جنگ سرد وجنگ نرم...
هدف، تصرف زمین و خاک است. هدف، تصرف مغزهای جامعه است.
با سر و صدا و آشکارا انجام می شود. به صورت پنهان و آهسته و آرام انجام می گیرد.
ملت را به دفاع و مقاومت وا می دارد. ملت را به پذیرش و استقبال وادار می سازد.
ترس ناک و نفرت آفرین است. فریبنده و جذاب می باشد.
دشمن اعلام جنگ می کند. دشمن اظهار دوستی می کند.
با شلیک اولین گلوله، همه متوجه می شوند. شاید با شلیک آخرین گلوله هم هنوز عده ای متوجه نشوند.
تهاجم به وسیله سلاح و بمب و موشک است. تهاجم به وسیله ماهواره، نوار، کتاب و عکس است.
درگیری در مرزها و خط تماس است. درگیری در عمق جامعه و درون خانه هاست.
از سلاح نظامی استفاده می شود. از رسانه ها و ابزار فرهنگی استفاده می شود.
عرصه درگیری، دشت ها و کوه هاست. عرصه درگیری، مطبوعات، رادیو - تلویزیون و سایر رسانه هاست.
میدان جنگ، محدود است. میدان تهاجم، بسیار گسترده است.
منازل و خانه ها و تأسیسات، بمباران می شود. به افکار و عقاید و ارزش ها حمله می شود.
مجروحان برای مداوا به عقب برده می شوند. مجروحان به جلوتر سوق داده می شوند.
جسم مجروح می شود. روح آسیب می بیند.
دشمن از مرزهای آبی و خاکی وارد می شود. دشمن از مرزهای فکری و روحی نفوذ می کند.
مجروحان احساس افتخار و انگیزه می کنند. آسیب خوردگان احساس شرم می نمایند.
هجوم نظامی، ملت را مقاوم تر می کند. هجوم فرهنگی، ملت را سست تر می کند.
ترکش سلاح ها تنها افرادِ در معرکه را تهدید می کند. ترکش تیرهای فرهنگی، تمامی آحاد جامعه را در بر می گیرد.
آن جا اسیران آزاده اند. این جا گرفتاران آلوده اند.
فصلنامه بسیج دانشجویی
حفظ بیت المال...
در دوران زعامت شیخ انصاری (ره) و هنگامی که حقوق شرعی از اطراف به سوی او سرازیر بود، خانواده ایشان از نظر اقتصادی سخت در تنگنا بودند. به یکی از علمایی که نزد شیخ احترام و منزلتی ویژه داشت، شکایت بردند و از او خواستند تا در این باره با ایشان گفت و گو کند تا اندکی بر مقرّری ماهانه شان بیفزاید و بتوانند از عهده هزینه های ضروری منزل بر آیند.
آن عالم خدمت شیخ رسید و خواسته خانواده ایشان را با او در میان گذاشت. شیخ به سخنان وی کاملاً گوش داد، اما نفیاً و اثباتاً پاسخی نداد.
روز بعد وقتی شیخ به منزل آمد، به همسرش فرمود: لباس های مرا بشوی و آب های چرکین آن را نگه دار و دور مریز. همسرش خواسته او را عملی کرد و نزد وی آمد. شیخ انصاری فرمود: آن آب ها را بیاور و بنوش. همسرش با تعجب پرسید: این چه امری است، عاقل چنین کاری نمی کند؟! شیخ فرمود: پس خوب بنگر و نیک گوش دار، این مال هایی که نزد من است در نظرم مانند همین آب چرکین است؛ همان گونه که تو نمی توانی و نمی خواهی از این آب چرکین بنوشی، من هم حق ندارم و مجاز نیستم به شما بیش از آن چه تاکنون می دادم بدهم و باید به هنگام اضطرار، آن هم به مقدار اندک از آن استفاده کنم، زیرا این حق فقراست و شما با سایر مستمندان در نظرم یک سانید.
المکاسب ج 1 ص128
نتیجه اتّکا به غیر خدا :
هنگامی که برادران یوسف (ع) می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟!
حضرت یوسف (ع) راز خنده خود را این گونه بیان کرد:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت! آن روز به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگالتان گرفتارم؛ به شما پناه می برم، ولی به من پناه نمی دهید! خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او (حتی برادرانم) تکیه نکنم.
تفسیر نمونه ج9ص342