درسی كه باید آموخت ...
زندگی هماهنگ با مردم و تناسب در سطح معیشت رهبران دینی و افراد جامعه، همواره به عنوان یكی از اصول اساسی زیست طلبگی مطرح بوده و در فرهنگ دینی نیز، یکی از ارزش های متعالی به حساب می آید. این منش و روش عالی، در حقیقت پاسخ انسان های دانا به زندگی ناپایدار دنیاست، که در پرتو نوع شناخت انسان و نگرش او به زندگی دنیا حاصل گردیده و همراه خود، آرامش درون و برون را بدنبال می آورد.
یكی از نكاتی كه به پای ثابت توصیه ها و دستورالعملهای عالمان مردم دار در طول تاریخ حوزه های علمیه تبدیل شده، همین زندگی ساده، قانعانه و به دور از اسراف و تجمل است كه خود، به عنوان مهمترین عاملی محسوب می گردد که مکان و منزلت علما و جامعه روحانیت را در بین مردم حفظ نموده است. این روش حسنه، از اصولی ترین دستورات حیاتبخش اسلام و سیره عملی پیامبر- صلی الله علیه و آله - و ائمه طاهرین – علیهم السلام - بوده و جملگی بر این امر تاکید داشته اند؛ این بزرگواران زندگی ساده و همسان بودن با مردم در این جهت را، از اساسی ترین عوامل در حرکت به سوی آرمانهای بلند الهی می دانستند.
اساسا تجمل برای كسی كه با دین سروكار داشته و متولی امور دینی مردم است، اثر معكوس در انجام وظیفه وی داشته و حتی بتدریج می تواند او را به وادی بی اعتقادی بكشاند. بنابراین گرچه ساده زیستی برای آحاد جامعه یک ارزش محسوب می شود، اما برای پیشوایان و مدیران جامعه یک ضرورت است. حضرت علی – علیه السلام - می فرماید :« اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَرَضَ عَلى اَئِمَّةِ العَدلِ اَن یُقَدِّروا اَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كَیلا یَتَبَیَّغَ بِالفَقیرِ فَقرُهُ ؛(1) خداوند عزوجل بر پیشوایان عادل واجب كرده است كه سطح زندگى خود را با مردم ناتوان برابر كنند تا فقر فقیر وی را برآشفته نكند. »
در قرآن کریم کلمهای که از نظر ظاهری به تجمل گرایی نزدیک است، واژه «ترف» است که در چندین مورد بكار رفته است، از جمله در سوره هود می خوانیم: «وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِیهِ وَکَانُوا مُجْرِمِینَ؛ (هود/ 116) و آنانکه ستم میکردند، از تنعم و کامجویی پیروی کردند وگناهکار بودند.» در آیه دیگری درباره اصحاب شمال و گناه کاران آمده است: «إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ؛ (واقعة/ 45) آنها پیش از این (در عالم دنیا)، مست و مغرور بودند.» با این وصف، آنچه از منظر قرآن كریم نكوهش شده، دلباختگی نسبت به امور دنیا و زرق و برق آن است که در قالب تجمل گرایی ظاهر می شود، نه بهره گیری معتدل و حساب شده از نعمتهای این جهان.
اهمیت پرهیز رهبران جامعه از تجمل گرایی، در بیانات و سیره عملی مقام معظم رهبری - حفظه الله - نیز به وفور مشاهده شده و در حقیقت یكی از برجستگی های سیره ایشان است، كه هرگز اجازه نداده اند كه در دوران مسئولیت، سطح زندگی و معیشت شان از عامه مردم فراتر رود. ایشان دوری از زخارف دنیوی و زندگی همراه با تجمل را یكی از مولفه های اساسی پیروزی و موفقیت طلاب در مسیر طلبگی می دانند: « اگر امروز خدای ناخواسته در همان رفتار شخصی خودمان چیزی مشاهده بشود که با آنچه مردم درباره ما گمان می برند، منافات داشته باشد، به ایمان مردم ضربه خواهد خورد و در نتیجه پایه خواهد لرزید. این، آن وظیفه اول است. لذا ما واقعاً موظفیم که بیش از همیشه، جهات الهی و شرعی و آن چیزهایی را که دستگاه روحانیت با آنها شناخته شده است؛ مثل آزادمنشی، بی اعتنایی به زخارف دنیا، بی اعتنایی به مال و منال و اقتدار مادّی، ارتباط و اتصال به خدا، ورع و پرهیز از محارم، و توجه به علم - که مردم روحانیت را به علم شناخته اند - رعایت کنیم. اینها آن وظایف نوع اول است، که وظایف شخصی ماست؛ بایستی به اینها بپردازیم و به آن اهمیت بدهیم.»(2)
ایشان در جای دیگری، مسئولان حوزه و عموم طلاب را به رعایت این امر مهم فراخوانده و دنیا طلبی را از آفات راه علم و دین معرفی می كنند. « مسأله تهذیب اخلاق، مسأله سادهزیستی، مسأله اعراض از زخارف دنیا را بایستی در حوزههای علمیه جدی گرفت. اینطور نباشد که طلبه به خاطر خانهاش - که دو خیابان تا محل درس فاصله دارد - به فکر ماشین شخصی بیفتد. ماشین چیست؟ از اول، بنای کار طلبگی بر عسرت و بی اعتنایی به زخارف دنیوی بود؛ اما حالا فوراً به فکر بیفتیم که یک ماشین شخصی و یک خانه کذایی داشته باشیم! البته باید حداقل معیشتی وجود داشته باشد؛ طوری که انسان ذهنش مشغول آن چیزها نباشد و بتواند درسش را راحت بخواند و کار لازم و مورد توقع را انجام بدهد؛ اما اینطور نباشد که طلبگی هم به چیزی مثل بقیه کارهای دیگری که بعضی می کنند - دنبال تجملات و دنبال زخارف و امثال اینها رفتن - تبدیل شود. این عیب خیلی بزرگی است که باید بشدت از آن جلوگیری شود.»(3)
با توجه به آنچه گفته شد، علما و مراجع بزرگوار تشیع، در طول حیات پرثمر خود، همواره زندگی ساده و بی آلایشی داشته اند، بگونه ای كه مردم هرگز تفاوتی را از این حیث میان خود و علما حس نكرده و همین نیز موجب شكل گیری یك ارتباط قوی و دوسویه میان مردم و عالمان دینی بوده است. در همین رابطه در مورد مرحوم حاج شیخ هادى نجم آبادى – رحمه الله - نقل می كنند كه : « ….شیخ پس از تحصیل و بازگشت از نجف اشرف به نام یكى از فقهاى بزرگ تهران مشهور شده و در مجالست با مردم و حل امورات شرعیه آنها پیشقدم بود. بیش از بیست خانوار نان خور شیخ بودند، غذاى لذیذ و جورواجور را به مردم مى داد و خود از آنها نمى خورد. روزى دو وعده غذا مى خورد و آن هم نان و دوغ با آبگوشت یا آش بود. با آنكه مجتهد و صاحب نظر بود هرگز فتوا نمى داد، نشست و مجلس وى همیشه روى خاك بود و…
گویند بیمارستان وزیرى تهران كه موقوفه یكى از رجال است، شیخ متصدى ساختمانش شده بود و همه روزه به بنا و كارگر سركشى مى كرد و نظارت در بنا داشت ، روزى ناصرالدین شاه به همراه تنى چند از وزیران و رجال دولت، بى خبر به دیدار شیخ رفت و از كارگرانى كه سرگرم خاك بردارى بودند پرسید كه آقا شیخ هادى كجاست ؟
گفتند: نمى دانیم آقا شیخ هادى كیست ؟ دو تا شیخ همه روزه اینجا مى آیند و اینك در آن خاكها دراز كشیده اند.
نزدیك كه شدند، شیخ را دیدند كه قلندروار بر خاك دراز كشیده است، احترامات لازمه را بجا آوردند، شیخ هم به سادگى و وارستگى همانجا از سلطان و درباریانش پذیرائى طلبگى كرد، از قضا در آن نزدیكی ها دوره گردى انگورفروش، از نداشتن مشترى چرت مى زد و از بینوائى در خمارى بود، شیخ مقدارى انگور از او خرید و به نزد مهمانان ناخوانده گذاشت ، شاه كه حالت وارستگى و آخوندى شیخ را دید، براى خوشایند وى دستور داد از انگورها خریدارى كنند و هر یك از حاضران براى خوشایند شاه، از یكدیگر پیشدستى كرده و همه انگورهاى طبق كش را به قیمت گزاف خریدند.»(4)
پی نوشتها:
1.صبحی صالح ، نهج البلاغه ، قم، دارالهجره، خطبه 209
2.بیانات مقام معظم رهبری در جمع علما و روحانیون استان لرستان 30/5/1370
3.بیانات مقام معظم رهبری در آغاز درس خارج فقه 31/6/1370
4.مرتضی مدرسی، سیماى بزرگان، تهران، انتشارات شرق، ص 272
منابع: سیماى بزرگان
مردم بر حق، مطرود شده اند
گروهى از آنان مانعى از فساد در زمين ندارند؛ مگر پستى نفس، و كندى اسلحه و كمى مال [مانعشان شود].
گروه ديگر اسلحه بركشيده، شرّ خود را آشكار كرده، سواره و پياده اش را دنبال خود راه انداخته، خود را براى فساد آماده نموده است. دين خود را تباه كند؛ براى اندكى از مال دنيا كه به غارت برد، يا سوارانى كه به دنبالش بيفتند، و يا مسندى كه بر آن نشيند. چه تجارت بدى است كه دنيا را ارزش خود دانى و آن را عوض آنچه نزد خدا براى تو تدارک دیده است، قرار دهى!
گروه ديگر آن كه با عمل آخرت، دنيا خواهد و آخرت را به وسيله ی عمل صالحِ دنيوى نجويد. اظهار فروتنى كند، گام ها را كوچك بردارد، دامن جامه كوتاه نمايد، و خود را امين جا زند، و پرده پوشى حق را وسيله ی معصيت قرار دهد!
گروه ديگر را پستى نفس و نداشتن قوم و قبيله از طلب حكومت بر جا نشانده، اين تهيدستى او را محدود كرده، خود را به اسم قناعت آراسته، و خويش را به لباس زهد زينت داده، در حالى كه شب و روز اهل عنوان قناعت و زهد نيست.
باقى ماندند آنان كه ياد قيامت چشمشان را از حرام بسته، و ترس از محشر اشكشان را جارى كرده. گروهى از اينان مطرود مردمند، و بعضى در وحشت شکست خوردن، و دسته اى ساكت و خاموش، و عده ی ديگر با خداوند مناجات مخلصانه دارند، و بعضى از اينان هم ماتم زده و زجر كشيده اند. تقيه، آنان را به گمنامى كشيده است. در خوارى غرق شده، در دريايى از تلخى غوطه ورند. دهانشان از سخن بسته، و قلبشان مجروح است. ملّت را موعظه كردند تا ملول و خسته شدند، مقهور مردم شده تا خوار گشتند، و شهيد شدند تا اندك شدند.
دنيا بايد در چشم شما ناچيزتر از برگهايى باشد كه جز در دبّاغى به كار نيايد، و بى ارزش تر از پشم بز باشد كه موقع چيدن از لبه ی قيچى مى ريزد.
از گذشتگان پند گيريد پيش از آنكه آيندگان از شما پند گيرند، و دنياى نكوهيده را رها كنيد؛ زيرا اين دنيا كسانى را رها كرده كه عاشق تر از شما به آن بودند.
شريف الرضي، محمد بن حسين، نهج البلاغة، ترجمه انصاريان - قم، دار العرفان، چاپ: اول، 1388، ص 29-30، خطبه 32؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
وقتی "همباشی سیاه"؛ نام "ازدواج سفید" میگیرد!
اخیرا شاهد مطالبی هستیم که دم از “ازدواج سفید” می زنند. تجزیه کلمات زیباست؛ “ازدواج” و “سپید". برای کسی که معنی ترکیبش را نداند جذاب است و یک ازدواج ساده، صمیمی و زیبا را به ذهن متبادر می کند و مخاطبِ ناآگاه با خواندن تیترهای پیرامون آن دچار یک تناقض می شود “هشدار برای رواج ازدواج سفید"!.
اما سراغ مفهوم که می روی دلالت بر یک رابطه نامشروع، غیرقانونی و دور از شان یک مسلمان وایرانی با فرهنگ و آداب و رسوم دیرینه خود دارد. رابطه ای که نه شرع قبولش دارد و نه قانون. رابطه ای که اصلا ازدواج نیست و خارج از تعهدات یک ازدواج است. جالب اینجاست که برخی دم از رواج این گونه رابطه می زنند دور از اینکه اصلا آمار صحیح و قابل استنادی از آن داشته باشند.
به اصل کلمه که می پردازی (white marriage) معادلی برای آن در فرهنگ آکسفورد نمی یابی اما در فرانسه به ازدواجی"قانونی و بدون روابط جنسی” معنی شده است (A marriage without sexual relations) و این باز تعجب بیشتر را بر می انگیزد که معنای غربی آن کاملا متفاوت است و به ازدواجهایی دلالت دارد که با انجام مراسم قانونی برای دور زدن قانون مهاجرت یا مسائل دیگر از آن استفاده می شود. اما چیزی که از آن به زندگی مشترک زن و مرد به همراه روابط جنسی بدون ازدواج یاد می شود در فرهنگ آکسفورد “cohabitation” یعنی “همباشی” آمده است، یعنی حتی فرهنگ غرب نیز این رابطه را ازدواج نمی داند و “همباشی” تعریف می کند. (Live together and have a sexual relationship without being married) همچنین واژه “White wedding” به ازدواجی رسمی در کلیسا که در آن عروس لباس سفید می پوشد گفته می شود. (A traditional church wedding at which the bride wears a formal white dress)
اما چطور شده لغت “همباشی” فرنگی به فرهنگ ایران که آمده “ازدواج سفید” نام گرفته است؟!
ریشه کلمه “ازدواج سفید” را که جستجو می کنی اولین بار توسط رسانه های بیگانه، معاند و ضد دین از آن استفاده شده و خبر از رواج آن داده اند و معلوم نیست از آن سر دنیا از کجا فهمیده اند این گونه ازدواج در ایران رواج یافته! دلیل آن نیز مشخص است؛ تابو شکنی و حرمت زدایی از جامعه و رواج و عادی سازی نوعی رابطه نامشروع و نامتناست با فرهنگ ایران. بعد از آن نیز متاسفانه رسانه های داخلی از روی غفلت برای اینکه از قافله عقب نمانند و به آسیب شناسی آن بپردازند و یا برای فروش خود یا کلیک مخاطبان خود خوراک تهیه کنند از این واژه استفاده کرده اند و متاسفانه برخی کارشناسان، روانشناسان و مسئولان نیز با استفاده از آن به فراگیری واژه دامن زده اند.
اما در این راستا چند نکته به نظر می رسد:
۱- استفاده از واژه “ازدواج سفید” برای زندگی مشترک زن و مرد به همراه روابط جنسی بدون ازدواج مناسب نیست و استفاده از آن ناصحیح و نامناسب و پیگیری خط رسانه های ضددینی به نظر می رسد. رخداد نامناسبی که غرب آن را “همباشی” می داند دلیلی ندارد از سوی کشوری مسلمان و مبادی آداب و رسوم دیرینه اجتماعی “ازدواج سفید” نام گذاری شود. باید دقت کرد اینکه رسانه ها گزارش و مصاحبه بگیرند و بدون آگاهی از چند و چون و مقدار آن خبر از رواج “ازدواج سفید” یا “سپید” دهند خود نوعی تبلیغ و عادی سازی این نوع رابطه نامشروع خواهد بود. رابطه ای که در دین، فرهنگ و اجتماع تعریف نشده و تابوست. ضمن اینکه واژه زیبای “ازدواج سفید” برای مفهوم نازیبای آن بسیار نادرست و قابل تامل است و نوعی زیبا جلوه دادن یک تابوی اجتماعی و حرام شرعی و دینی است.
۲- افزایش زندگی مجردی جوانان در شهرهای بزرگ ایران، مخصوصا تهران که در سالهای اخیر به علت مهاجرت برای تحصیل و کار و یا افزایش سن ازدواج و تمکن مالی برخی قبل از ازدواج پیش آمده، دلیل بر رواج این نوع “همباشی” نیست. همچنین ممکن است افراد بسیار معدودی که تقیدات دینی و اخلاقی ندارند به قصد ایجاد رابطه جنسی نامشروع مدت محدودی با هم زیر یک سقف باشند اما این را نمی توان یک نوع زندگی مشترک و “همباشی” با قواعد غربی آن نامید بلکه فقط یک رابطه نامشروع و غیر عرف است.
۳- در اینکه سالهای اخیر با تهاجم فرهنگی برخی منکرات تاحدی رشد داشته شکی نیست اما اینکه “رواج” پیدا کرده مساله ای نیست که با حدس و گمان یک خبرنگار یا روانشناس یا جامعه شناس به آن رسید بلکه احتیاج به آمار رسمی دارد و شایعه رواج آن نیز سر در آخور رسانه های بیگانه به دلایل عنوان شده دارد. حداقل شاهد این مطلب مشاهده خود اصحاب رسانه می تواند باشد که از این همه جوان مجرد تاکنون چند زوج را دیده اند که اینگونه بدون طی مراسم قانونی و عرفی و شرعی با هم زیر یک سقف شروع به زندگی مشترک کرده اند؟
۴- جنجال سازی برای رخداد منکراتی که در جامعه رواج نیافته و فراگیر نشده، خود نوعی اشاعه فحشا، تابو شکنی، دامن زدن و تشدید آن خواهد بود. به همین دلیل در اسلام خواسته شده از عادی سازی و بیان اینگونه مسائل مخفی و غیر علنی پرهیز شود و حتی بازگو کردن فحشای مخفی را برابر با انجام آن دانسته اند. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «من اذاع فاحشة کان کمبتدئها»؛ هرکسی کار زشتی را که در خفا انجام شده فاش و منتشر کند مثل این است که خود آن گناه را انجام داده است.( الکافی، ج۲، ص۳۵۶)
۵- واژه سازی برای این مسائل همت مضاعف فرهنگسرای زبان و ادب پارسی را می طلبد. باید توجه داشت کار اصلی این سازمان در درجه اول واژه یابی مناسب و “قابل استفاده” برای این لغات است که همراه خود بار سنگینی از تهاجم فرهنگی و تابو شکنی را نیز یدک می کشند.
۶- به رسانه هایی که قصد پرداختن به آسیب ها یا پیشگری از این مساله را دارند پیشنهاد می شود به جای استفاده از واژه نابجا و نامناسب “ازدواج سفید” از “همباشی سیاه” استفاده کنند تا در صف رواج دهندگان بیگانه و ضد دین آن قرار نگیرند.