شور یا شعور ؟ مسئله این است
سکانس اول : در گوشه ای از حیاط مسجد حسینیه ایستاده ونگاهش رو دوخته به عده ای از مردم که سینه می زنند وگریه می کنند عده ای هم گل به سرولباسشون مالیده اند …کودکانی که بغل مادراشون از سرما سرخ شده اند…پیرزنایی که از درد کمر توی اون سرما گوشه ای کز کرده واشک می ریزند …عده ای گوشه ای از مسجد شمع روشن کرده اند اعتقاد دارند که حاجتشان را از این راه گرفته اند …چند تا جوون از کنارش رد می شوند با لیوان های چایی در دست که بوی گلابش از چند متری به مشام می رسه …قاطی مردم نمی شه یه جا واستاده وفقط نگاه میکنه با خودش میگه آخه این مردم برای چی اینقدر گریه می کنند امام حسین که در بهترین جای بهشت جاداره واز نعمتهای خدا شاد ومسروره ، گریه برای چیه ؟اصلا این شمع روشن کردن از کجا وارد فرهنگ ما شده ؟فلسفه اش چیه ؟ آخه آدم با شمع روشن کردن حاجت میگیره ؟حالا آدم چای نذری نخوره می میره ؟ اینهمه سرودست می شکنند برای غذای نذری ، آخ که این مردم چقدر …!!! البته تقصیری نداره امسال چند تا کتاب بیشتر خونده ادای روشنفکرها رو در میاره . یه ظریفی چه خوب گفته بود :” ما که باسواد نشدیم ، صفای بی سوادی رو هم از دست دادیم ” حالا این هم چند وقتیه از اینور واونور شنیده که تو عزاداری برای امام حسین شعور لازمه وشور به درد نمی خوره واز این حرف ها …شور واحساس مردم رو الکی میدونه چون به نظرش حرارت و شور چند روز دیگه سرد میشه ومردم همون میشن که بودن …می خواد یه فکری به حال شعور مردم بکنه …میخواد داد بزنه وبگه آهای مردم اینهمه شور بدون شعور فایده نداره …
سکانس دوم : جلوی تلویزیون نشسته وبه عزاداری شهرهای مختلف نگاه میکنه دوباره شروع میکنه به ایراد گرفتن از مراسم ها …این مردم برای چی سرتا پا خودشونو گل مالی کردن ؟ آخه چه کاریه …کلی باید آب مصرف کنن تا این گل ها رو از رو لباساشون بشورن …یعنی چی این کارا ؟
سکانس سوم : دیروز هم که خرید رفته بود کلی طول کشیده بود که به خونه برسه آخه دسته های عزاداری خیابون هارو بسته بودن واو توی اون سرما مجبور شده بود مسافت طولانی رو پیاده طی کنه وبعد از رسیدن به خونه شروع کرده بود به سخنرانی اندر باب مدرنیته و محاسن آن … وتاکید کرده بود که شعور هم خوب چیزیه
سکانس چهارم : دلش خیلی گرفته ، یادش بخیر پارسال می رفت دنبال مادرش و باهم می رفتن حسینیه …اما امسال که خیال می کرد دانا شده وروشنفکر ، کارش فقط ایراد گرفتن از این واون شده بود … به نظرش مخش امسال خوب کار می کرد قاطی مردم عوام هم نشده بود خوب بلاخره این یه فرقی با مردم عوام داره دیگه … اما، بلاخره زد زیر گریه و…های های به حال خودش و روشنفکریش که بدجوری دلشو سنگ کرده بود ، گریه کرد …چه اشتباهی کرده بود شعور که نصیبش نشده بود هیچ ، اجازه هم نداده بود که شوری تو دلش به پا بشه …به زور می خواست خودشو فهیم تر از همه نشون بده …دودستی زد توی سرش وقتی شنید اما سجاد (ع) بیش ار بیست سال بر مصایب امام حسین (ع) گریه کرده بود …دوباره محکم تر از قبل برسر خودش زد وقتی نوحه زینب زینب موذن زاده رو شنید …چقدر مغبون شده بود دهه محرم را از دست داده بود ای لعنت بر شیطون با این وسوسه های روشنفکری … دلش بدجوری چای نذری می خواست اما مطمئن بود اگه کل شهر رومی گشت وکلی هم پول می داد نمی تونست یه لیوان چای نذری با بوی گلاب پیدا کنه …دلش بدجوری نوحه می خواست
.
.
به ارزش شور وشعور حسینی در مراسم عزاداری باید به یک اندازه توجه داشت درست است که شعور در هر امری لازم وضروریست لیکن توجه نداشتن به شور واحساس مردم نیز بی فایده است … امکان ندارد یکی از شور یا شعور جای خالی دیگری را پر کند .اغراق نیست اگر بگوییم این دو، دوبال برای عزاداری هستند که عدم توجه به یکی موجب خسران است .متاسفانه گاه شاهدیم که در خصوص شعور در عزاداری ها طوری صحبت می شود که ارزش شور کمرنگ می شود اصلا تا دلسوزی وهمدلی وشور حسینی نباشد محال است شعوری حاصل شود به یاد داشته باشیم که بی دلیل نبود که حضرت امام (ره) تاکید فراوان می کردند که در هر سخنرانی روضه هم خوانده شود پس هیچکدام از این دو نباید فدای دیگری شود …
به قلم : طلبه