مشکل شدن امور به خاطر ترک نماز
مرحوم آیتالله حق شناس نقل میکردند:
موقعی که من در «قم» ساکن بودم، یکی از جوانهایی که با من رابطه داشت، نامهای به من نوشت که: فلانی، مرا برای سربازی طلبیدهاند. شما دعا بفرمایید تا شاید از آن خلاص شوم.
من هم به حرم حضرت معصومه(س) رفتم و برای نجات او دعا کردم.
شبانگاه خواب دیدم که جوان یاد شده به اتاق من آمده و به سینه میزند و حسین، حسین میگوید.
خواب را برای مرحوم آیتالله آقای حجّت نقل کردم.
ایشان چنین تعبیر فرمود: این شخص مضطرّ است بیشتر درباره او دعا کنید.
من هم اجابت کرده و بیشتر دعا کردم. تا آنکه شبی مجدّدا در عالم خواب به من گفتند: ما رفتن به سربازی را از او بر میداریم به شرط آنکه او نماز بخواند و هر گاه در نماز کوتاهی کند، دوباره او را مبتلا میکنیم.
من پس از بیدار شدن از خواب بسیار تعجّب کردم و همان طور که در خواب شرط شده بود، دستوری را طیّ نامه برای او نوشتم.
روز امتحان
دیده ای چطور تلاش می کنند دور اول را به دور دوم و سوم برسانند و نمره شان را بالا ببرند؟
حتی یک لحظه هم کتاب از دستشان نمی افتد.
دیده ای فکر فردا و نتیجه امتحان، خواب و آسایش را از وجودشان دور کرده؟
هی چشمشان به اتاق های کناری می افتد، تاریکی اتاق و صدای نفس های خواب آلود بقیه وسوسه شان می کند که سرشان را روی بالش بگذارند و برای چند لحظه هم که شده بخوابند، کابوس امتحان فردا دوباره سمت روشنایی می کشاندشان که سر از کتاب برندارند و باز هم مشغول باشند.
می گوید: تاریکی های دنیا هم همین قدر وسوسه برانگیزند.
هی وعده می دهند که برای چند دقیقه هم که شده سرت را با آن ها گرم کنی، برای چند دقیقه هم که شده دل از نور بکنی و غرق ظلمات بشوی.
زندگی، هرروز صحنه امتحان است.
نگذار کتاب زندگی برای یک لحظه هم که شده از دستت بیفتد؛ یا وقتی صدا زدند برگه ها بالا، از ترس خالی بودن برگه امتحان به لرزه بیفتی.
می گوید: به اتاق های کناری نگاه نکن. اکثر آدم های دنیا غرق خوابند {1}. تو بیدار باش. تو دل به نور بسپار.
نگذار هوس ها از 20 و 19و 18 به نمره پاس شدن راضی ات کند.
می گوید: بچه زرنگ ها نور چشمی اند. نور چشم های مولایت باش.
1. واکثرهم لا یعقلون. قرآن کریم. سوره حجرات. آیه 4
و اکثرهم لا یعلمون.قرآن کریم. سوره دخان. آیه 39
و لکن اکثرهم لا یشکرون.قرآن کریم.سوره یونس .آیه60
عطیه پاک آئین
پیرزن صبور
خورشید در وسط آسمان بود و اشعه هایش را مانند تیری با شتاب به سوی زمین پرتاب می کرد. مردان مسافر در صحرا، خسته شده بودند و در حالی که راه را گم کرده بودند، جز سراب چیز دیگری نمی دیدند. آنها کمی که جلوتر رفتند در وسط بادیه، خیمه ای دیدند و سمت آن رفتند.
مرد یا اللهی گفت و وارد شد و صدا زد: کسی در این خیمه نیست؟
زنی از پشت پرده گفت: بفرمایید، خوش آمدید، الان پسرم هم می آید.
زن گلیمی را پهن کرد و بعد پرده خیمه را بالا زد. نگاه پیرزن به شتر و کسی که سوار بر آن بود، گره خورد و با نگرانی گفت: شتر مال پسرم است ولی شتر سوار فرزندم نیست.
شتر نزدیک خیمه شد و جوانی از آن پیاده شد و رو به زن گفت: ام عقیل! خداوند به تو در غم از دست دادن فرزندت اجر و پاداش دهد.
زن با صدایی لرزان گفت: یعنی تو می خواهی بگویی فرزندم مرده؟ چگونه؟
جوان سرش را پایین انداخت و گفت: شتران به هم پیچیدند و او را در چاه انداختند.
پیرزن لحظه ای تامل کرد و گفت: از شتر پایین بیا و این گوسفند را سر ببر.
زن غذایی لذیذ پخت و سفره ای رنگین پهن کرد و از میهمانانش پذیرایی کرد.
مردان که متوجه مرگ پسر پیرزن شده بودند، با چشمان گرد شده از تعجب به زن نگاه می کردند و نمی دانستند که باید چگونه از او تشکر کنند که زن رو به آنها گفت: کدام یک از شما خوب قرآن می خوانید؟
مرد با تکان دادن سرش گفت: من.
زن گفت: پس بیا و آیاتی بخوان تا در مرگ فرزندم آرام گیرم.
مرد آیاتی را تلاوت کرد تا رسید به این آیه: «و بشر الصابرين الذين اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئك عليهم صوات من ربهم و رحمة و اولئك هم المتهدون».(1)
پیرزن آیات را شنید و بعد رو به قبله ایستاد و دو رکعت نماز خواند و گفت: اللهم انى قد فعلت ما امر تنى به فانجزلى كما و عدتنى به ولو بقى احد لا حد : خداوندا به درستى كه من به جاى آوردم آنچه را امر فرمودى پس وفا كن به آنچه وعده داده اى…(2)
پی نوشت:
1. البقره / 157 – 155
2. بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 82، ص 152؛ به نقل از مسکن الفواد، شهید ثانی، باب نمونه های صبر