمانها معجزه شق القمرت را هیچ گاه از خاطر نبرند،جبرئیل در رکابت به معراج آفتاب رود و حرا زمزمه های شورانگیز شبانه ات را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت اید.درود خدا بر تو آن گاه که پیشانی ارادت بر خاک نهادی تا شکوه بندگی را به جای آوری.درود خدا بر تو که آخرین رسول خدایی .
رسول خدا(ص)فرمود:هر کس دوست دارد عزیزترین مردم باشد،باید از خدا بترسد و هر کس دوست دارد قویترین مردم باشد،باید بر خدا توکل کند و هر کس دوست دارد توانگرترین مردم باشد،باید به آنچه در دست خداست مطمئن تر از آنچه در دست اوست،باشد،
آن گاه در ادامه فرمود:ایا شما را به بدترین مردم خبر دهم؟
عرض کردند:آری ای رسول خدا (ص).
حضرت فرمود:کسی که به دیگران چیزی نمی دهد و بنده اش را تازیانه می زند،آن گاه فرمود:ایا شما را به بدتر از این آگاه کنم؟
کسی که لغزش را قبول نمیکند و معذرت را نمی پذیرد،
سپس فرمود:ایا شما را به بدتر از این خبر دهم؟کسی که امیدی به خیرش نیست و مردم از شرش ایمن نیستند.سپس فرمود:ایا شما را به بدتر از این آگاه نگردانم؟ آن کس که مردم را دشمن می دارد و مردم هم او را دشمن می دارند.
در سخن دیگری به یاران خود فرمودند:در روز قیامت انسان قدم از قدم بر نمیدارد تا به چهار سؤال پاسخ دهد:از عمرش که آن را در چه راهی گذراند.از مالش که از کجا فراهم آورد و در کجا صرف کرد.از عملش که چگونه به آن عمل کرد و از محبت و دوستی اهل بیت ما.
مقام معظم رهبری می فرمایند:هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که آن روز در سر تاسر دنیا حاکم بود مبارزه کند و هدف فقط مبارزه با کفار مکه نبود.
مسأله، مسأله; جهانی بود.نظامی که پیغمبر ساخت شاخصهای گوناگونی دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجسته تر است.
شاخص اول:ایمان و معنویت است،دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت دادن و اعتقاد و اندیشه درست به افراد است.
شاخص دوم:قسط و عدل است،اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقی به حق دار.
شاخص سوم:علم و معرفت است.
شاخص چهارم:صفا و اخوت است.
شاخص پنجم:اصلاح اخلاقی و رفتاری است.
شاخص ششم:اقتدار و عزت است.
شاخص هفتم:کار و حرکت و پیشرفت دائمی است.
چه بسیار بزرگ است احسان و نیکویی خدا به ما از این که نعمت وجود آن حضرت را به ما عطا فرمود که برای ما پیشروی است که از او پیروی می کنیم و پیشوایی است که گام در جاپای او می نهیم.
تربیت شدگان مکتب پیامبر اسلام (ص)
بلال حبشی
بلال ازشخصیتهای بزرگی است که با اخلاق اسلامی،تربیت یافته. آثار این عظمت و تربیت را در این گوشه از داستان زندگی او بخوانید:
روزی،به فرمان پیامبر،برآن شد که به خواستگاری دختر یکی از بزرگان قبائل برود. وقتی او و برادرش به نزد آن خانواده نسبتاً بزرگ رفتند،بلال به جای چرب زبانی و چاپلوسی،فقط گفت:
«ان تزوجونا فالحمد للّه وان تمنعونا،فاللّه اکبر»؛اگر با ما وصلت کنید،خدا را سپاس خواهیم گفت،وگرنه خدا بزرگ است.
او که میداند بندگان راستین خدا با عزت و بزرگمنش هستند تربیت شده مکتبی است که میگوید: )وللّه العزّة ولرسوله وللمؤمنین)( آیه; 8،سوره; منافقون)
به خود اجازه نمیدهد که در برابر خواسته دل خود و یا قدرت مالی خانواده; دختر،خود را کوچک کند و زبان به تملق بیالاید. آری! روح بزرگ او زیربار پذیرش خواریهایی در پشت جملههایی نظیر«ما را به غلامی بپذیرید»؛ نمیرود.
عبدالله بن حذاقه
عبدالله بن حذاقه از یاران پیامبر(ص)بود که در زمان فرمانروایی عمر،با گروهی از مسلمانان گرفتار رومیان شد. دشمن، دیگهایی آکنده از روغن زیتون به جوش آورد و با سنگدلی یکی از مسلمانان را که تن به نصرانیت نداد،به درون دیگ روغن افکند. لحظهای بعد استخوانهایش در سطح روغن روی دیگ نمایان شد.
پس از او عبدالله را آوردند. به او نیز پیشنهاد کردند: اگر دست از جان نشسته ای،دست از اسلام بشوی . پاسخ داد: «هرگز!» بنابراین، او را به سوی دیگها بردند،اما دیدند که او اشک میریزد. از یکی سران سپاه دشمن گفت:«برگردانیدش، پشیمان شده است».
عبدالله جواب داد: «نه،پشیمان نیستم». سپس در پاسخ این سؤال که پس چرا گریه میکنی؟ گفت: «گریه شوق و حسرت است؛
شوق شهادت و حسرت از آنکه بیش از یک جان ندارم تا در راه ایده خویش،فدا کنم. آن سردار،از دلیری او به شگفت آمد و در دل او را بسیار ستود؛و گفت:
«بیا سرم را ببوس و آزاد باش!» هرگز. نصرانی شو تا دخترم را به عقد تو در آورم ونیمی از آنچه دارم نیز به تو واگذارم. هرگز. «پس سرم را ببوس تا تو و هشتاد تن از مسلمانان را ،آزاد کنم». عبد الله که میدید با این عمل،جان دیگر مسلمانان را خواهد خرید،حاضر شد و سر او را بوسید و همه آزاد شدند. (سفینة البحار،ج2،ص128)آری! این نمونهای از منش یک جوان که مسلمان است و در پرتو تربیت اسلامی،به چنان شخصیتی عظیم دست یافته که بیاختیار،همه آدمیان را به کرنش خویش برمیانگیزاند. درود بر او و بر شخصیت پولادین و منش بلندش.
مجله بشارت
صدّیق کیست؟
در آیات و روآیات به دو عنوان برای انسان نیکو و راست گفتار اشاره شده است:
1 صادق 2 صدّیق
اولین معنایی که از این دو واژه به ذهن میرسد،این است که صادق یعنی راستگو و صدیق یعنی بسیار راستگو. این معنا در مورد کلمه; «صادق» صحیح است،اما درباره; کلمه;«صدّیق»اندکی ناقص میباشد؛زیرا این واژه از مفهومی عمیقتر برخوردار است و در حقیقت بر یک حالت دلالت میکند. توضیح آن که اگر کسی همواره در جاده صداقت گام بردارد و هیچ گاه از آن منحرف نشود،پس از مدتی در اثر هر مرتبه راستگویی و تمایل روحش به سمت خدا،اندک اندک به قرب الهی نزدیک میشود و به حالتی میرسد که کاملاً به طرف خدا متوجه میشود،به طوری که دیگر هیچ گونه انحرافی در وجود او یافت نمیشود؛یعنی حالت راستی کامل که به آن صدیق میگویند. این حالت در آیهای از قرآن به خوبی نمود یافته است،آنجا که خداوند می فرماید: )إنّی وَجَّهت وجهی للّذی فطر السّموات و الارض…)(سوره; انعام،آیه;79)؛تمام وجودم را به طرف خدا گرداندم و متوجه کردم.
شاید بتوان مطلب یادشده را در نمونهای چنین بیان کرد: فردی را تصور کنید که در یک روز آفتابی در سآیهای پشتش را به خورشید کرده و از آن بهرهای نمیبرد. اما پس از مدتی چهرهاش را آهسته آهسته به سمت این کره; نورانی میگرداند و با هر بار چرخش از نور آن بیشتر بهره مند میشود تا جایی که کاملا رو به خورشید میایستد و به طور کامل از نور آن بهره میبرد. صدیق نیز این چنین است و آن حالتی میباشد که انسان در اثر هر مرتبه راستگویی و قرار گرفتن در آستانه; نور ذات اقدس الهی به آن نزدیک میشود،تا جایی که با همه; وجود در معرض نور الهی قرار میگیرد. در حقیقت«صدّیق»صفت کمالی میباشد که خداوند آن را در قرآن برای ستایش برخی پیامبران و بندگان خالصش به کار برده است: )واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقاً نبی). (سوره; مریم،آیه;41))واذکر فی الکتاب ادریس انّه کان صدّیقاًِ نبی). (سوره; مریم،آیه;56).
خداوند همچنین در سوره; مائده از حضرت مریم(س)با لفظ صدّیقه یاد میکند: )…و اُمّه صدّیقه کانا یاکلان الطعام )(سوره; مائده،آیه;75).
ما در هر نماز(هنگام قرائت سوره; حمد)از خدا میخواهیم،ما را به راه آنان که به آنها انعام کرده است،هدایت فرماید و او در قرآن این افراد را در چهار گروه معرفی میکند که«صدّیقین»از جمله; آنها هستند: )فاولئک مع الَّذین انعم اللّه علیهم من النّبیین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین)(سوره; نساء،آیه;69).
از مجموع این آیات درمییابیم:«صدّیق»مقام بلندی است که انسان پس از مراقبت و مداومت بر رفتار و گفتار نیک به آن میرسد و حالت خوشی است که در اثر قرا ر گرفتن همه; وجود انسان در برابر خدا به دست میاید.
مجله بشارت