تنهاترین امیر...
19 مرداد 1391
اینک اورا می بینم ، خاموش وگسترده ، آرام ودل آزرده در گوشه ای از این عالم ، سر در خویش فروبرده ، با غم های ناشناس وبزرگی که بر جانش نشسته ، پنهان از چشم خلق در خلوت قدسی محراب …
به نازکی خیال ، به صمیمیت الهام وبه نرمی طلوع نخستین روز آفرینش …
دردی پنهان در عمق نگاهش لانه کرده ، مملو از “حرف” که کسی را گوش شنیدنش نیست.
پراز “پناه” ، پر از ” جان” ، پر از “نشانه ” … تا راه گم نشود.
وترنم دل انگیز آن صاعقه که در همیشه تاریخ نواخته می شود: ” فزت ورب الکعبه ” …و جهان بی “علی “ ، چه دردمندانه نفس می کشد…
خدیجه حسنلو