به دنبال آرامش...
09 دی 1391
به دوستش سپرده بود براش بخره وبیاره …چند ساعتی بود که بی صبرانه منتظر دوستش بود …دلش خوش بود به قرص های آرام بخش .بدجوری عادت کرده بود وقتی می خورد مثل آب روآتیش بود …
چرا ؟ !…آخه چند وقتی بود که قلبشو از یاد خدا خالی کرده بود…
به قلم : طلبه