این داستان را نخوانید
«این داستان را نخوانید»، مجموعه داستانهای معناگرا از کامران سحرخیز است. داستانهایی که وقتی آن را میخوانید، سرگرم نمیشوید؛ بلکه عمیقاً به فکر فرو میروید تا هدف نویسنده را از بیان آن بفهمید.
کامران سحرخیز، در این داستانها، یک هدف را دنبال میکند و آن فریاد کشیدن بر جهل و حماقت است. جهل در برابر ظلم جاری و سکوت در برابر آن؛ امّا او در هر داستان ادبیاتی خاص و متفاوت برای بیان این فریاد واحد به کار گرفته است. او در داستان «شلغم خوران» با ادبیاتی به ظاهر کهنه و در محتوا نو مینویسد:
ماهی بگذشت و سلطان پر هیمنه روز به روز رنجورتر شدند و درد و الم بیشتر. سلطان تحمّل ننموده، احکمالحکما و حکیم خلف بن عبباس را به جلاد سپردند. رئوس لعین آن دو خیانتپیشه، سالی، بر دروازهی باختری شهر بماند. سلطان فرمودند که در تمامی بلاد جار بزنند که اگر طبیبی بتواند بیماری سلطان را معالجت کند، سلطان دخت گرامیاش، بانوبیگم، را بدون خواهد داد و دو کرور سکّهی طلا بدو خواهد بخشید. طبیبان بسیاری گرد آمدند و معالجتها نمودند؛ امّا مؤثّر واقع نشد. تا روزی (بایست ذکر کنم که آدینه روزی بود از سال هفدهم سلطنت سلطان، سیچقان ئیل، که آن واقعهی مبارک به وقوع پیوست و از آن پس مردمان این روز را همچون نوروز دانند و همی شادیها کنند) روستاییای بیامد و گفت: «من توانم سلطان را معالجت کنم.»
سلطان فرمودند: «تمامی حکما درمانده گشته اند. تو روستایی چه سان میتوانی ما را معاجلت کنی؟»
روستایی گفت: «دولت سلطان پاینده باد. آن همه حکیم معالجت کردند، سودمند نیفتاد. بگذارید این روستایی معالجت خود بنماید.»
سلطان فرمودند: «اجازت میدهیم. معالجت تو چگونه است؟»
روستایی گفت: «امر کنید یک جوال شلغم بیاورند.»
سلطان در نهایت درد، قهقهه سر داده، فرمودند: «مردک! شلغم را میخواهی چه کار کنی؟»
روستایی گفت: «بایست هفت روز، هر روز، ده دانه شلغم نوش جان نمایید تا صحّت حاصل آید.»
الغرض سلطان بیشهی هیجا، هفت روز، هر روز، ده دانه شلغم نوش جان نمودند. شامگاه هفتمین روز صحّت حاصل آمد و سلطان از درد و الم رهایی یافتند…
او در داستان «هزار و سیصد و چهل و سومین دوست» با عباراتی متفاوت چنین داستانی مینویسد:
آقای انسان دوست دیروز برای هزار و سیصد و چهل و سومین دوستش نوشت:
فردا ساعت پنج بیصبرانه منتظر دیدنت هستم؛ دیر بیا.
در ضمن قبل از آمدن دوش بگیرد.
ارادتمند - انسان دوست تو.
انتشارات سوره مهر چاپ دوم این کتاب را در سال 1387 به قیمت 900 تومان منتشر کرده است.
واکنش خواننده پس از پایان کتاب: براستی هم برخی داستانها را نباید خواند؛ شاید به خاطر اینکه داستان نیستند و شاید به این خاطر که ناخواندنیاند…