چه سعادتی ...
آرام آرام جاده را طی می کند سالهاست که راننده است ومونس جاده های ایران .
راننده های ماشین هایی که از کنارش رد می شوند برایش بوق می زنند ، دست تکان می دهند وسرشان را از ماشین بیرون می آورند واز شوق فریاد می زنند واشک می ریزند واو متقابلا برایشان دست تکان می دهد .20 روز است که سفرش را آغاز کرده ولی این سفر با سفرهای دیگر خیلی فرق دارد خیلی بی تاب است هم دوست دارد زودتر به مقصد برسد وامانت را سالم تحویل دهد وهم نه …ماشینش بارها در ازدحام جمعیت ناپدید می شود ، خودش هم همینطور انگار کسی او وماشینش را نمی بیند اما بار ماشینش، نه … اصلا اینهمه جمعیت به خاطر دیدن آن ،دور ماشین جمع شده اند چه استقبالی …چه ابراز ارادتی …
محموله اش سنگین است ؛ وزن…ارزش…قداست و…هرطوری که فکر بکنی سنگین است …
پیرزنی از میان جمعیت فریاد می زند :” آقای راننده تورو خدا برام دعا کنید والله مریض دارم و…راننده با تکان دادن سر به پیرزن قول می دهد که برایش دعا کند .
20 روز پیش ،
مبدا : ، قم
مقصد : کربلا
خوش به سعادتش که از بین این همه راننده ، او لایق بردن ضریح امام حسین (ع) به کربلا شده است …
به قلم : طلبه