امام جمعه زنجان
زنجان - نماینده ولی فقیه در استان وامام جمعه زنجان، به پیشرفت ها و موفقیت های نظام اسلامی طی 33 اخیر اشاره كرد و گف: تمامی این موفقیت ها، در زمان تشدید تهدیدات آمریكای مستكبر به دست آمده است.
به گزارش ایرنا، حجت الاسلام ‘علی خاتمی’ در خطبه های نماز جمعه این هفته زنجان، 20 فروردین را سالروز قطع رابطه سیاسی ایران با آمریكا دانست و افزود: دولت مستكبر آمریكا، همچون گرگی است كه در صورت ایستادگی در برابر آن، قدرت تهاجمی گری خود را از دست خواهد داد.
وی، تهاجم به داشته های ملت های مختلف را از خصوصیات نظام های امپریالیستی دانست و یادآورشد: دولت مستكبر آمریكا نیز از بدو تشكیل خود، همچون زالو، در تلاش برای مكیدن ثروت ها و غارت داشته های معنوی و مادی كشورها بوده است.
حجت الاسلام علی خاتمی، به ایستادگی ایران اسلامی در برابر خواسته های نا مشروع آمریكای جنایتكار اشاره و اظهار كرد: همانگونه كه امام راحل در منویات خود در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی فرموده اند، نظام اسلامی همواره با تمامی كشورهایی كه رابطه انسانی با ملت های مختلف دارند، رابطه دوستانه خواهد داشت.
نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه زنجان، رفتار دولت آمریكا با مبت ایران را غیر انسانی دانست و گفت: امام راحل در برابر زیاده خواهی و تجاوزات این دولت مستكبر ایستاد و در نهایت این دولت با مشاهده زبونی خود، اقدام به قطع رابطه سیاسی با ایران كرد.
وی، دستیابی به فناوری هسته ای، فناوری نانو، صنایع هوا فضا، ساخت ابر رایانه، سلولهای بنیادی و نانو دارو ها را حاصل تلاش جوانان و دانشمندان غیور ایران اسلامی دانست و خاطر نشان كرد: در هر برهه ای كه دشمنان علیه نظام اسلامی، فشارها را تشدید كرده و به تخریب این كشور پرداخته اند، ملت ایران برخواسته و برای سرافرازی و اقتدار بیش از پیش ایران اسلامی تلاش كرده اند.
آراستگی جوانی
توی یکی از روزها بود که در گیر کارهای روزانه ام بودم که یک وقت صدایی به گوشم رسید.
قنبر قنبر کجایی؟ کمی دقیق شدم. دیدم صدای مولایم امیرالمومنین هست . خود را سریع به مولایم رساندم . عرض کردم جانم به قربان شما امری داشتید بامن ؟. فرمود: قنبر می خواهم برای خرید لباس به بازار بروم. بیا باهم برویم . عرض کردم چشم من پدر و مادرم فدای شما.
با مولایم وارد بازار شدم . رسیدیم به یک مغازه لباس فروشی . دیدم مولایم سریع از کنار مغازه رد شدند. متعجب شدم و علتش را پرسیدم . مولایم فرمود : وقتی به صاحب مغازه نگاه کردم، دیدم او مرا می شناسد و اگر از او خرید کنم ممکن است از گرفتن پول لباس خوداری کند و این برای مغازه دار زحمت و خسارت مالی است .
دیگر سکوت کردم با خود می گفتم کاش این سؤال را نمی پرسیدم .مغازه ها را نگاه میکردم که دیدم مولایم وارد مغازه می شود . مولایم نگاهی به من کرد و فرمود : قنبر صاحب این مغازه نیست و پسرش که مرا نمی شناسد در مغازه ایستاده برویم از او خرید کنیم.
مولایم از آن مغازه دو پیراهن گرفت . یکی را به دو درهم و دیگری را به سه درهم . بعد حضرت امیرالمومنین رو کرد به من و فرمود : قنبر این لباس سه درهمی را برای تو خریده ام و دیگری را برای خودم . عرض کردم قربانت شوم چرا لباسی که خوب و گران قیمت است را برای من؟ من هرگز چنین اجازه ای را به خودم نمی دهم که لباسم از لباس شما گران قیمت باشد و شما لباسی ارزانتر از لباس غلامتان را بپوشید . دیدم مولایم با کلماتی آرام بخش فرمودند: قنبر تو جوانی و آراستگی را داری و من شرم دارم که خودم را برتو برتری دهم . کم کم داشت از چشمانم قطرات اشک سرازیر می شد که مولایم فرمود: از پیامبرخداوند صل الله علیه و علی آله شنیدم که فرمود به غلامان خود همان لباسی را بپوشانید که خود می پوشید و از همان غذایی بدهید که خود می خورید.
برگرفته از فصلنامه آیینه رشد
تفحص
هنگام غروب بود و دم تعطیل كردن كار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرین بیل ها كه در زمین فرو رفت، تكه اى لباس توجهمان را جلب كرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهید را از خاك در آوردیم. روزى اى بود كه آن روز نصیبمان شده بود. شهیدى آرام خفته به خاك. یكى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را كه باز كردیم تا كارت شناسایى و مداركش را خارج كنیم، در كمال حیرت و ناباورى، دیدیم كه یك آینه كوچك، كه پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى كه در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشك مى ریختند. جالب تر و سوزناكتر از همه زمانى بود كه از روى كارت شناسایى اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است. شور و حال عجیبى بر بچه ها حكمفرما شد. ذكر صلوات و جارى اشك، كمترین چیزى بود.
شهید را كه به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینكه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت:
«پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت…».