مراقب حلــق خود باش!!!
در تاریخ آمده است مهدی عبّاسی (سومین خلیفه بنیعبّاس) نیاز به قاضی داشت. شخصی به نام شریک قاضی را به حضور طلبید و منصب قضاوت را به او پیشنهاد کرد. او آن را به خاطر نامشروع بودنش در آن دستگاه طاغوتی نپذیرفت. مهدی عبّاسی به او گفت: یکی از سه کار را باید انجام دهی: 1. قاضی شوی؛ 2. آموزگار فرزندانم گردی؛ 3. یک وعده در کنار سفره ما با ما همغذا شویم.
شریک، فکر کرد و دید سومی آسانتر است. از اینرو در یک وعده غذای خلیفه شرکت کرد و از غذای لذیذ او خورد.کارفرمای غذا گفت: باهمین غذا کار شریک خلاصه شد.
آری همین غذای حرام آن چنان شریک را دگرگون کرد که هم قاضی شد و هم معلّم فرزندان خلیفه و روزی با حقوقپرداز بر سر ماهیانهاش بگومگو کرد. حقوقپرداز گفت: مگر بار گندم به ما فروختهای که این همه پافشاری می کنی؟
شریک جواب داد: سوگند به خدا دینم را که مهمتر از بار گندم است، فروختهام.