پای در س آیت الله میانجی :
علمای ربانی دنبال دنیا نبودند و از دنیا در حد نیاز استفاده می کردند، خاطراتی است که بیانگر روح بلند و دور از هوا و هوس علمای راستین می باشد؛ مثلاً یکی از علمای معاصر گفت ما مانند اغنیا زندگی می کنیم و هنگام مردن هم چیزی نداریم تا ورثه به خاطر آن دعوا کنند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مدتی قبل از وفاتش پول قبول نکرد و گفت: ببرید به کسی دیگر بدهید. خودش نیز دستور داد تا پول های موجود را بین طلبه ها تقسیم کنند.
بعضی علما نقل می کردند که طلبه ای (در درس) بلند شد و به آقای بروجردی نامه داد، ایشان فرمود: جوابش را بعداً می دهم. طلبه نشست جلو منبر، به درس آقا اشکال کرد. آقای بروجردی گوشش خیلی خوب نمی شنید، سنگین بود، خیال کرد می گوید: آقا جواب کاغذ مرا بده. آقای بروجردی قدری تند شد که آقا من عرض کردم بعداّ. یک نفر گفت: آقا، دارد اشکال می کند. بعد از درس این طلبه برای این که مبادا آقای بروجردی ناراحت شده باشد، بلند شد و دست آقا را بوسید. آقا بروجردی هم دست طلبه را بوسید و گفت: «چرا تندی کردم؟ من آقا هستم، من بزرگم، من بزرگوارم، در دستگاه خدا این ها را نمی خرند، دستگاه خدا پاکی می خرند، تقوا می خرند، ای بسا اشخاصی که ما به آن ها اعتنا نداریم ولی پیش خدا خیلی ثروتمندند و چه بسا اشخاصی که ما خیلی به آن ها اهمیت می دهیم ولی پیش خدا خیلی فقیرند.»
در دعا آمده: واکفنی ما یشغلنی الاهتمام به؛ یعنی آن چیزهایی که اهمیت دادن به آن ها مرا مشغول می کند، آن ها را خودت اکتفا کن، این نوع حرف زدن، از خدا کمک خواستن است تا او اسباب و وسایل را تسهیل بنماید. مثلاً انسان مریض می شود، و خداوند طوری می کند که دکتر مرض را تشخیص می دهد و دوایی می نویسد که نافع باشد و اثر کند، بنابراین چون علل و اسباب از آن خداست، در دعا خواسته شده که این علل و اسباب مهیا شود. این حوایج طوری نشد که اهتمام به این حوایج مرا از نوافل و فرایض باز دارد. بدیهی است وقتی انسان آب و نان نداشته باشد، حواسش پرت می شود، پول نداشته باشد حواسش جمع نیست، ولی واقع مطلب این است که باید با نفس مبارزه کنیم تا در برابر مشکلات مقاوم باشیم.
برای طلبه در کنار عبادت، بهترین و لازم ترین چیز درس خواندن است و لذا نباید امور جزئی، حواس طلبه را به خود مشغول کند. در شرح علمای نجف خواندم که نامه هایی که از ایران به آن ها می رسید، اهمیت نمی دادند و نامه ها را از ترس این که مبادا حواسشان را پرت کند، نمی خواندند، این قدر به درس علاقه داشتند. منظور این نیست که به هیچ چیز علاقه مند نباشیم. اصلاً زندگی که در آن علاقه مندی نباشد، لذت ندارد، انسان، به علاقه و محبت زنده است. لکن سخن این است که به چه چیز عشق و محبت داشته باشد؟ وقتی فرد بچه بود به بازی کودکانه علاقه مند بود، کمی بزرگ شد، فهمید که آن بازی های کودکانه چیزی نیست، آن وقت به فوتبال و والیبال علاقه مند می شود. سپس کمی بالاتر می آید و به خانه، زندگی و زن و فرزند و بعد از آن به ثروت و مقام و ریاست دل می دهد تا این که دم مرگ می بیند همه آن ها بازی بوده و این چیزهایی که به آن ها علاقه پیدا کرده، هیچ کدام علاقه پیدا کردنی نبوده اند، ولی حرف این است که آن وقت دیگر دیر است، علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. خدا و پیغمبر نمی گویند شما به چیزی علاقه نداشته باشید، چون در این صورت آدم، بی تفاوت می شود و مرگ و زندگی برایش خیلی فرق نمی کند.
این قرآن و معارف ما، پس از تأیید علاقه مندی می فرماید به چیزی علاقه داشته باشید که ارزش داشته باشد. ما هیچ احساس فقر معنوی نمی کنیم تا به کمبود های درونی خود پی ببریم. در اول کتاب کافی روایتی از امام موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده که در وصیتی به هشام بن حکم فرمودند: «ای هشام، اگر می خواهی به سعادت برسی، از خدا بخواه تا عقلت را کامل کند، چراکه اگر عقلت کامل شود، همه کارهایت درست می شود. آن وقت می فهمی که برای چه چیزی باید گریه کنی. باید فعالیت و کوشش کنی». واکفنی ما یشغلنی الاهتمام به. اگر خدا سطح معرفت ما را بالا ببرد، آن وقت می فهمیم که چه چیزی اهمیت دارد و چه چیزی بی اهمیت است. اگر کسی به ما سلام کرد خوشحال می شویم و اگر سلام نکرد ناراحت. از این روحیات معلوم می شود که درک ما خیلی کم است. مگر سلام کردن فلانی چقدر قیمت دارد؟ سلام کرد یا نکرد چه فرقی به حال من دارد؟ در حالات حضرت علی علیه السلام است که در مقابل رفتار جاهلانه مردم زمانه صبر می کردند، ولی همین آقا در برابر دشمنان خدا می ایستد چون خدا مورد علاقه حضرت بود.
از خدا بخواهیم که سطح فکر ما را بالا ببرد تا مورد علاقه ها را خوب تشخیص بدهیم.
مجله افق حوزه شماره266