چهار گام دانش...
سؤال از راز و رمز موفقیت در آموختن دانش، گام مهم وفراگیری است.
خیلی ها می خوانند؛ ولی نمی آموزند؛
می آموزند؛ ولی به یادشان نمی ماند؛
دانا می شوند؛ ولی اهل عمل به دانسته ها نیستند؛
منبع علوم می شوند؛ ولی «خیر علمی» آنان به دیگران نمی رسد.
معلم بشریت، حضرت محمد صلی الله علیه وآله سخنی شیوا و اصولی دارند که به چهار نکتة اصولی و بنیادی در این زمینه اشاره فرموده است؛
«اول العلم: الصَّمت
و الثانی: الاستماعُ
و الثالث: العملُ به
و الرابع: نشره؛
سرآغاز علم و مرتبه نخست آن، سکوت است.
گام دوم، گوش دادن است.
گام سوم، عمل به آن است و
گام چهارم، نشر و گسترش آن است.
اینک توضیحی کوتاه پیرامون این چهار گام:
1. سکوت
آمادگی «ظرفیت دل» برای پذیرش علوم، با سکوت فراهم می آید.
در شرایط غوغا و سر و صدا، نه مجالی برای گفتن و یاد دادن است و نه زمینه ای برای شنیدن و فراگرفتن. این که در کتابخانه ها هم با تابلوی «سکوت» رو به رو می شویم، برای آن است که در جو ناآرام و جایی که آلودگی صوتی وجود دارد، تمرکز فکر و دریافت قلب و پذیرش ذهن نیست.
در کلاس درس، در مجلس سخنرانی و موعظه، در لحظة گوش دادن یا تماشای یک برنامة تلویزیونی هم آن چه کمک به درک و فهم می کند، فضای آرام و ساکت است؛ پس در امر آموزش، باید به پدید آمدن چنین فضایی کمک کرد؛ تا بازده آموزش، بیشتر شود.
2. گوش فرادادن
«گوش دادن»، مرتبه ای فراتر از «شنیدن» است و نیاز به اراده و توجه و اقبال دارد. اگر هدف آن است که علم و دانش، هم «آموخته» و هم «فهمیده» شود و هم مفید افتد و هدف تحقق یابد، این دو نکته و دو نکتة بعدی، باید لحاظ شوند.
«صمت»، سکوتی همراه با توجه است که زمینه ساز تفهیم و تفاهم و تعلیم و تعلم است و «استماع» هم گوش فرا دادن و گوش سپردن است که مهم تر از «سمع و سماع» (شنیدن) است.
بزرگان دانش و اخلاق، در قلمرو علم آموزی، بسیار تأکید کرده اند بر شنیدن و گوش دادن و به تعبیر روایات، «حسن الاستماع»؛ یعنی نیکو گوش دادن.
برخی حرافند و حوصلة شنیدن ندارند.
برخی بیش از آن که گوش جان به حرف ها بسپارند، پیوسته حرف می زنند. از این رو، مجال استماع نمی یابند. شاعران فارسی بر کم حرفی و نیک گوش دادن، تأکید دارند و حتی داشتن یک زبان و دوگوش را کنایه و اشاره از آن دانسته اند که باید کمتر سخن گفت و بیشتر شنید؛ تا به آبشخور زلال دانش رسید.
گوش تو دو دادند و زبان تو یکی
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
3. عمل به دانسته ها
نه هر که به آب رسد، سیراب گردد و نه هر که سرمایه ای داشته باشد، فرصت یا توفیق یا شیوة «بهره وری» داشته باشد یا بداند!
«آموختن» تنها معیار نیست؛ بلکه «عمل» به آموخته هاست که علوم و دانستنی های ما را به ثمر می رساند و علوم را درونی می سازد و ما را از ثمر درخت علم، بهره مند می سازد.
ثمر علم، ای پسر عمل است
ورنه تحصیل علم، دردسر است
خروجی آموخته ها را باید در عمل انسان مشاهده کرد. از اندوختن و انبار کردن دانسته ها چه سود؛ وقتی تأثیری در رفتار و برزندگی نداشته باشند؟
قرآن کریم از کسانی که حامل علومند، ولی به تناسب آن چه می دانند، عمل نمی کنند و رفتارشان منطبق با آموخته هایشان نیست و بار سنگین علم را به مقصد متعالی «عمل» نمی رسانند، با تعبیر ملامت بار «کمثل الحمار یحمل اسفارا»3 یاد کرده است. گرچه کلام الهی دربارة عالمان قوم یهود است که علم تورات را دارند، ولی به مقتضای آن عمل نمی کنند، ولی مقصود، عام تر از آن گروه خاص است. سعدی چه زیبا این حقیقت را بیان کرده است:
علم، چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست، نادانی
نه محقق بود، نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
در ضرب المثل های کهن ما، علم بی عمل، درخت بی ثمر دانسته شده است؛ مثل تشنه ای که کنار دریا باشد و از تشنگی بمیرد یا گرسنه ای که سر بر گنج نهد و از گرسنگی تلف شود یا بیماری که در داروخانه باشد و خواص داروها را هم بداند و طبیب هم پیش او باشد و نسخه بدهد؛ ولی خود را مداوا نکند و از درد، بنالد و از بیماری، بمیرد.
در رهنمودهای حضرت عیسی علیه السلام آمده است:
علمی که عالم را به عمل نکشاند، همچون چراغی است که بر بام خانه ای افروخته باشند که همه جا را روشن می کند؛ ولی درون خود خانه، تاریک است. اگر فروغ علم، فقط در محدودة زبان باشد، ولی درون از فروغ آن روشن نگردد و علم با عمل همراه نشود، چه نتیجه ای می توان گرفت؟
باز هم از سعدی بشنویم که می گوید:
«هر که علم خواند و عمل نکرد، بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند».
این حقیقت، تنها در علوم اخلاقی و آموخته های معنوی و پند و اندرزها خلاصه نمی شود؛ در یک جامعه و مسائل کلان کشور و مدیریت امور هم، اگر علوم مفید در کتاب ها و ذهن ها و آموخته ها بماند و به مرحلة عمل و اجرا در نیاید، هرگز ثمربخش نخواهد شد و مشکلات جامعه را حل نخواهد کرد.
4. نشر و توسعة دانش
آن چه ما امروز به عنوان «میراث علمی» در اختیار داریم، حاصل تفکرات، دریافت ها، آموخته ها و علوم کسانی است که در گذشته می زیستند و علوم خود را به شاگردانی آموختند و در کتاب هایی نگاشتند و برای آیندگان، به ارث نهادند.
البته نوآوری های علمی و خلاقیت ها و ابداعات دانشمندان هم جای خود را دارد؛ ولی نقش علم گستری فرزانگان متقدم را در غنابخشی به ذخایر علمی و تعالی بخشی به کاخ رفیع دانش، نمی توان انکار کرد.
حضرت رسول صلی الله علیه وآله نیز گام چهارم علم را در این حدیث نورانی، «نشر علم» دانسته است.
آنان که دچار «احتکار علمی» یا «بخل علمی »اند، راه آب و سرچشمه را بسته اند و تشنگان و خواستاران را محروم می سازند.
این خصلت ناپسند، چه در علوم اخلاقی و عرفانی باشد، چه در علوم تجربی و پزشکی یا هر دانش دیگری که برای زندگی مردم مفید است و سطح معیشت و رفاه آنان را بالا می برد و مشکلاتشان را می کاهد، نکوهیده است؛ البته در دانش هایی که به بصیرت و آگاهی و هدایت مردم مرتبط باشند، «کتمان علم» بدتر است و نشر علم، لازم تر.
پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرموده است: هر کس عملی را که خدا آن را مایة نفع مردم قرار داده است، چه در امر مردم و در امر دین، کتمان کند، در روز قیامت، به لجام های آتشین دچار می شود.
حرمت «کتمان علم» و فضیلت «نشر علم» را وقتی کنار هم قرار دهیم، جایگاه والای کسانی که در گسترش حوزه علوم و پیشرفت دانش، سهم دارند، روشن می شود.
در روایات متعددی، زکات دانش، نشر آن به شمار آمده است؛ مانند این کلام حضرت امیر علیه السلام: «زکاه العلم نشره»
نشر علم، برای خود دانشمند هم مفید است و زمینه تعامل و تعاطی علمی و داد و ستد فکری را مهیا می سازد علم به علم، آن را در دل ها راسخ تر می سازد و نشر دانش، آن را در سطح جامعه می گسترد؛ یکی رسوخ عمیقی است و دیگری توسعه در سطح.
پایان سخن را حکمتی از لقمان حکیم قرار می دهیم که به پسر خود چنین گفته است:
«یا بنی! تعلم من العلماء ما جهلت و علم الناس ما علمت؛
فرزندم! آن چه نمی دانی، از دانشمندان بپرس و آن چه می دانی، به مردم بیاموز».
جواد محدثی
افیون!!!
دیروز یکی ازدخترای همسایه تامنو توی فروشگاه دید خواست که بعد از خرید منتظرش بمونم چون سوالی ازم داره …بعد از کلی مقدمه چینی بلاخره حرف دلشو زد : “من موسیقی زیاد گوش می کنم؛ آن هم از هر نوعی که فکرشو بکنین؛ از سنتی گرفته تا آهنگ های رپ امروزی؛ ولی هیچ هدفی جز سرگرمی از این کار ندارم و به جز آرامش و سپری شدن اوقات، هیچ تأثیری بر من ندارند. …آیا گوش دادن به این موسیقی ها مشکل دارد یا نه؟ “
ازش خواستم بعد از ظهر بهم زنگ بزنه …! شاید علتش رو بدونید خوب پاسخ دادن به همچین سوالی وقت می بره وباید قبلش یک کمی در مورد جواب فکر کرد واساسی پاسخ گفت . بعداز ظهر سروقت زنگ زد منهم اینطوری جواب دادم:
هر ترانه و موسیقی ای، حرام نیست. موسیقی حرام، معیارهایی دارد که برای تشخیص آن لازم است با آنها آشنا باشید.
انواع موسیقی
1. موسیقی غنایی؛ هرگونه آهنگی است که به لحاظ شکل یا محتوا، موجب تحریک شهوت شود و متناسب با مجالس گناه باشد. این گونه موسیقی, گاهی آرامش تخدیرگونه برای اعصاب دارد و گاهی هیجانات ناهنجار برای روان در پی دارد.
2. موسیقی غیرغنایی؛ شامل صداهای موزون طبیعت، مارش نظامی, صوت قرآنی غیرغنایی و آواز حدی (برای تحریک حیوانات و دام) می شود. این نوع موسیقی می تواند پاسخ گوی گرایش طبیعی انسان به زیبایی های سمفونی و موزون باشد. با توجه به آن چه گفته شد، بررسی متون دینی و آرای عالمان دین نشان می دهد که موسیقی از نظر اسلام در چند صورت زیر حرام می باشد:
الف) موسیقی مطرب؛ یعنی آهنگ هایی که موجب (تحریکات غیرارادی در شنونده شوند) و انسان را از یاد خدا غافل سازند. منظور از محرک بودن نیز نوعی و شأنی است؛ یعنی به طور معمول، چنین اثری را دارا باشد؛ نه فقط نسبت به شخص خاص.
ب) موسیقی همراه با مضامین لهوی که به گونه ای موجب فساد اخلاق و انحراف اذهان است؛ مانند ترانه های عاشقانه و اشعاری که در وصف زن، شراب و غیره است و از همین قسم است اشعاری که به هر نحو موجب ترویج باطل و مخالفت با حق باشند؛ مانند اشعاری که در جهت توهین به مقدسات و یا در جهت تایید کفر و شرک و نظام های فاسد و سردمداران آنها باشند.
ج) موسیقی در مجلس گناه و لهو و لعب؛ مانند آهنگ هایی که در حال رقص یا نوشیدن شراب و غیره نواخته می شوند. در هر صورت، معیار در حرمت موسیقی، مناسب بودن آن با مجالس لهو و داشتن مضامین فسادانگیز و اغواکننده و طرب انگیز است و فرق نمی کند که از صدا و سیما باشد یا غیر آن؛ ایرانی باشد و یا غیرایرانی و نیز فرقی بین رفع خستگی، سرگرمی و غیر آن و برای خود یا دیگران در این حکم نیست و ملاک در تحریک شدن، تحریک نوع مردم است؛ نه شخص انسان و اگر صدای زن باشد، حرمت مؤکد است.
به قلم:طلبه
همه چیز را از تو می خواهم...
می شود یکی شیرینی محبتت را بچشد و سراغ کسی دیگر برود؟ می شود یکی با تو مأنوس باشد و دلش بیاید یک لحظه رو از تو برگرداند؟ ما را هم بگذار بین آنها که برای دوستی انتخاب کردی، دوستی شان را خالص کردی و شوق دیدنت را انداختی به دلشان؛ همان ها که به هر چه کنی، راضی اند؛ همان ها که اجازه دادی رویت را ببینند و قلبشان را از عشقت پر کردی. برای دیدار، انتخابشان کردی؛ کاری کردی همه صورتشان رو به تو باشد و دلشان از هر کس و هر چیزی جز تو خالی باشد.
ما را هم بگذار بین آنها که شادی شان با توست؛ همه عمرشان از ته دل، آه شوق می کشند و عاشقانه می خوانند. یاد بزرگی ات می افتند و پیشانی به خاک می گذارند؛ چشم هایشان از ذوق بندگی ات خواب ندارد و اشک هایشان از هراس روبه رو شدن با تو می ریزد.
از تو مهرت را می خواهم و مهر هر که مهر تو را دارد و مهر هر کاری که مرا به تو نزدیک می کند. خودت را برای من محبوب تر از همه کن و بگذار محبتت مرا ببرد تا بهشت و شوقت نگذارد نافرمانی کنم. منت بگذار به من و بگذار نگاهت کنم.
صحیفه سجادیه، ترجمه فاطمه شهیدی.