طومار قرض دادن
آیت الله مجتهدی تهرانی ره می فرمودند: که آیت الله مشکینی فرمودند: یک نفر از من پول قرض می خواست و من غیر از 5 ریال پول، چیز دیگری نداشتم و با اینکه خود احتیاج داشتم آن را دادم، مقداری که حرکت کردم، یک نفر ترک اردبیلی رسید، و 5 تومان به من داد بعد از آن طلبه ای آمد، و گفت آیا 5 تومان داری به من قرض بدهی؟ من هم آن را دادم، لحظاتی بعد دیگری رسید و مبلغ 50 تومان به من داد، بعد از آن من دعا کردم که یکی پیدا شود، و این 50 تومان را از ما بگیرد که شاید 500 تومان گیرمان بیاید،ولی کسی پیدا نشد و دعای ما هم مستجاب نگردید.
منبع:کتاب آداب الطلاب
آخرین خاطرات خانه با مادر
رفتنش، بین غروب کردن آفتاب و جلوه نمودن شب بود. آنگاه که جان به گلوی خسته از بغضش رسیده بود، نگاهی نافذ به فضای رو به رویش دوخت و فرمود: «سلام بر جبرئیل! سلام بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! خدایا با رسولت همراهم کن. خدایا در رضوانت و در هم جواری ات و در خانه ات در دار السلام قرارم ده.» آنگاه پرسید: «آنچه می بینم، می بینید؟» پاسخ آمد: «چه می بینید بانو؟» فرمود: «این سپاهیان آسمانی را؛ و این، جبرئیل است و این رسول خداست که می گوید: پیش بیا دخترکم که آنچه پیش روی توست همه خیر است.»(1)
جانش، میان زمین و آسمان مانده بود. لب باز کرد و سلام داد. سلامی به جبرائیل(ع)، سلامی به پدرش و سلامی به ملک الموت؛ گویی که حسّ سوگواری ملائک را حسّ می کرد. بو می کشید با آنکه سینه اش شکسته بود؛ گویی که رایحه ی بهشتی پدرش را به مشام می کشید.(2)
2. آخرین دلگرمی
همین زمان ها بود که اسماء را صدا زد و به او فرمود: «جبرئیل برای پدرم در هنگام رحلت، کافوری از بهشت آورد. پدرم آن را سه قسمت کرد. قسمی را خودش برداشت و قسمتی برای علی است و قسمتی برای من.» آنگاه پارچه ای که بر بدن داشت، بر سر کشید و آخرین سخنان را فرمود: «چندی منتظر باش، آنگاه صدایم کن. اگر جواب دادم که هیچ والّا بدان که به سوی پدرم شتافتم.» و ادامه داد: « باقيمانده ی وسایل دفن پدرم را كه در آنجا گذاشته ام، بياور و نزد سرم بگذار.» (3)
اسماء این پا و آن پا می کرد. کمی که گذشت، آرام نجوا کرد: «بانو؟» و صدایی از نفس های خسته ی زهرا(س) به گوشش نرسید. اینبار بلندتر صدایش زد. با نامی که همیشه پاسخ می گفت: «بانو؟ ای دختر محمّد مصطفی(ص)؟ ای دختری که برتر از تو زنی نزایید! اى دختر بهترين كسى كه بر روى سنگريزه ها پا نهاد؟ اى دختر آن كسى كه مقامش به قاب قوسين او ادنى رسيد؟» پاسخی نیامد. اسماء، اشک ریزان به طرف پارچه دوید. پارچه را از چهره ی نیلی فاطمه(س) کنار زد و تلخ گریست. بانویش رفته بود.
اسماء، با تن لرزان و چشم بارانی، بوسه ای بر چهره اش زد و تکانش داد. گویی که خوابیده است. می گریست و می گفت: «اى فاطمه! زمانى كه نزد پدر بزرگوارت رفتى، سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان.»
در میان گریستن اسماء، پسران زهرا(س) رسیدند و تا آمدند، سراغ از مادرشان گرفتند: «مادرمان کجاست؟» اسماء، بغضش را فرو خورد و چیزی نگفت.
حسن و حسین(ع) وقتی جوابی نشنیدند، جلوتر آمدند. درست بالای بدن پارچه پوش مادر و حسن(ع) سکوت را شکست: «برادر! خدا در مصیبت مادرمان به تو اجر بدهد» و بر زانو، زمین نشست. صورتش را به صورت مادر چسباند و بی تاب فرمود: «مادرم! با من سخن بگو پیش از آنکه جان بدهم.» و حسین(ع) به پای مادر افتاد: «مادر! منم پسرت حسین! با من سخن بگو پیش از آنکه قلبم از حرکت بایستد و بمیرم.»
اسماء، تلاشی برای آرام کردنشان نکرد. فقط به یادشان آورد که سخت ترین کار مانده است: «فرزندان رسول خدا! به سوی پدرتان علی بروید و خبر وفات مادرتان را به او بدهید.»
حسن و حسین(ع) بر سرزنان برخاستند و از در به سمت مسجد رفتند. می گریستند و می گفتند: «وا محمّدا! وا احمدا! امروز رحلت تو با وفات مادرمان برایمان تازه شد.»
خبر رفتن زهرا(س) هولناک تر بود یا بیهوش شدن حیدر کرّار(ع)؟ چه کسی می داند…؟ علی(ع) با شنیدن خبر، بیهوش بر زمین افتاد. آبی آوردند و بر صورتش پاشیدند. برخاست و در راه رفتن به خانه می گفت: «زین پس با که آرام گردم ای دختر محمّد؟ تا به حال دل آرامم تو بودی؛ بعد از این خود را به که تسلّی دهم؟»(4)
3. آخرین سخن
گرد هم نشسته بودند؛ خانواده ی در هم شکسته، گریان، بر سرزنان، مظلوم و غریب زهرا(س)، برای گریستن در عزای رفتن او گرد هم نشسته بودند. آنگاه که زهرا(س) چشم بر روی علی(ع) بست، علی(ع) بی تابی کرد؛ آنچنان بی تابی شدیدی که کسی ندیده بود و گریست؛ همچون آسمان طوفانی، و ناله و فریاد سر داد و برای محبوبه اش خواند:
در هر جمعی، جدايى و افتراقی هست و آنچه نمردنى است، بسيار اندک.
آنچه از دست من يكى بعد از ديگرى می رود، دليل بر آن است كه هيچ دوستى دوام نخواهد داشت و با مرگ از بين خواهد رفت.
آيا به زودى از ياد من مى روى و محبّت تو از يادم مى رود؟ آيا بعد از تو كس ديگرى پيدا مى شود كه جاى تو را بگيرد؟
اسماء، زانوان در بغل گرفته ی فرزندان زهرا را می نگریست و زار می گریست: «وای ای یتیمان محمّد(ص)! ما بعد از تو اینچنین تسلّی یافتیم…»؛ امّا نگاه خیس علی(ع) بر صورت زهرا(س) بود.
بالای صورت رنگ پریده اش، نوشته ای بود. علی(ع) آن را برداشت و خواند. در آن نوشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم. این است آنچه فاطمه دختر رسول خدا(ص) به آن وصیّت می کنم و آن این است: شهادت می دهد که خدایی جز الله نیست و همانا محمّد(ص) بنده و فرستاده ی او بود. حقّا که بهشت حق و دوزخ حق است و همچنین آن ساعتی که در آمدنش تردید نیست. و همانا خداوند است که از قبرها برمی انگیزاند.
ای علی! منم فاطمه دختر محمّد(ص). خداوند مرا به همسری تو درآورد تا در دنیا و آخرت زوج تو باشم. تو [برای کفن و دفن من] از دیگران برای من مناسبت تری. مرا حنوط ببند و غسل بده و کفنم کن. مرا شبانه دفن کن؛ به گونه ای که احدی از آن با خبر نشود. تو را به خدا سپردم و به فرزندانم سلام مرا برسان تا روز قیامت.»(5)
پی نوشت:
1. مجلسی، محمّدباقر، «بحار الأنوار»، ج43، ص 200.
2. المصدر السابق.
3. اربلی، علی بن عیسی، «كشف الغمة في معرفة الأئمة»، ج1، ص 500.
4. المصدر السابق، صص500-501.
5. بحرانی، عبدالله، «عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال» (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-2-فاطمةس، ص: 1128.
هرزه زبانی!!!
بعضی آدمها واقعا همین هستند؛ افرادی بد دهن، اهل داد و بیداد و فحش و ناسزا. خدانکند که از چیزی ناراحت شوند، تمام اطرافیان را به باد فحش و بد و بیراه می گیرند و خیلی وقتها خانه و خیابان هم برایشان فرقی ندارد. احتمالا در اطرافیان دور و نزدیک، از این دست افراد دیده اید. البته شاید هم خدای نکرده خودتان کمی بد زبان باشید. اگر این طور است، این مطلب را بخوانید تا با برخی پیامدهای زشت این رفتار و راههای ترک آن آشنا شوید.
دشمن خدا نباشیم
یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) می گوید: «بر امام صادق(عليه السلام) وارد شدم. در ابتدا فرمودند: به من بگو قضيه تو با شتربانت چه بوده است؟ [ سپس فرمودند] بپرهيز از اينكه زشتگو و بدزبان و يا فريادزن يا لعنت كننده باشی. من گفتم به خدا سوگند او به من ستم كرده است. حضرت فرمودند: اگر او به تو ظلم كرده، همانا تو بر او پيشی گرفتی [به سبب ناسزا گفتن، تو هم ستم كردی]. همانا فحش از رفتار من نيست و پيروان خود را نيز به آن امر نمی كنم. از پروردگارت آمرزش بطلب و [به سوی بدی] باز نگرد.»(2)
همچنین امام باقر(علیه السلام) نیز می فرمایند: «همانا خداوند فحش دهنده ی هرزه گو را دشمن می دارد.»(3)
دعوت به ناسزاگویی
غیر از اینکه ناسزاگویی و بد زبانی، یک صفت بد اخلاقی به شمار می آید و به شدت نهی شده است، پیامدهای دیگری هم دارد. برای مثال اصلی ترین پیامد آن، این است که با این کار، دیگران را هم به ناسزاگویی تشویق می کنیم و در حقیقت با این کار خود، آنها را به فحش دادن به خودمان دعوت می کنیم. زیرا خیلی از افراد مقابله به مثل می کنند و رفتار بد را با همان رفتار پاسخ می دهند. همانطور که در قرآن کریم می خوانیم: «خدایان آنها را فحش ندهید؛ چراکه آنها نیز (در مقابل) از روی دشمنی به خداوند ناسزا می گویند.»(4) همچنین امام علی (ع) می فرمایند: «هر كه عيبجويى كند، عيبجويى شود و هر كه ناسزا گويد، پاسخ (ناسزا) شنود…»(5)
نابودی برکت
یکی دیگر از آثار بدزبانی، از بین رفتن برکت از زندگی است. امام باقر (ع) می فرمایند: «هرکس به برادر مسلمانش ناسزا بگوید، خداوند برکت روزی را از او می گیرد و او را به خود واگذاشته و زندگی اش را فاسد می کند.»(6) ان شاالله که خداوند هیچ کداممان را به حال خود رها نکند.
اجابت نشدن دعا
امام صادق (ع) می فرمایند: « مردی در میان بنی اسرائیل مدت سه سال از خداوند فرزند می خواست . زمانی که دید خداوند دعای او را اجابت نمی کند ، گفت : پروردگارا آیا من از تو دورم که صدای مرا نمی شنوی یا تو به من نزدیکی و دعایم را اجابت نمیکنی. پس، کسی [را] در خواب [دید که نزد] او آمد و گفت : همانا تو سه سال است خدا را با زبانی آلوده به ناسزا و قلب بی هراس از خدا و انگیزه غیر راستین میخوانی. ناسزاگویی را از زبانت جدا ، و قلب خود را اهل ترس و تقوا ساز و انگیزه خویش را نیکو کن. آن مرد چنین کرد؛ سپس خدا را خواند و برای او فرزندی به دنیا آمد.»(7)
اما چطور می توانیم که این صفت زشت را از خود دور کنیم؟ شاید در ابتدا کمی سخت باشد، اما با یاری خداوند و نیت پاک و اراده ی قوی، ان شاالله خواهیم توانست.
• اول اینکه خشم را از خود دور کنیم. بیشتر داد و فریادها و ناسزاگویی ها، ناشی از عصبانیت ماست. نه اینکه هرگز عصبانی نشویم، بلکه مهم این است که در زمان عصبانیت چطور رفتار کنیم. داد و بیداد و فحش و ناسزا دادن کار آسانی است، هنر این است که خودمان را کنترل کنیم.
• دومین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که از فحش و بدزبانی حتی به شوخی هم بپرهیزیم، زیرا این کار نه تنها به خودی خود مذموم و زشت است، بلکه به عادت تبدیل می شود و به مرور زمان از ما یک انسان بدزبان می سازد. اتفاقی که به خصوص در شبکه های اجتماعی در حال گسترش است و به طور ناخودآگاه همه را درگیر می کند، تا جایی که استفاده از برخی واژه های ناشایست، عادی جلوه می کند. «خداوند عزوجل دوست دارد كسى را كه در ميان جمع شوخى كند به شرط آن كه ناسزا نگويد.»(8)
در آخر هم دو نکته ی جالب را یادآور می شویم:
نکته ی اول این است که هرگاه کسی نسبت به ما بدزبانی کرد، در برابرش صبوری کنیم و هرگز بدزبانی نکنیم. امام علی (ع) - خطاب به قنبر- كه مى خواست به كسى كه به او ناسزا گفته بود، ناسزا گويد - فرمودند: «آرام باش قنبر! دشنامگوى خود را خوار و سرشكسته بگذار تا خداى رحمان را خشنود و شيطان را ناخشنود كرده و دشمنت را كيفر داده باشى. قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را بيافريد، مؤمن پروردگار خود را با چيزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نكرد و شيطان را با حربه اى چون خاموشى به خشم نياورد و احمق را چيزى مانند سكوت در مقابل او كيفر نداد.»(9)
نکته دوم هم این است که فکر نکنیم دشنام دادن و بدزبانی، فقط نسبت به انسانها زشت و مذموم است؛ بلکه این کار آنقدر در اسلام ناپسند است که پیامبر اکرم (ص) فرموده اند: «به بادها ناسزا مگوييد كه آنها (از جانب خداوند) مأمورند و كوهها و لحظه ها و روزها و شبها را ناسزا نگوييد كه گنهكار مى شويد و به خودتان بر مى گردد.»(10)
پی نوشت:
1. بخشی از وصیت پیامبر اکرم (ص) به امام علی (ع)؛ آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 271.
2. کلینی: کافی، ج 2، ص 326، ح 14؛ به نقل از همان، ص 267.
3. کلینی: کافی، ج 2، ص 324، ح 4؛ به نقل از همان.
4. انعام/ 108.
5. كشف الغمّه، ج 3، ص 136 - منتخب ميزان الحكمة، ص 494. به نقل از سایت شهید آوینی .
6. حر عاملی: وسایل الشیعه، ج 16، ص 32، ح 20897. به نقل از آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 271.
7. آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 172.
8. امام باقر (ع)؛ كافى، ج 2، ص 663، ح4. به نقل از سایت شهید آوینی .
9. أمالي المفيد، ص 118، ح 2 - منتخب ميزان الحكمة، ص 264؛ به نقل از آوینی .
10. علل الشرائع، ص 577، ح 1 - منتخب ميزان الحكمة، ص 264؛ به نقل از همان.