حصار یا پل؟!
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود ، زندگی می کردند . یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک ، باهم جروبحث کردند . پس از چند هفته سکوت ، اختلاف آنها زیاد شد واز هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا در آمد . وقتی در را باز کرد مرد نجار ی را دید . نجار گفت :"من چند روز ی است که دنبال کار می گردم ، فکر می کنم شاید شما کمی خرده کاری در خانه ومزرعه داشته باشید ، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟".
برادر بزرگ تر جواب داد :” بله اتفاقا من یک مقدار کار دارم . به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن .آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند واین نهر آب بین مزرعه ما افتاد او حتما این کار را به خاطر کینه ای که از من به دل دارد انجام داده است سپس به انبار مزرعه اشاره کرد وگفت :” در انبار مقداری الوار د ارم از تو می خواهم تا بین مزرعه من وبرادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم نجار پذیرفت وشروع کرد به اندازه گیری واره کردن الوارها.
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد . حصاری در کار نبود نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز باعصبانیت رو به نجار کرد وگفت : مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید وبا دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده ، از روی پل عبور کرد وبرادر بزرگ ترش را در آغوش گرفت واز او برای کندن نهر معذرت خواست. نجار جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته ودر حال رفتن بود کشاورز نزد او رفت وبعد از تشکر ، از او خواست تا چند روز ی مهمان او وبرادرش باشد نجار گفت :” دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آن ها را بسازم .
ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات
قیام مسجد گوهر شاد...
روز 21 تير 1314 قيام مردم مشهد در اعتراض به سياستهاي ضداسلامي رضاخان در صحن مسجد گوهرشاد سركوب شد.اين قيام زماني شكل گرفت كه رضاخان دينستيزي را به اوج خود رسانده و درصدد بود تا سنتهاي مذهبي وقوانين اسلامي رامحو و نابود كند و فرهنگ غربي رابه جاي آن بنشاند.
رضاخان در پيگيري اين سياست دستور داده بود تا حجاب از سر زنان مسلمان برگيرند، مردان كلاه غربي به سر كنند، روحانيون لباس روحانيت را از تن بيرون كنند و…
در واكنش به اين سياست، روحانيون و مردم مسلمان در هر نقطهاي به مخالفت برخاستند ولي در اين ماجرا مشهد پيشقدم شد و قيام شكوهمندي در دل تاريخ به ثبت رسيد.
علما و روحانيون مشهد طي جلساتي پنهاني تصميم گرفتند بااين حركت رضاخان مقابله كنند و او را از اين كار بازدارند. در يكي از اين جلسات پيشنهاد شد آيت الله حاج آقا حسين قمي به تهران برود و در مرحله اول با رضاخان مذاكره نمايد تا شايد بتواند او را از اجراي تصميماتش باز دارد. وقتي آيت الله قمي به تهران آمد، بلافاصله از سوي حكومت دستگير و ممنوعالملاقات شد. ساير روحانيون نيز در مساجد و مجالس، به آگاه كردن مردم پرداختند. مسجد گوهرشاد از جمله مكانهاي تجمع مردم بود. اجتماعات مردم در اين مسجد هر روز بيشتر ميشد وشهر حالت عادي خود را از دست ميداد وسخنرانان نيز به ايراد بيانات آتشين ميپرداختند.
همزمان با بازداشت حاج آقا حسين قمي، در مشهد نيز به دستور حكومت، روحانيوني همچون شيخ غلامرضا طبسي و شيخ نيشابوري دستگير شدند. صبح روز جمعه 20 تير 1314 نظاميان مستقر در مشهد براي متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و به روي آنان آتش گشودند و تعداد زيادي را كشتند و زخمي كردند، ولي…
لقمه حیوانی!!!
نور سبز در محراب فضای معنوی خاصی را برای نمازگزاران به وجود آورده بود و در آن نیمه شب چهره ها را نورانی تر و روحانی تر می ساخت. هر کس به کاری مشغول بود. یکی در حال قیام، دیگری در قعود و یکی دیگر در حال سجده، یکی دعا می خواند، یکی اشک می ریخت، دیگری قرآن می خواند…
مرد عربی که تازه وارد مسجد شده بود، دنبال جایی می گشت تا بنشیند و اعمال مسجد سهله را انجام دهد. کسی چه می دانست! شاید او هم می خواست مثل من چهل شب چهارشنبه بیاید و با دیدار امام زمان علیه السلام و نگاه مهربان او، دردهای نهفته اش را درمان کند.
وقتی دید که اطراف محراب جای سوزن انداختن نیست، به عقب برگشت. با دست اشاره کردم که نزد من بیاید. کمی جا به جا شدم و برایش جا باز کردم.
سلام و علیکی کردیم و کنارم نشست. قرآنش را باز کرد و مشغول خواندن شد. برخاستم و به نماز ایستادم تا روی نیاز به درگاه آفریننده بی نیاز بسایم. در رکعت دوم بودم که …