پیشوای فاطمه
سؤال از اهل سنّت: بعد از پیامبر اکرم(ص) امام و پیشوای حضرت فاطمه(س) چه کسی بوده است؟
این سؤالی است که از بسیاری از به اصطلاح اندیشمندان اهل سنت پرسیده شده، و هنوز هیچیک جوابی به آن ندادهاند. به راستی چه پاسخی دارند که بدهند؟
پاسخ این سؤال 3 گزینه بیشتر ندارد:
1ـ اگر علمای اهل سنت بگویند حضرت فاطمه بعد از پیامبر(ص) پیشوایی نداشته است، که آنوقت با احادیثی که در منابع مهم و معتبر خود اهل سنت وجود دارد چه کنند؟ مانند دو کتاب صحیحین(صحیح بخاری و صحیح مسلم) مبنی بر اینکه: «مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ ماتَ مِیْتَةً جاهِلَّیِةً»(یعنی: هرکس باید بیعت پیشوایی را بر گردن داشته باشد و گرنه مرگش، مرگ جاهلیت است.(
منبع حدیث: صحیح مسلم، کتاب الاماره، باب وجوب ملازمة جماعة المسلمین عند ظهور الفتن و فی کل حال، حدیث ۱۸۵۱، ص۵۳۲، چاپ مصر، مکتبة عبادالرحمن.
در این صورت(نستجیر بالله) مرگ حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به مرگ جاهلیت بوده است!! و آیا میتوانند این حرف را بزنند؟!!
2ـ علمای اهل سنت اگر پاسخ دهند که پیشوای حضرت فاطمه(س)؛ ابوبکر بوده است، آنوقت با احادیثی که در معتبرترین منابع اهل سنت یعنی صحیحین(صحیح بخاری و صحیح مسلم) و از عایشه دختر ابوبکر نقل شده چه میکنند؟ مانند این احادیث که أم المؤمنین عایشه میگوید: «. . . فَغَضََبتْ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و سلم)، فَهَجَرتْ اَبابَکر، فَلَمْ تَزَلْ مُهاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفَّیَتْ وَ عاشَت ْ بَعْدَ رَسُولِ الله(صلی الله علیه وسلم) ستة اَشْهُرٍ…»؛(یعنی: پس غضب کرد فاطمه دختر رسول خدا(ص) و روی برگردانید از ابابکر و این روی برگردانیدن ادامه داشت تا وفاتش و فاطمه بعد از رسول خدا(ص) شش ماه زندگی کرد.(
منبع: الف: صحیح بخاری، کتاب فرض الخمس، باب فرض الخمس، حدیث۳۰۹۳، ص۶۵۲، چاپ بیروت، شرکه دارالارقم بن ابی الارقم.
ب: صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب قول النبی(صلی الله علیه و سلم) «لا نورث…»، حدیث ۱۷۵۹، ص۴۹۸، چاپ مصر، مکتبة عبادالرحمن.
أم المؤمنین عایشه در روایت دیگری نیز میگوید: «. . . فَهَجَرتْهُ فَلَمْ تُکَلَّمهُ حَتّی تُوُفَّیَتْ وَ عاشَتْ بَعْدَ الَّنبیِ (صلی الله علیه وسلم) سِتَّةَ اَشْهُرٍ فَلَمّا تُوُفَّیتْ، دَفَنَها زَوْجُها عَلیٌ لَیْلاً، وَ لَمْ یُوذِنْ بِها اَبابَکْرٍ وَ صَلی عَلَیْها. . .»؛ (یعنی: فاطمه روی برگردانید از ابابکر و با او سخن نگفت تا وفاتش و ۶ ماه بعد از پیامبر(ص) زندگی کرد و بعد از وفاتش همسرش علی او را شبانه دفن کرد و برای نماز و دفنش، ابابکر را خبر نکرد.(
منبع: الف: صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر، حدیث۴۲۴۰ و ۴۲۴۱،ص۸۸۴، چاپ بیروت، شرکة دارالارقم بن ابی الارقم،
ب: صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب ۱۶، باب قول النبی(صلی الله علیه و سلم) «لانورث ما ترکنا فهو صدقة»، حدیث ۱۷۵۹، ص۴۹۸، چاپ مصر،مکتبة عبادالرحمن.
میبینیم که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بر ابوبکر غضب کرده و از او روی برگردانیده و هرگز با او سخن نگفته است تا هنگام وفاتش. پس پیشوای حضرت فاطمه(س)؛ ابابکر نبوده است.
3ـ علمای اهل سنت اگر پاسخ دهند که امام الوصی؛ علی ابن ابیطالب(ع) پیشوای حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بوده است، که آنوقت کل داستان اهل سنت زیر سؤال خواهد رفت. چون حضرت فاطمه(س) معیار تشخیص حق از باطل است و غضب و خشنودی حضرت فاطمه غضب و خشنودی خداست، زیرا پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) درباره فاطمه فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَى لِرِضَاک»؛ (یعنی: ای فاطمه بدرستی که خدا غضب میکند به غضب تو وخشنود میشود به خشنودی تو(
منبع: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷، حدیث۴۷۳۰ (و منابع دیگر مانند الصواعق المحرقة حافظ ابن حجر مکی، ص۱۰۵ و تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۴۴۲ حافظ ابن حجر عسقلانی نیز وجود دارد)،
و ملاحظه میفرمائید که این حدیث بطور کامل مطلق است و هیچ قیدی ندارد. یعنی وقتی پیامبر خدا(ص) میفرمایند: «خداوند به غضب فاطمه غضب میکند»، قیدی بر آن قرار ندادند که: اگر چنین و چنان بود، یا به فلان شرط، یا اگر غضبش به فلان علت بود، اینکه این غضب به چه سببی باشد؟ نسبت به چه کسی باشد؟ در چه زمانی باشد؟ هیچ اشارهای ندارد، و بطور کامل مطلق است.
و پر واضح است که کسی غضب و خشنودیش برابر با غضب و خشنودی خداست که از هرگونه آلودگی و گناه و أغراض نفسانی پاک و پاکیزه باشد، تا غضب و خشنودیش، مبنایی خدایی داشته باشد، و به استناد آیه تطهیر(سوره احزاب، آیه33)، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از تمام آلودگیها و گناهان و ناپاکیها مبرّاست و آن بانوی مکرم؛ مطهره است.
أم المؤمنین عایشه میگوید: «خَرَجَ النَّبِیُّ غَدَاةً وَ عَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»؛ یک روز صبح رسول خدا(ص) در حالی که ردایی از موی سیاه در بر داشت، از داخل اتاقشان بیرون آمدند. حسن بن علی وارد شد، پس پیامبر او را زیر عبا داخل کرد. سپس حسین آمد، او نیز داخل زیر عبا شد. سپس فاطمه آمد و او را نیز داخل عبا کرد. سپس علی آمد و او را نیز داخل در زیر عبا کرد. سپس پیامبر فرمود: خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
منبع: صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل اهل بیت النبی(ص)، حدیث۲۴۲۴،ص۶۸۶، چاپ مصر، مکتبة عبادالرحمن.
و میبینید که علمای اهل سنت برای پاسخ به سوال مطرح شده، بجز این 3 گزینه، راه دیگری جز «سکوت» ندارند. چون هر یک از 3 گزینه را انتخاب نمایند، دچار مشکلات مهمّی در توجیه آن برای پیروان مذهب اهل سنت میشوند، لذا گزینه «سکوت» را برگزیدهاند.
حضرت زهرا(س)
ایام شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها و دهه فاطمیه اول را به همه ی شیفتگان و ارادتمندان آنحضرت تسلیت می گویم
روزى رسول الله(ص) نشسته بودند، در نزد آن حضرت، حضرت علىّ و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام بودنn در این حال حضرت رسول عرض کردند: بار پروردگارا تو حقّاً میدانى که این جماعت، اهل بیت من هستند! و گرامىترین مردم در نزد من مىباشند؛ پس تو دوست بدار کسى که آنها را دوست بدارد! و مبغوض بدار کسیکه ایشان را مبغوض دارد! و مودّت و مهر بورز با کسیکه با ایشان مودّت و مهر ورزد! و دشمن بدار کسى که آنها را دشمن بدارد! و معاونت کن کسیکه ایشان را کمک کند! و آنان را از هر رجس و پلیدى پاکیزه و مطهّر بدار! و از هر گناهى در تحت مصونیّت و عصمت خود درآور! و از جانب خودت آنها را به روح القدس مؤیَّد گردان!
و سپس فرمود: اى على! تو امام امّت من، و جانشین من بر آنها پس از من هستى! و تو قائد و سپهسالار قافله مؤمنین بسوى بهشت مىباشى!
و گویا که من دارم نگاه میکنم به دخترم فاطمه، که در روز رستاخیز سوار بر اسبى از نور است و به پیش مىآید؛ از طرف راست او هفتاد هزار فرشته، از طرف چپ او هفتاد هزار فرشته، و در مقابل او هفتاد هزار فرشته، و در پشت سر او هفتاد هزار فرشته حرکت مىکنند، و او زنهاى مؤمن از امّت مرا جلودارى میکند و به بهشت میبرد.
و بنابراین هر زنى که در شبانه روز پنج نماز واجب را بجاى آورد،
و در ماه رمضان روزه بدارد، و حجّ بیت الله الحرام را بگذارد، و زکوة مال خود را بپردازد، و از شوهر خود اطاعت کند، و على را بعد از من به ولایت بپذیرد؛ چنین زنى به شفاعت دخترم فاطمه داخل بهشت مىشود؛ و فاطمه سیّده تمام زنهاى عالمیان است.
به رسول الله گفته شد: آیا فاطمه سیّده زنهاى عالم خودش است؟!
حضرت فرمود: آن براى مریم دختر عمران است؛ و امّا دختر من فاطمه سیّده تمام زنهاى عالمیان است از اوّلین و آخرین.
و فاطمه چون در محراب عبادت بایستد هفتاد هزار فرشته از ملائکه مقرّبین بر او سلام مىکنند، و به همان ندائى که ملائکه مریم را بدان ندا، ندا کردند، با او ندا کنند، و بگویند: اى فاطمه! خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید، و تو را برگزید بر زنهاى عالمیان.
و سپس حضرت رسول الله به على رو کرده و فرمودند: اى علىّ! فاطمه پاره گوشتِ من است!
و او نور چشم من است! و میوه دل من است! بد حال میکند مرا آنچه او را بدحال کند، و شاد میگرداند مرا آنچه او را شاد گرداند! و او اوّلین کسى است که از اهل بیت من به من ملحق شود! پس با او بعد از من به نیکى رفتار کن!
امّا حسن و حسین دو پسر من هستند، و دو گل من هستند، و دو آقاى جوانان اهل بهشتند؛ باید تو همانطوریکه چشم و گوش خود را گرامى میدارى، آنان را گرامى بدارى!
و پس از این حضرت رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم دست خود را بسوى آسمان بلند نموده، عرض کرد: بار پروردگارا من تو را گواه میگیرم، که من دوستدار کسى هستم که آنها را دوست بدارد، و مُبْغِض کسى هستم که نسبت به آنان بغض بورزد، و سلامتم با کسیکه با آنان به سلامت رفتار کند، و در جنگم با کسیکه با آنان محاربه کند، و دشمنم با کسیکه با آنها دشمنى کند، و ولىّ هستم براى کسیکه ولایت آنان را متعهّد گردد
معاد شناسى، ج9، ص: 191الی195
عهد
عهد
سرت که خلوت می شود ٬فرصت که به برنامه های روزانه ات اضافه میشود٬ دلت می خواهد زمین و زمان را زیر و رو کنی٬ یک کار خاص انجام دهی! انگار که از زندان رها شده باشی!
یک فرجه بین امتحانات و ترم جدید یعنی یک نفس راحت !
شاید اینقدر خسته ای که دلت می خواهد همه ی شب ها را بیدار بمانی و روزها را بخوابی وتلافی کنی کتاب بدست گرفتن های ایام امتحانات را و بیشتر کنار خانواده ات باشی. دلت هوای یک مسافرت می کند ! کجا؟ کنار ساحل؟ غروب کویر؟ نمی دانم تو باید به خودت رجوع کنی !
اما بی اختیار چیزی تو را سمت خودش می کشاند و تو دستت را چون طفلی مطیع در دست او می گذاری و روانه می شوی. وقتی خودت را می یابی میبینی که نشسته ای کنار کسی ! در نگاه اول حس می کنی هیچ شباهتی به او نداری . خوب که دقیق می شوی می یابی که بی شباهت هم نیستید. هرچند کوچک و ناچیز و شاید هم شباهتی در خور اهمیت!
مرور می کنی در گذشته وحال و زمان و مکان تا بیابی آنچه تو را به او نزدیک می کند. و به عبارت درس ادبیات وجه شباهت مشبه و مشبه به را!
عددش محدود است.با اندک تآمل به دست می آوری مجهولت را و می یابی همان وجه شبه را!
«انسان بودن»!
او انسان بود و تو هم.اما تو فقط در انسان بودن با او مشترکی. در حیوان ناطق بودن!
اما در چگونه انسان بودن چه؟؟؟
و برای پاسخ به این سوال تفاوت هاست که خودشان را نشان می دهند !دنبال عدد می گردی٬ به دست نمی ایددرست عکس شباهت.آنقدر زیاد است که روی شانه هایت سنگینی اش را احساس می کنی و سرت به زیر می افتد. صدای حسرت درونت را پرمی کند و جامه ی اندوه برتن لحظه ات می نشیند وقتی کلامش در گوش جانت طنین می اندازدو حسرت درونت عمیق تر می شود. همان جا میان دو لبت چیزی زمزمه می شود…ع…ه…د…!
می خواهی عهد ببندی و به قول باباها قول بدهی!
دستت از شدت سرما بی حس شده و تورا به خودت می اورد…
و تازه خودت را می یابی و چیزی را که تو را تا اینجا کشانده ناخود اگاه و بی اختیار.
امده ای به گلستانی که گلهایش همیشه زنده اند حتی در سردترین روز زمستان!
اینجا چقدر هوا خوب است . پر از ارامش.
نشسته ای کنار کسی…مزار شهیدی….که زینت دین است معنای نامش…
شهید تو را کشانده اینجا٬ دستت را گرفته و تو با او امدی…و یک راست نشانده ات کنار خودش…
تکیه زده ای به ستون کنار مزارش و خیره شده ای به او و داری به حرف هایش گوش می دهی…
و عهدت را تکرار می کنی …
و قول می دهی به خودت
به او
به خودت…