معيار صحيح و غلط در عقيده ي مهدويت
در دعايي شريف آمده است: (اَللّهُمَّ عَرِّفنِي حُجَتَّکُ فَإِنَّکَ إِن لَم تُعَرِّفنِي حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دِينِي؛ خداوندا، حجت خود را به من بشناسان که اگر حجت خود را به من نشناساني از دين خود گمراه خواهم شد.»(1)
مسئله مهدويت -عليرغم اينکه به نام هاي متفاوتي از آن تعبير شده- به لحاظ فکري غني، به لحاظ تاريخي قطعي، و در ترازوي عقل ديني -با طيف هاي مختلف آن- پذيرفتني است. اما اين ويژگي ها با يک پديده ي خطرناک به نام مدعيان دروغين همراه شده است و اين همراهي از ابتداي پيدايش تفکر مهدويت تا هنگامي که به اجرا درآيد، از آن جدا شدني نيست و تعجبي هم ندارد؛ چرا که پديده ي نبوت و رسالت نيز در سير تاريخي خود، همواره با چنين مدّعياني همراه بوده است.
داستان جالبي درباره يکي از اين مدّعيان پيامبري هست که معجزه اش اين بود که سنگريزه در آب مي انداخت و سنگريزه متلاشي مي شد اما وقتي از او خواستند نوع سنگريزه را عوض کند، گفت: «شما از فرعون هم سخت گيرتر هستيد؛ چون فرعون هرگز از موسي نخواست عصايش را عوض کند».
و باز نقل مي کنند: در حضور يکي از پادشاهان، از يکي از اين مدّعيان معجزه خواستند، گفت: معجزه کدام پيغمبري را مي خواهيد؟ گفتند: معجزه ي موسي. گفت: معجزه ي او چه بود؟ گفتند: اژدها کردن عصا. گفت: چيز آسان تري بخواهيد. گفتند: معجزه ابراهيم که گلستان شدن آتش است. گفت: آسان تر. گفتند: معجزه عيسي که زنده کردن مرده است. گفت: اين معجزه خوب است؛ من الآن جناب پادشاه را مي کشم و دوباره او را زنده مي کنم. پادشاه گفت: من پيامبري تو را تأييد کردم ديگر نيازي به معجزه نيست. وضعيت مدّعيان دروغين مهدويت نيز همين طور است؛ برخي از آنها مدعي هستند که مهدي هستند؛ بعضي ادعاي نايب خاص بودن دارند؛ بعضي ديگر مدعي مي شوند که يماني، خراساني، نفس زکيه، صاحب پرچم سياه، امامزاده، از ابدال و … از عناويني که در متون روايي آمده هستند.
در اين باره بايد به چند نکته توجه شود:
مدعيات مهدويت
اولين نکته اين است که بدانيم: کساني که مدّعي مهدويت شده يا ديگران آنها را مهدي دانسته اند، چند دسته هستند:
گروه اول: کساني همچون محمد بن حنفيه، زير شهيد، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکيّه؛ بلکه کساني هم پيدا شدند که حتي درباره بعضي از ائمه عليهم السلام مثل حضرت امام باقر عليه السلام ادعاي مهدويت کردند؛ مانند واقفيه و باقريه.
گروه دوم: کساني چون مهدي عباسي، سردرمداران حرکت بابيه، محمد بن اخمد بن مهدي سوداني و کساني ديگر و تعدادي از حاکمان اموي، عباسي و ديگران.
منشأهاي ادّعاي مهدويت
دومين نکته اين است که: اين انحراف و ادّعا ممکن است چند منشأ داشته باشد.
1- گرفتن بخشي از اين تفکر و رها کردن بخشي ديگر: (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ؛ آيا شما به پاره اي از کتاب آسماني ايمان مي آوريد، و به پاره اي کفر مي ورزيد؟!». (2)
2- عمل به متشبهات قرآن و ترک محکمات: (مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ؛ پاره اي از ان، آياتِ محکم [صريح و روشن] است. آنها اساس کتابند؛ و [پاره اي] ديگر متشابهاتند [که تأويل پذيرند] اما کساني که در دلهايشان انحراف است براي فتنه جويي و طلبِ تأويل آن [ به دلخواه خود،] از متشابهِ آن پيروي مي کنند). (3)
3- رفتن به دنبال جزئيات بدون ارجاع دادن آنها به کليات و چسبيدن به همان جزئيات.
4- گرفتن روايات نادر يا غير متعارَف يا متروک و يا معارِض با مشهور.
5- وارد شدن افراد سطحي يا روشنفکران غير متخصص در مباحث شبهه انگيز يا تخصّصي که در نتيجه چيزي را مي بينند اما از بسياري از ريزه کاري ها غفلت مي کنند.
6- عدم تعيين ضوابط ثابت و تمرکز بر روي آنها و حرکت در افق هاي متغير و به دور مانده از اصول ثابت.
7- عدم تأسيس تئوري شناخت براي موضوع بحث، يا خلط مبحث در شيوه هاي شناخت؛ مثل اعتماد بر خواب و رؤيا يا علوم غريبه يا مکاشفات و اموري از اين قبيل؛ و بر فرض که چنين مسائلي به لحاظ صغري يا کبري صحيح، و نسبت به صاحبانشان حجّت باشند، نسبت به سايرين حجت نيستند، خصوصاً نسبت به کساني که بخواهند ادعاي خود را از اين راه ها اثبات کنند، چه رسد به کساني که بخواهند از اين راه ها حقانيت خودشان را به اثبات برسانند.
در جاي خود بيان شده، جتي کساني که به چنين راه هايي متوسل مي شوند، خود نيز مي دانند اين امور يا از دسيسه هاي شيطان است يا از خواب هاي پريشان يا اوهام شيطاني، و اگر بنا بود امثال چنين چيزهايي مورد اعتماد واقع شود، لازمه آن، پذيرش خبرهايي است که يا يکديگر را نفي مي کنند يا لازمه راست بودن يکي، دروغ بودن ديگري است.
8- تکيه کردن بر مباني غلط، مثل شويه هاي صوفيه يا دانش هايي که از جهان خارج به اسلام وارد شده است؛ در اين رابطه از حضرت امام هادي عليه السلام روايت شده است که فرمودند: «لا تَلتَفِتُوا إِلي هؤُلآءِ الخَدّاعِينَ فَإِنَّهُم خُلَفآءُ الشَّيطانِ وَ مُخَرِّبُوا الدِّينِ، يَتَزَهَّدُونَ لِرَاحَةِ الأَجسامِ وَ يَتَهَجّدِونَ لِصَيدِ الأَنعَامِ، يَتَوَجَّعُونَ عُمراً حَتّي يُدِيخُوا لِلإيکافِ حُمراً، لا يُهَلِّلُونَ إِلّا لِغُرُرِ النّاسِ، وَ لا يُقَلِّلُونَ الغِذاءَ الّا لِمِلأِ العَساسِ وَ اختِلاسِ قُلُوبِ الدَّفناسِ، يُکَلِّمُونَ النّاسَ بِإِملائِهِم فِي الحُبِّ، وَ يَطرَحُونَ بِأَذالِيلِهِم فِي الجُبِّ، أَورادُهُم الرَّقصُ وَ التَّصدِيَةُ، وَ أَذکارُهُم التَّرَنُّمُ وَ التَّغنِيَةُ، فَلا يَتَّبِعُهُم إلاَّ السُّفَهاءُ وَ لا يَعتَقِدُهُم إِلَّا الحُمَقآءُ، فَمَن ذَهَبَ إِلي زِيارَةِ أَحَدٍ مِنهُم حَيّاً وَ مَيِّتاً فَکَأَنَّما ذَهَبَ إِلي زِيارَةِ الشَّيطانِ وَ عِبادَةِ الأَوثانِ، وَ مَن أَعانَ أَحَداً مِنهُم فَکَأَنَّما أَعانَ يَزِيدَ وَ مُعاوِيَّةَ وَ أَباسُفيانَ؛ به اين حيله گران توجهي نکنيد که اينها جانشينان شيطان و ويران کنندگان دين هستند؛ براي اينکه به راحت تن برسند، نمايش زهد مي دهند و براي صيد کردن مردم، شب زنده داري کرده و نماز شب مي خوانند؛ عمري را به درد و رنج مي گذارنند تا از ديگران در جهت اهداف خود سوء استفاده کنند. آنان جز براي فريفتن مردم تسبيح و تهليل نمي کنند و جز براي پرکردنِ کاسه خود و ربودن دل هاي احمقان، تظاهر به حکم غذايي نمي کنند، آنان با مردم از عشق سخن مي گويند؛ اما چنان گمراهشان مي سازند که آنان را در چاه مي افکنند، وِردشان رقص و کف زدن و ذکرشان غنا و ترنّم است. جز سفيهان از آنان پيروي نمي کنند و جز احمقان به آنان معتقد نمي شوند، پس هر کس به زيارت و ديدار مرده يا زنده ي آنان برود، گويا به زيارت و ديدار شيطان و پرستش بت ها رفته است و هر کس به يکي از آنها کمک کند گويا به يزيد و معاويه و ابوسفيان ياري رسانده است».
در اينجا مردي از اصحاب به آن حضرت عرضه داست: «حتي اگر چنين کسي معترف به حقوق شما باشد»؟ اما به گونه اي شبيه غضب به او نگريست و فرمود: «دَع ذا عَنکَ، مَنِ اعتَرَفَ بِحُقُوقِنا لَم يَذهَب فِي عُقُوقِنا، أَما تَدري أنَّهُم أَخَسُّ طَوائِفِ الصُّوفِيَّةِ، وَ الصُّوفِيَّةُ کُلُّهُم مُخالِفُونا وَ طَرِيقَتُهُم مُغايِرَةٌ لِطَرِيقَتِنا، وَ إِن هُم إِلّا نَصاري أَو مَجُوسُ هذِهِ الأَمَّةِ؛ اُولئِکَ الَّذِينَ يَجهَدُونَ فِي إِطفاءِ نُورِ اللهِ بَأَفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرِونَ؛ دست از اين سخنان بردار، کسي که به حقوق ما اعتراف داشته باشد، در راه آزار ما گام بر نمي دارد، آيا نمي داني که آنها از پست ترين طايفه هاي صوفيه هستند و تمام طايفه هاي صوفيه از مخالفان ما و راه آنها مخالف با راه و روش ما؟ آنها چيزي جز نصاري يا مجوس اين امت نيستند؛ کساني که تلاش مي کنند با دهان خود نور خدا را خاموش سازند؛ ولي خدا نور خود را کامل مي کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند». (4)
منشأهاي تأثير ادعاي مهدويت بر توده هاي مردم
سومين نکته اين است که بدانيم چه چيزهايي منشأ تأثير اين نيروهاي تاريک بر توده هاي مردم هستند؟
الف) ناداني و زياده روي در تکيه بر ترغيب و دور کردن جهان تزاحم از اسباب و عوامل طبيعي و تفسير پديده هاي جهان هستي بر مبناي حدس و گمان.
ب) فقر، البته فقر به خودي خود منشأ نيست؛ بلکه احساس فقر و مظلوميت و ناکامي و گذاشتن همه اينها به حساب دين يا انداختنِ گناهِ سيستم سياسي به گردن دين و احساسات موهوم نفساني، منشأ هستند.
جنبه منفيِ احساس فقر، گاه منشأ نفوذ اين فکر مي شود؛ کاري که يا از راه خريدن انسان ها با پول حاصل مي شود، يا فر عاملي مي شود تا ارتباطات روحي دروغيني شکل بگيرد و لو به اين شکل که انسان هاي فقير را با اين تفکر (ادعاي مهدويت) تخدير کنند، يا در اثر ناکارآمديِ اسباب طبيعي در برابر فقر براي غلبه بر آن، به عوامل ماورايي يا عوامل طبيعي متوسل شوند يا براي مبارزه با فقر به دنبال يک قهرمان رؤيايي بگردند.
ج) برانگيختن پيام بدگماني و کافر پنداشتن ديگران و رنگ حماسي بخشيدن به اين پيام، به کار بردن هاله ي قداست براي خود و توزيع نمادهاي سمبليک بين وابستگان.
د) به کار بردن شيوه هاي جذاب در پيام و فرهنگ؛ مقولاتي از قبيل فناء في الله، بازگشت به خدا، عين اليقين، حق اليقين و … که بعضي از اينها اگر چه مطالب درستي هستند؛ اما به کمترين بهايي هزينه شده و بر اساس عرفاني ناردست به کار برده مي شوند يا به وسيله ي مبالغه در محبت اهل بيت: تا حدّ اعتقادات باطنيه.(5)
هـ) ويران کردن برنامه ريزي شده شخصيت مردم به لحاظ افکار، اعتقادات، ارزش ها و رفتار که از راه تکرار و تقليد، به کار بردن شيوه هاي عقل جمعي، تسليم و اطاعات کورکورانه، تلقين و خلق روح سرکشي در برابر جريانات فکري انجام مي شود.
ز) دور کردن مردم از علما و ايجاد روح کراهت و دشمني با آنها و بلکه مباح دانستن خون علما به وسيله سياه نمايي چهره ي آنان، به اين بهانه که آنها مانع از ظهور امام زمان عليه السلام هستند يا کشتن آنها موجب تعجيل در ظهور آن حضرت مي شود.
7- دوگانگي در عمل؛ از يک طرف مردم را به انجام آداب و رسوم من درآوردي دعوت مي کنند و از طرف ديگر، تکاليف شرعي را به بهانه اينکه اينها تکاليف ظاهري هستند و بايد باطن شريعت را دريافت، تعطيل مي کنند؛ بلکه بعضي از آنها پا را فراتر نهاده و در ارتکاب محرمات به جايي رسيده اند که حلالي بديهي را حرام و حرام را حلال کرده اند.
آثار منفي ادّعاي مهدويت
چهارمين نکته اين است که بدانيم اين ادّعاها چه پيامدهايي دارد:
الف) دروغ.
ب) به ناداني انداختن.
ج) بي ارزش کردن حق.
د) هرج و مرج.
هـ) پنهان کاري و مخفي کردن شيوه و رفتار و انديشه.
و) نيرنگ، گمراهي و حماقت.
ز) غلو.
انگيزه هاي انحراف
پنجمين نکته، شناخت انگيزه هاي اين انحراف است از جمله:
الف) انگيزه روحي و عاطفي.
ب) انگيزه فلسفي و انحراف در فکر.
ج) انگيزه سياسي، گاهي به صورت نفوذ دستگاههاي بيگانه که با انگيزه هاي متعدد صورت مي پذيرد؛ گاه از راه ايجاد دشمني و اختلاف؛ گاه براي در تنگنا قرار دادن مذهب شيعه؛ گاه به صورت ايجاد گروههاي فشار در برابر مواضع شيعي؛ گاه به صورت تحريک از طرف حکومت هاي داخلي با هدف هاي گوناگون همچون سرگرم کردن مردم، برداشتن مخالفان از سر راه و توجيه کردن شکست هاي خود.
د) انگيزه مادي، کسب شهرت و به دست آوردن منافع دنيوي.
هـ) عجله کردن و نداشتن صبر و راه افتادن به دنبال به دست آوردن شور و تحرّکي -اگر چه خيالي- در قضيه مهدويت.
راه کارهاي درمان انحراف
ششمين نکته، پيدا کردن راه کارهايي است که ممکن است درمان کننده اين انحرافات باشند، از جمله:
الف) تکيه کردن بر دانش:
1- آگاهي از حرکت هاي انحرافي موجود در تاريخ.
2- دانش و بيداري در فهم جريان مهدويت و دانستن وظايف و کيفيت انتظار.
ب) تکيه بر مبناي عدم اعتماد به افکار مخفيانه، دور از ذهن، غير متعارف و موهوم؛ نيز دوري از حرکات و رهبري هاي مشکوک و مجهول و رفتارها و ديدارهاي مخفيانه.
ج) اعتماد بر اصالت عمل شرعي و پذيرش اين قانون که (بندگي خدا با نافرماني خدا قابل جمع نيست)؛ يعني راهي که در آن گناه باشد، هرگز نمي تواند انسان را به خدا نزديک کند. پس مسائل اثبات شده ي شرعي همچون نماز، روزه، امر به معروف و نهي از منکر، دوري از گناهان -همچون ضرر رساندن به خود بدون مجوز شرعي - تنفر داشتن از انديشه تروريستي - که براي مباح کردن خون ديگران دست به تکفير مي زنند - و خودداري از ريختن آبروي مردم، اينها همه از اصول مسلم است و بايد در قانون گذاري اجرا و تأييد رعايت شود.
د) بر حذر بودن از رفتا و پيام و شيوه ي صوفيان.
هـ) اعتراف به اينکه فکر شيعي با برنامه، اصيل و ريشه دار بوده و از زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تاکنون امتداد داشته است و اين راه را شخص پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و عترت طاهره عليهم السلام ترسيم کرده اند و در نتيجه، عدم پذيرش چيزهاي ناشناخته و انديشه هاي ناقص و عقيم، و باور اين نکته که ما در زماني به سر مي بريم که بين گذشته اي آشکار و آينده اي از پيش تعيين شده و روشن قرار دارد. پس هر جهت گيري بايد بر اساس سنجيده شود؛ اما چيزهاي مجهولي که نه فقهِ ريشه داري دارد و نه انديشه مشخصي و داراي برنامه تکامل يافته و ثابتي است، نمي تواند مورد پذيرش و اعتماد قرار گيرد.
و) پذيرش فرهنگِ طردِ مدّعياني که ادعاي داشتن علم لدنّي يا آگاهي از دانش هاي غير متعارف را دارند و انتخاب نکردنِ راه هايي که به لحاظ عقلي و عقلايي و ديني متعارف نيستند.
ز) اشاعه اين فرهنگ که جريان مهدويت شخصي و جناحي نيست و نبايد به نفع قالب ها و چهارچوب هاي فردي و شخصي مصادره گردد.
پي نوشت ها :
1- مصباح المتهجد: 411 ح (536/146).
2- بقره: 85.
3- آل عمران: 7.
4- شيخ حُرّ عامِلي، الإثناعشريّه، 28 و 29.
5- فرقه ي اسماعيليه ي باطنيه اصحاب ابو محمد بن عبدالله درزي؛ اين مذهب ابتدا در زمان فاطميّونِ مصر در واديِ تيم واقع در جنوب شرقي لبنان انتشار پيدا کرد. معجم الفرق الاسلامية: 115 براي اطلاع از اعتقادات فاسد اين فرقه، ر.ک: حاج ميرزا حسين نوري، خاتمه ي مستدرک 134/1. (مترجم)
منبع مقاله :
اشکوري، احمد؛ (1390)، مباني اعتقاد به مهدويت، کاظم حاتمي طبري، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول
چگونگی شکل گیری وهابیت و تفاوت آن با اهل سنت
اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم میشوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به دهها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقههایی است که خود را منتسب به حنبلیها میدانند؛ بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفتهاند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقهای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کردهاند.
الف- پیشینه فکری و سیاسی وهابیت؛
1.1.احمد بن حنبل(241-164ه.ق):
احمدبن حنبل، موسس و بانی فرقه حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث به شمار میآید که در ربیع الاول 164ه.ق در بغداد بدنیا آمد. وی نه تنها طریقه اصحاب حدیث را از پیشینیان به ارث برد، بلکه آن را احیا کرد و با تعالیمی که عرضه داشت، برای تنظیم مبانی فکری آنان کوشش کرد. از همین رو پس از او اصحاب حدیث بیش از هرکس به گفتهها و نوشتههای وی در تأیید افکار خویش استناد جستهاند.
احمد را باید به میانجیگری شاگردش ابن تیمیه، پیشرو مذهب وهابی و تا حدی الهامبخش نهضت مذهبی و محافظهکارانه سلفیان نامید. احمد بن حنبل فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه و بصره سفر میکرد و احادیث بسیار گرد آورد و آنها را در مجموعهای بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حدیث، استادان بسیاری داشت، به طوری که ابن خلکان وی را یکی از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعی میداند.
ابن حنبل سخت از پذیرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که آن را مخالف سنت میدانست، امتناع کرد. او معتقد بود که این ترکیب حروف و اصوات به همین شکل فعلی در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراین، به قدیم بودن و غیرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.
آرامگاه محمد ابن حنبل
هیئت استفتای دائمی وهابیان: «بنای بر قبور بدعت منکر است
که در آن غلو در تعظیم صاحب قبر، راهی بسوی شرک است و باید تخریب شود»
صفحات: 1· 2
محبوبترین کتابهای دنیا درباره فلسطین
موضوع فلسطین و اشغال قدس شریف، از ابتدای اشغالگری رژیم صهیونیستی موضوع مورد توجه مردم دنیا و به ویژه روشنفکران و هنرمندانی بوده است که قلبی برای تپیدن در سینه داشتهاند و دو چشم سالم برای دیدن واقعیتها. روزگاری که در این سالها بر مردم فلسطین گذشت و جنایتهایی که گاه و بیگاه رژیم صهیونیستی بر مردم بیگناه فلسطین وارد کرده و میکند و نه تنها قلب مسلمانان بلکه قلب هر انسان آزادهای را میفشارد و باعث شده که خیلیها به این مساله واکنش نشان دهند. از پزشکان اروپایی و خبرنگاران و عکاسان و مستند سازان و فیلم سازان بگیرید تا کسانی که دست به قلم دارند به این واقعه واکنش نشان دادهاند درباره این اتفاق دردناک و ظلم بشر قرن بیست و یکم بر هم نوعش نوشتهاند. آنچه که در این گزارش خواهید خواند، مروری است بر کتابهایی که تا کنون به زبان انگلیسی و غالبا در آمریکا درباره فلسطین منتشر شده است و در میان انبوه کتابهای منتشر شده در این موضوع محبوبترینها و پرفروشترین ها هستند:
کتاب «من رام الله را دیدم» کتابی است از اشعار مرید البرغوثی به زبان انگلیسی. مرغوثی بعد از جنگ شش روزه اعراب با اسرائیل از زندگی در فلسطین منع شد و 30 سال از عمرش را در تبعید بود و روزگار را دور از کشورش در شهرهای مختلف دنیا گذارند. به طوری که به گفته خودش نه شهروند جایی بود نه مهمان و نه گردشگر. او را به چشم یک تبعیدی و پناهنده نگاه میکردند و هیچ جای امنی برایش وجود نداشت. تا اینکه او پس از 30 سال به کشورش و شهر روزگار جوانیاش رام الله برگشت، اما دیگر آن شهر را نشناخت. شعرهایی که البرغوثی در مواجه با این وضعیت سروده است در این کتاب آمده و متاثر از مرور او بر خاطراتش است و اینکه او در این مدت نه تنها از میهنش تبعید شده بلکه حتی از یک محل سکونت همیشگی و جایی انسانی برای اقامت هم محروم بوده است. کتاب «من رام الله را دیدم» از نظر مخاطبان انگلیسی زبان و ناآشنا با وضعیت فلسطین هم بسیار تاثیرگذار و انسانی توصیف شده که در عین حال به درک وضعیت خاورمیانه امروز کمک میکند. این کتاب که برای نخستین بار در سال 1997 منتشر شد اما بارها تجدید چاپ و برنده جایزه ادبی نجیب محفوظ هم شده است.
«صبحها در جنین» نیز کتاب دیگری است که به زبان انگلیسی و در آمریکا منتشر شده و تا کنون بسیاری از خوانندگان را تحت تاثیر قرار داده است. نویسنده این کتاب سوزان ابوالهوا است و کتاب از نظر تاثیرگذاری و احیای هویت فلسطینیان هم رده رمان بادبادک باز خالد حسینی ارزیابی شده است. داستان این کتاب درباره خانواده ابوحجاز است. آنها در سال 1948 به زور از روستای محل زندگیشان بیرون رانده و به اردوگاه آوارگان در جنین برده میشوند. آنها به اجبار خانه و زندگی و باغهای زیتونشان را ترک میکنند و با قلبی شکسته در وضعیتی بسیار بد قرار میگیرند. پسر بزرگتر خانواده به خاطر شلیک به اسرائیلیها تحت تعقیب قرار میگیرد و بازداشت میشود و نوههای ابوحجاز در تقلایی برای به دست آوردن آزادی و خانه و حداقل امانات به سر میبرند. قصه این خانواده با روایت ماجرای این آوارگان توسط دیگر اعضای خانواده و به خصوص نوهها ادامه پیدا میکند. دو نوه پسر دوقلویی که در این خانوادهها هستند یکی توسط سربازان اسرائیلی ربوده می شود و برادر دیگرش همواره به دنبال او است. نوه دیگر ،دختر نوجوانی به نام امل است که راوی تبعید و بیخانمانی و رنجهای ملت فلسطین میشود و ماجرا تا بزرگ شدن و ازدواج او و فرزنددار شدنش ادامه پیدا میکند. امل صاحب دختری میشود و از آن پس، دختر او است که باید از گذشتهاش و آنچه که بر سر این خانواده آمده،اطلاع یابد… این کتاب در چاپهای ابتداییاش با نام «جای زخم داوود» منتشر شده بود ولی از سال 2010 با نام «صبحهای جنین» منتشر میشود.
**شجاعترین تاریخدان اسرائیلی
« پاکسازی قومی فلسطین» هم کتاب پرطرفدار دیگری به قلم ایلان پاپه است. پاپه یک یهودی ساکن در سرزمینهای اشغالی است که در حوزه تاریخ صاحب نام و صاحب نظر است و کتاب او، او را به عنوان یک تاریخدان بسیار شجاع بر سر زبانها انداخت. او در مقدمه کتابش نوشته است که بعد از هولوکاست بزرگترین جنایت علیه بشریت در فلسطین رخ داد و این جنایات همچنان ادامه دارد. پاپه معتقد است که در دنیا مدرن امروز کمتر اتفاق و جنایتی از نگاه مردم دنیا دور میماند اما تا کنون جنایتی به این وسعت وجود نداشته که به راحتی از حافظه جهانی پاک شود و این جنایت همان موضوع فلسطین و پاکسازی قومی از سال 1948 است.
او در کتابش توضیح میدهد کاری که اسرائیلیها در سال 1984 انجام دادند دقیقا مشابه کار نازیها برای از بین بردن دیگر نژادها است. او به جنایاتهای اسرائیل اشاره میکند که تنها در سال 1948 ، 800 هزار نفر بیخانمان و 531 روستا نابود شدند. نویسنده سپس درباره نقش سازمان ملل و بی توجهی به حقوق مردم فلسطین اشاره می کند و از عدالتی صحبت میکند که خبری از ان در سازمان ملل نیست. این کتاب در سال 2006 منتشر شده است.
صفحات: 1· 2