سکونتگاه ظلم
حجّتالاسلام ابوالقاسم غروی میفرمودند:
شخصی نزد پدرم آمد و طلب استخاره کرد.
پدرم گفت: بد است، ضرر می کنی؛ بلکه در هر معاملهای که انجام دهی ضرر خواهی کرد.
آن مرد گفت: آقا چرا این طور است؟
من می توانم کار را بیافرینم؛ امّا در عین حال همیشه متضرّر میشوم.
پدرم گفت: میخواهی علّت آن را بدانی؟
گفت: آری.
فرمود: علّت آن دو چیز است:
یکی به خاطر خانهای که در آن زندگی میکنی؛ دوم به دلیل بیاهمّیتی و استخفافی که نسبت به نماز داری. مثلاً همین امروز نماز تو قضا شده است. هر گاه احتیاج به غسل داشتی، باید قبل از طلوع آفتاب غسل کنی و نمازت را با طهارت بخوانی.
آن مرد گریه کرد و رفت.
بعد از مدّتی نزد پدرم آمد؛ ولی هنوز خانه خود را تبدیل نکرده بود.
چندی بعد معلوم شد که این خانه از قبل، محلّ زندان دولت بوده و در آنجا ظلم و ستمهای زیادی به مردم شده است.
در آب انبار آن خانه، سنگهای بزرگی بوده است که با برداشتن سنگها سیاه چالهای زندان ظاهر شد.