نصایح علامه حسنزاده آملی به کاربران شبکههای اجتماعی و موبایلی
شبکههای اجتماعی این روزها محفلی برای نقل دیدگاهها و اندرزهای علامه حسنزاده آملی شده است.
استفاده از شبکههای پیامرسان موبایلی و اجتماعی بهاندازهای رواج پیدا کرده که در واقع میتوان گفت به امر بیبدیل ارتباطات در جهان حاضر تبدیل شده است.
شاید دیری نباشد که هویت افراد با حضور در این شبکهها و براساس شناسه مجازی آنها، شناخته شود؛ لذا در چنین شرایطی باید به اصول و نحوه برقراری ارتباطات آگاه بود تا بتوان شرایط ارتباطات فیزیکی و چهره به چهره را به ارتباطات مجازی تعمیم داد.
عنصر طراحی برای عکس های فوق العاده
قطعاً اصول تعامل و نحوه رفتار در این شبکهها، برای هرکس بهمقتضیات شخصیت وی تعریف میشود اما قطعاً پایدارترین نوع ارتباطات با تکیه بر پند و نصایح صاحبان علم و خرد حاصل میشود.
این روزها نصیحتهای علامه حسنزاده آملی بهوفور در شبکههای اجتماعی و پیامرسان موبایلی به چشم میآید و به گوش میخورد. برخی نصایح این علامه بزرگوار در ارتباط با استفاده از شبکههای اجتماعی و افراد عضو در این شبکهها بهشرح زیر است:
1 - حق را با یاد کردن و تکرار کردنش زنده کنید.
2 - باطل را با ترک کردنش نابود کنید.
3 - از تصاویر حرام و غیرشرعی پرهیز کنید.
4 - از بحثهای بیهوده بپرهیزید.
5 - از جوکهایی که دین و عبادات و مقدسات و اشخاص و ملتها و قومیتها را مسخره میکند، بپرهیزید.
6- مصدر نقل شایعات نباشید و قبل از نقل و انتشار هر حدیث یا روایت یا داستان و خبری از صحت آن مطمئن شوید.
7- بگذارید آن کلامی که میفرستید بهنفع شما گواهی دهد نه علیهتان.
8- خودتان را کلید خیر و قفل شر قرار دهید.
9- هر متنی و پیامی که میفرستید بهمنزله تأیید و با امضای شماست. نگو که به من رسیده و کپی کردهام.
10- تمام سعی خودتان را برای استفاده بهینه از این تکنولوژی به کار بگیرید و از آن برای دعوت الی اللّه و امر به معروف و نهی از منکر و آموزش مسائل دینی و فرهنگی و علمی و آموزشی استفاده کنید یعنی بهعنوان یک اصلاحگر بهتمام معنا، و نیت خودتان را درست و خالصانه کنید.
11- برای بیان حق مجاملات و رودربایستی را کنار بگذارید٬ دین و حق بر هر چیز مقدم و شایستهتر هستند.
12- تصویر پروفایل شما و پیامهایتان معرف شخصیت شماست .
منبع مقاله : تسنیم
آقا زاده
پسر هر روز بیکار و باطل در کوچه و خیابان راه می افتاد و به هر مغازه ای که می خواست سرک می کشید و هرچه می خواست بی اجازه بر می داشت و اگر کسی چپ چپ نگاهش می کرد، سرش را بالا می گرفت و می گفت: من پسر عالم شهرم.
مردم هم به خاطر ارادتی که به پدرش داشتند به او چیزی نمی گفتند.
این خبر به پدرش رسید و به او چنین گفت: ای پسرم در روز قیامت ترا می پرسند عملت چیست، نه اینکه بپرسند پدرت کیست.
جامه کعبه را که مى بوسند
او نه از کرم پیله نامى شد
با عزیزی نشست روزی چند
لاجرم همچون او گرامی شد
بازنویسی حکایت هشتم از باب هفتم گلستان سعدی، در تاثیر تربیت، به نقل از گنجور
طومار قرض دادن
آیت الله مجتهدی تهرانی ره می فرمودند: که آیت الله مشکینی فرمودند: یک نفر از من پول قرض می خواست و من غیر از 5 ریال پول، چیز دیگری نداشتم و با اینکه خود احتیاج داشتم آن را دادم، مقداری که حرکت کردم، یک نفر ترک اردبیلی رسید، و 5 تومان به من داد بعد از آن طلبه ای آمد، و گفت آیا 5 تومان داری به من قرض بدهی؟ من هم آن را دادم، لحظاتی بعد دیگری رسید و مبلغ 50 تومان به من داد، بعد از آن من دعا کردم که یکی پیدا شود، و این 50 تومان را از ما بگیرد که شاید 500 تومان گیرمان بیاید،ولی کسی پیدا نشد و دعای ما هم مستجاب نگردید.
منبع:کتاب آداب الطلاب