زینب، زین ام واب...
عاشورا، خونی بود که با حلقوم زینب(س) به کوچههای کوفه و شام کشیده شد و سپس در فواره بلند خون شهیدان و شعر شورانگیز شیعی، به امروز رسید.
ما مدیون عاشوراییم. اگر آن روز زینب(س) کتاب قطور صبوری را تدوین نمیکرد، امروز هیچکس را معیار صبوری نبود. زینب(س) حجت شکیبایی است و آیه بردباری.
در شکنندهترین لحظهها و در ازدحام آزمونها و آتش و آوارگى، کیست که فصلی از کتاب زینب(س) را بخواند و حقارت رنج خود را در مقایسه با آن رنجهای کوهشکن درنیابد.
منطقه عملیاتی زینب(س)، این بانوی صبور بنیهاشم، منطقه فراگیر دردها و درمانهای بشری است و فرماندهی کریمانه این عملیات دنبالهدار، همه جبهههای اسارت را در بردارد.
دنیا اگر خودش را گم نکرده بود، معنای حرفها و دردهای زینب(س) را بهتر میفهمید. درد زینب(س)، سردرگمی دنیاست.
شهادت،طرح کربلاست و اسارت، شرح آن. حسین(ع) طرح است و زینب(س)، شرح.
اگر در عاشورا، زینب(س) بند بند قساوت را نمیلرزاند، زن جامعه ما فریاد نمیدانست و رسالت عاشورایی را نمیشناخت و اعجاز فریاد را باور نداشت.
غم هیچ جا آشناتر از وسعت سینه تو ندید و مصیبت، هیچ شانهای استوارتر از تو نیافت و صبر، عظیمتر و بزرگوارتر از تو در گستره تاریخ نشناخت.
موسسه جهانی سبطین علیهما السلام
خلوتی برای عبادت...
هوای این روزها چقدر سنگین است!
خواهش های دلم سر ریز کرده اند.
چقدر بوی خاک گرفته ام. دلم لحظه ای حضور می خواهد.
ماه رجب فرا می رسد؛ ایّام البیض ماه رجب، اقراری است که هر سال تکرار می شود.
سجاده ام بی تابی می کند. قرآن، مفاتیح، چادر نماز… کوله بار سفر را مهیّا می کنم.
با چشم هایم قرار گذاشته ام آرام ننشینیم. به دست هایم قول داده ام شکوفه خواهند کرد.
«حیّ علی خیر العمل» دو رکعت عشق به جا می آورم؛ قربة الی اللّه اللّه اکبر.
باید حضور را تمرین کنم. جامه ام را به رنگ عدم در آورم، واژه هایم را تطهیر می کنم. باید برای خواهش های دلم حکم تخلیه صادر کنم.
شیطان را به اسارت اراده ام در می آورم و نفس را زیر گام های استوار یقین، لگدکوب خواهم کرد.
… این جا هیچ کس شبیه هیچ چیز نیست. گرفتاران ناسوت، از بند هوا رها شده اند. عطر ملکوت، در تمام رکعت ها موج می زند.
شیطان، اسیر انسان می شود و انسان، حقیقتی که در خلوت این روزها خودش را مرور می کند.
تعلقات رنگ می بازد و سهم هر کس به اندازه وسعت سجاده اش می شود. مسجد، غرق در بوی خداست…
سلام بر مولد ومیلادت...
دشت گونه ها از باران دیدگان، متنعم می شوند آن گاه که دست نیاز، عنایت یار را بکاود و در قنوت عاکفین، قلب ها را به کریم بی نیاز، اهدا کنند.
در باغ اعتکاف و در صحن صفا و ساحت سپیده، اشک به امید عبور دلارام می افشانیم و هم آوا با معتکفان معراج، نام خجسته ی علی را ترنم می کنیم.
شاکر و شادمان از آنیم که کعبه شکافت و عدالت، شکوفا شد. مباهات ماست که دیوار دل هایمان نیز بشکافد و ذره ای از آفتاب عنایت مولادر آن حلول کند.
یاران! به شکرانه ی نزول عشق از سحاب رحمت، سر به آستان دوست سایید و اجلال امیر حماسه به محفل خاکیان، خوش آمد گویید.
شکر که آفتاب فتوّت از افق کعبه دمید و شبنم شرافت بر گلبرگ هستی نشست..
از کعبه تا بیت المعمور را با قلب شیعیان آذین بسته اند.
صفحات: 1· 2