آقا اجازه ... !!
10 مرداد 1393
آقا باز منم آمده ام بگویم ،…سلام
آقا اجازه ! آمده ام باز پشت بام
ها می کنم که گرم شود دستم از بخار
من سردم است می کشد آغوشم انتظار !
تا کی ؟ الی متی ؟ همه را پیر کرده ای
آقا اجازه ! فکر کنم دیر کرده ای !
آخر چرا نگو که دعایت نمی کنیم
شبهای سرد جمعه صدایت نمی کنیم
من هر قنوت نام تو را گریه می کنم
شب در سکوت نام تو را گریه می کنم
حتی اگر شکوفه کند بی تو باغمان
عادت کند نبود تو را چشم آسمان
حتی اگر نفس به تو بی اعتنا شود
پروانه ها اگر که تو را یادشان رود
آقا اجازه !
ما دلمان تنگ می شود.