دختر دیروز ، مادر امروز...
شبیه دوران کودکی خودم شده ای، شیطون وبلا…
شنیدم که یواشکی لباسهامو می پوشی وادای منو در میاری ! مثل دوران کودکی خود من …
دیشب هم حواسم یود که کنارم ایستاده بودی و یواشکی قد خودت رو با قد من اندازه می زدی بلاخره هم نتونستی خوشحالیت رو پنهون کنی و با ذوق گفتی:” مامان خانوم دیدی هم قد تو شدم شایدم سال دیگه قدم از تو بلنتر بشه".مثل دوران کودکی خود من…
باهربار حرف زدن واظهار نظر کردنت ، منو یاد کودکی خودم میندازی ومن سعی میکنم همون رفتاری روبا توداشته باشم که دوست داشتم درکودکی با من داشته باشن…
انگار من خودمو توآینه وجود تو می بینم وتو، خودت روتو آینه وجود من…!!!
چقدر شبیه هم هستیم ومن از این بابت خیلی خوشحالم…
.
.
نازنینم ؛
روزت مبارک
اوّل ماه ، ماه کامل می شود :
ازشب میلاد تو این گونه حاصل می شود
ماه روز اوّل ذی القعده کامل می شود
زیر نظر وعنایت حضرت معصومه(س) :
مرحوم آیت اللّه العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی می گوید: روزی بر اثر مشکلات فراوان زندگی، از جمله اینکه می خواستم دخترم را شوهر دهم ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای او جهیزیه تهیه کنم، با ناراحتی به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام رفتم و با عتاب و خطاب، در حالی که اشکهایم سرازیر بود گفتم: ای سیده و مولای من! چرا نسبت به امر زندگی من اهمیت نمی دهید؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟ سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم، حالت خواب مرا فرا گرفت، در همان حال شنیدم که در می زنند؛ رفتم و در را باز کردم؛ شخصی را دیدم که در پشت در ایستاده و وقتی مرا دید گفت: «سیده تو را می طلبد»، با شتاب به حرم رفتم، وقتی که وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند، از سبب آن پرسیدم، گفتند: اکنون سیده می آید، پس از اندکی، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام آمد در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام بود (چون جده ام زهرا را سه بار قبل از آن در خواب دیده بودم) نزد عمه ام حضرت معصومه علیهاالسلام رفتم و دستش را بوسیدم؛ به من فرمود: «ای شهاب! کی ما در فکر تو نبوده ایم که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکی هستی؟ تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بوده ای.»
وقتی که از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حضرت معصومه علیهاالسلام اسائه ادب کرده ام، همان دم برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم و از آن پس، حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت و مشکل من حل و زندگی ام آسان گردید.
بر ستیغ نور ص79