سرد و خنک!!!
دماي هوا در بسياري از شهرها از مرز ۳۰ درجه هم گذشته است. در این مطلب چند پيشنهاد سرد و خنک برای گذراندن تابستان گرم امسال را به شما پیشنهاد می کنیم.
واقعا گرما فرساينده است و به نظر مي رسد كه روي بيشتر افراد، اثر منفي مي گذارد. اگر شما هم از گرماي هوا كلافه شده ايد، در محل خنك تري بنشينيد، تا آرام شويد و در مورد گرما و آثار آن روي روان افراد بخوانيد.
گرماي هوا تحمل همه را كاهش مي دهد اما بايد با مديريت صحيح از چنين شرايطي بهتر استفاده كرد، مثلا به بدن مايعات كافي برسانيد.
اگر در هواي گرم كار مي كنيد، بايد مايعات خنك همراه داشته باشيد تا هر چند وقت يك بار بنوشيد. تا حد امكان از غذاهاي سبك و متناسب با فصل گرما استفاده كنيد.
مصرف ميوه نيز بسيار مفيد است. بهتر است غذاهاي چرب و سنگين نخوريد. يكي از نوشيدني هاي مفيد در اين فصل، دوغ است كه هم نمك دارد و هم كلسيم و هم آب. به اين ترتيب آب و املاح از دست رفته بدن را جبران مي كند.
يك متخصص تغذيه در اين باره مي گويد: با توجه به اين كه فصل تابستان گرم است و بدن آب زيادي از دست مي دهد، استفاده از غذاهايي با طبع سرد مثل شير و ماست و يا آبدوغ خيار و…
دشت گل های بابونه...
تقدیم به نگاه های گرم دوستان وبلاگ نویس…
ما کجا ، این جا کجا؟!
سه پیرمرد لر با شلوار پاچه گشاد و چاروق و كلاه نمدى به سر در حالى كه یكى از آنها بره سفیدى زیر بغل زده بود، مىآمدند. عباس دو دستى زد به سرش و نالید: “خانه خراب شدم! “
با سر و صداى محمود از خواب پریدم. محمود در حالى كه مى خندید رو به عباس گفت: عباس پاشو كه دخلت درآمده. فك و فامیلات آمدهاند دیدنت! عباس چشمانش را مالید و گفت: سر به سرم نگذار.
لرستان كجا، این جا كجا؟ محمود گفت: خودت بیا ببین. چه خوش تیپ هم هستند. واست كادو هم آوردهاند. همگى از چادر زدیم بیرون. سه پیرمرد لر با شلوار پاچه گشاد و چاروق و كلاه نمدى به سر در حالى كه یكى از آنها بره سفیدى زیر بغل زده بود، مىآمدند. عباس دو دستى زد به سرش و نالید: “خانه خراب شدم! ” به زور جلوى خندهمان را گرفتیم. پیرمردها رسیده نرسیده شروع كردند به قربان صدقه رفتن. آوردیمشان تو چادر. محمود و دو سه نفر دیگر رفتند سراغ دم كردن چایى. عباس آن سه را معرفى كرد. پدر، آقابزرگ و خان دایى پدرزن آیندهاش. پیرمردها با لهجه شیرین لرى حرف مىزدند و چپق مىكشیدند و ما سرفه مىكردیم. خان دایى یا به قول عباس خالو جان، بره را داد بغل عباس و گفت: “بیا خالو جان پروارش كن و با دوستانت بخور. ” اول كار بره نازنازى لباس عباس آقا را معطر كرد و …