در به در به دنبال روزی
استاد وارد کلاس شد و دید بحث میان شاگردان به قدری بالا گرفته که متوجه ورود او نشدند. یکی از این می گفت که چقدر همه چیز گران شده و شاید دیگر نتواند کلاس هایش را بیاید و دیگری از این می گفت که هر روز چند شیفت کار می کند اما از بس ولخرجی می کنند باز هم کم می آورند!
استاد با صدای بلند سلامی کرد و همه سر جایشان نشستند. استاد یاد داستانی از گلستان افتاد و آنرا روی تخته نوشت:
«از یکی از اساتید سالخورده شنیدم که به مریدش گفت: ای پسر تعلق خاطر آدم به روزی به قدری است که اگر به روزی ده بود، از مقام فرشتگان بالاتر می رفت:
روانت داد و طبع و عقل و ادراک
جمال و نطق و رای و فکرت و هوش
کنون پنداری ای ناچیز همت
که خواهد کردنت روزی فراموش»1
پی نوشت:
1- ساده شده ی حکایت هفتم، از باب هفتم در تاثیر تربیت، از کتاب گلستان سعدی. با این معنا که خداوندی که نعمت های عظیمی چون عقل و هوش و زیبایی و کلام و… به ما داده است، روزی ما را نیز برایمان در نظر گرفته است.
مریم محبی