ای طلوع پایانی...
02 شهریور 1391
اگر دعای من امشب به آسمان برسد
گمان كنم كه خدا هم به دادمان برسد
رمق نمانده به جسمم , خدای من مددی !
مگر ز تو به تن مردهام توان برسد
غمم ز دوری یار است ، یار گمشدهام
چه میشود خبر از یار بی نشان برسد ؟
چه میشود كه بیاید سوار مشرقیام
و بر پیاده ی خسته ، توان و جان برسد ؟
پر از لطافت گل میشود نسیم چمن
اگر به فصل خزان یار مهربان برسد
گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور
گمان كنم كه هر آن لحظه میهمان برسد !
همیشه منتظرم دركنار جاده عشق
كه پیک خوش خبر از سمت جمكران برسد
تمام ذهن مرا پر نموده این پرسش
چه میكنیم اگر وقت امتحان برسد ؟
خدا كند كه در این روز , روسپید شویم
چو كارنامه به آن مصلح جهان برسد
یقین بدان كه اثر میكند دعای فرج
و از عنایت ، آن صاحبالزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر كه ختم غزل هم به پای آن برسد