وفاداران به مکتب پیامبر بخوانند ...
روزی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
کاش برادرانم را می دیدم، برادران من کسانی اند که پس از شما [اصحاب] می آیند، و با آن که مرا ندیده اند، به من ایمان می آورند، مرا دوست دارند و یاری و تصدیقم می کنند. کاش آن برادرانم را دیدار می کردم!
ایمان به غیب مصادیق گوناگونی دارد.
یکی از آن مصادیق درباره مسلمانان متعهّد و خدا باور این عصر و زمان است که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم از آنان به عنوان «برادر» یاد کرده و ایمان و اعتقادشان را ستوده است. کسانی که زمان پیامبر را درک کردند و از عطر نفس او برخوردار بودند و نزول وحی و معجزات پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امدادهای غیبی و اخلاق کریمانه خاتم انبیا را دیدند و به رسالت او ایمان آوردند، گر چه ایمان و عملشان ستودنی است، اما کسانی که در آخرالزمان و چهارده قرن پس از وفات پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می آیند و تنها بر اساس آیات قرآن و روایات و منابع حدیثی و تاریخی به وجود پیامبر و نبوت او و اعجاز قرآن ایمان می آورند و حبّ پیامبر را در دل می پرورند و با جان و دل او را یاری می کنند؛ ارزشی برتر دارند.
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آرزو می کند که کاش برادران آخرالزمانی خود را می دید.
ایمان در عصر غیبت مهم تر و وفاداری به مکتب اسلام در عمل و تعهّد ستودنی تر است. قدر این نعمت را بدانیم.
حکمتهای نبوی، ص ۶۷.
دیدار بنیانگذار انقلاب با سید علی آقا قاضی :
آیت الله سید احمد نجفی نقل می نمایند : در نجف مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی که پدر زن اینجانب بود بعضی از مسایلی را که می خواست برای امام رخ بدهد. از قبل می دانست و به من هم می گفت. من به ایشان عرض کردم شما از کجا این مسایل را می دانید؟ ایشان قضیه ای را نقل کردند که:
ما در خدمت مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی که استاد اخلاق بزرگانی مانند آقای بهجت، مرحوم آقای قوچانی، مرحوم آقای میلانی و… بودند حاضر بودیم. هر روز به محضر ایشان می رفتیم و استفاده می کردیم. یک روز دو نفر از شاگردهایی که هر روز به محضر مرحوم قاضی مشرف می شدند خبر دادند که آقای حاج آقا روح الله خمینی (امام در آن زمان به این لقب معروف بودند) به نجف آمده اند و می خواهند با شما ملاقات کنند.
ما که سمت شاگردی امام را داشتیم خوشحال شدیم که در این ملاقات استاد ما (حضرت امام) در حوزه قم معرفی می شود. چون اگر شخصی مثل مرحوم قاضی ایشان را می پسندید برای ما خیلی مهم بود. روزی معین شد و امام تشریف آوردند ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم وقتی امام به آقای قاضی وارد شدند به ایشان سلام کردند . روش مرحوم آقای قاضی این بود که هر کس به ایشان وارد می شد جلوی او هر کس که بود بلند می شد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف می کرد که بنشینند ولی وقتی امام وارد شدند آقای قاضی جلوی امام بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند امام هم در کمال ادب دو زانو دم در اتاق ایشان نشست.
طلاب و شاگردان امام که در آن جلسه حاضر بودند ناراحت شدند که چرا مرحوم آقای قاضی در برابر این مرد بزرگ و فاضل و وارسته حوزه قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف امام به آقای قاضی بودند هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند. بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت و هیچ کس هم هیچ صحبتی نکرد. امام هم در تمام این مدت سرشان پایین بود و به دستشان نگاه می کردند. مرحوم قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند.
بعد از این مدت ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند آقای حاج شیخ عباس (قوچانی) آن کتاب را بیاور. من به تمام کتابهای ایشان آشنا بودم چون بعضی از این کتابها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم. تا ایشان گفتند آن کتاب را بیاور من دستم بی اختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب. مثلا کتاب دست راست، دست چپ، قفسه بالا . همانطور بی اراده دستم به آن کتاب برخورد آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحه ای را باز کنم؟ فرمودند هر کجایش که باشد من هم همین طوری کتاب را باز کردم دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم. چون طی چند سالی که من در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم حتی جلد آن را هم ندیده بودم کتاب را که باز کردم دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت. گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمود، باشد بخوان. مضمون آن حکایت آن بود :
که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می کرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد. این مرد روحانی هر چه آن سلطان را نصیحت کرد به نتیجه ای نرسید لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از این شدت عمل، سلطان آن عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می برد آن سلطان مجددا او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه (قبور ائمه اطهار) در آن بودند تبعید کرد. این عالم مدتی در آن شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که این عالم به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمان آن مملکت به دست آن عالم جلیل القدر افتاد و به تدریج به مدینه فاضله ای تبدیل شد و دیگر فساد تا ظهور حضرت بقیة الله به آن راه نخواهد یافت.
مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست فرمود: کفایت می کند کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش. گذاشتم. همه ما که هنوز از حرکت آقای قاضی ناراحت بودیم که چرا جلوی امام بلند نشدند بیشتر متعجب شدیم و پیش خود گفتیم که چرا به جای اینکه ایشان یک مطلب عرفانی، فلسفی و علمی را مطرح کنند که آقای حاج آقا روح الله آن را برای حوزه قم به سوغات ببرند فرمودند حکایتی خوانده شود. نکته مهمی که در برخورد آقای قاضی با امام خیلی مهم بود این است که آن دو نفری که امام را همراهی می کردند وقتی از جلسه بیرون آمدند چون این برخورد آقای قاضی با امام برای آنها خیلی سنگین بود به امام عرض کردند: آقای قاضی را چگونه یافتید؟ امام بی آنکه کوچکترین اظهار گله ای حتی با اشاره دست یا چشم بکنند، سه بار فرمودند: من ایشان را فردی بسیار بزرگ یافتم . بیشتر از آن مقداری که من فکر می کردم. این عبارت امام نشان می داد که کمترین اثری از هوای نفس در امام نبود. چون هر کس در مقام و موقعیت علمی ایشان در حوزه قم بود و با او این برخورد و کم توجهی می شد اقلا یک سر و دستی تکان می داد که با این حرکت می خواهد بگوید برای من این مهم نیست ولی آن حرکات آقای قاضی (که قطعا حساب شده و شاید برای امتحان و اطلاع از قدرت روحی امام بود) کوچکترین اثری در ایشان ایجاد نکرد که نفس امام را به حرکت وادارد و این خیلی قدرت می خواهد که ایشان نه تنها با آقای قاضی مقابله به مثل نکردند بلکه به او تعظیم هم نمودند و ما در تمام ابعاد و حالات امام (اعم از حالات چشم و سکنات ایشان) به حقیقت دریافتیم که این مطلب را که در مورد آقای قاضی می فرمایند از روی صدق و صداقت است. بر عکس ما که تمام وجودمان بسته به تعارفات بی پایه و ساختگی است، امام تمام این حالات نفسانی را پی کرده و در خود کشته بودند. این قضیه مربوط به قبل از جریان پانزده خرداد است که امام به ایران بازگشتند و به قم آمدند. هر کس از فضلا و طلاب از امام در مورد آقای قاضی می پرسیدند ایشان بسیار از او تجلیل می نمود و می فرمود کسانی که در نجف هستند باید از وجود ایشان خیلی استفاده بکنند.
بعدها مرحوم آقای قوچانی در جریان مقدمات انقلاب هر حادثه ای که پیش می آمد می فرمود این قضیه هم در آن حکایت بود بعد مکرر می گفتند که آقای حاج آقا روح الله قطعا به ایران باز می گردند و زمام امور ایران به دست ایشان خواهد افتاد. لاجرم بقیه چیزها هم تحقق پیدا خواهد کرد و هیچ شکی در این نیست. لذا پس از پیروزی انقلاب که امام به قم آمدند مرحوم قوچانی از اولین کسانی بود که به ایران آمد و با امام بیعت کرد.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره) ، جلد 3 ، ص 146 تا 149 .
پای درس استاد حق شناس (3) :
1- شب زنده داری بر عمر و روزیتان می افزاید .
2- پیامبران و اوصیاء الهی برای این که طمعی به بیت المال نداشته باشند هر کدامشان مشغول کاری بودند .
3- عاقل بدون ایمان شیطان است .
4- عمر شما در اثر خدمت به مردم زیاد می شود .
5- اگر خدا را می خواهی باید از خودیت خودت بگذری .
6- باید عمل به دستورات و اوامر معصومین کرد ، نه این که ما بتوانیم مثل آن ها بشویم .
7- حضرت ملک الموات به صورت عمل خودمان ظاهر می شود .
8- در اولین قدم سیر و سلوک ، پروردگار متعال آزمایش را شروع می کند .
9- مقام مراقبه یعنی این که سالک تمام و کمال در محضر و حضور حضرت حق قرار دارد .
10-اول سفر الی الله سحر خیزی است .
11-وسایل وصال به مطلوب را نیز باید دوست داشت .
12-تنها راه تشخیص و سوسه ی شیطانی از نفحات قدسی مراقبه است .
13-اگر تحصیلات علمی شما با علم اخلاق توأم نباشد ، منقطع می شود .
14-خدای متعال می فرماید : ای دنیا ! خدمتگزار باش کسی را که خدمتگزار من است . یعنی کسی که ( همِ او واحد است ) و آزار بده کسی را که خدمتگزار توست .
15-هر انسانی یک تکلیف اجتماعی دارد و یک تکلیف انفرادی .
16-دین ، عمل به بندگی حضرت حق است .
17-اگر سالک بداند که در شناخت پروردگار چه چیزی نهفته است دیگر به رزق و برق دنیا اهمیت نمی دهد .
18-اگر از باب رحمت حق ، قصد ورود دارید ، باید کمی پول خرج کنید و به فقرا و مسکینان و یتیمان کمک کنید .
19-موسی علیه السلام ده سال در مدین شاگردی کرد و استاد شد . بدون استاد نمی شود سیر کرد .
20-اگر اراده کنید که خودت را حفظ بکنی پروردگار هم در هنگام ارتکاب به معاصی برای تو ایجاد مانع می کند .
21-اگر آن دین خالص در قلب ما وارد شود تمام آن شلوغی ها از قلب مفارقت می کند . پس دلیل شلوغی قلب من این است که از دین خالص در آن خبری نیست .
22-رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : اگر کسی ما را دوست دارد باید به دستورات ما عمل کند آیا کافی است کسی بگوید من علی را دوست دارم ولی فعال نباشد و عمل به فرمایشات ایشان نداشته باشد ؟ !
23-باید نه آن قدر تنبل باشد که مردم بگویند وبال بر جامعه است و نه آن قدر فعالیت در دنیا داشته باشید که عرف بگوید چهار دست و پا افتاده روی دنیا .
24-روش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از طریق اخلاق عملی است . علم رسول خدا علم رهبانیت نیست .
24- علم حقیقی علمی است که انسان را به هدایت خاصه راهنمایی کند . علمی است که او را به احوال دلش آگاه بکند .
25-خداوند متعال از جهل نمی گذرد .
26-حب دنیا و حب خدا در یک دل جای نمی گیرد . باید از یکی از آن ها گذشت.
27-خوش خلقی خوی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است . مردم را با اخلاق عملی و با روی خوش به اسلام دعوت کنید .
28- گمشده مومن حکمت و دانش است . این از ملاقات با امام زمان علیه السلام بالاتر است .
29-علم را برای عمل کردن یاد بگیرید . علت عدم رسیدن ما به مقامات عالیه این است که ما عمل در کلاس های قبل نکردیم .
30-امر آخرتتان را اصلاح کنید تا امورات دنیای شما اصلاح شود .
31-آن چه که شما در سفر آخرت همراهتان دارید علم و عمل صالح خود شماست .
32-قدم به قدم عمل خود را با فرمایشات معصومین علیهم اسلام منطبق کنید .
33-تنها یاور شما در مواجهه با حضرت ملک الموت عمل صالح شماست .
34-تعلقات است که مانع پرواز انسان می شود .
35-توفیق شما در سیر الی الله منوط به این است که چه قدر به افراد جامعه احسان می کنید و این در رأس امور است .
36-اهل بهشت حسرت هیچ ساعتی از عمر خود را نمی خورند ، الا ساعاتی را که در دنیا در غفلت بودند و ذکر پروردگار متعال را نکرده بودند .
37-آن نیرویی که بتواند شما را در مقابل شیطان و نفس محافظت کند محبت به پروردگار متعال است .
38-مبادا نعمت های خدای متعال شما را مغرور کند .
39-اگر بخواهید از دنیا استفاده کنید باید اول از پله ی آخرت شروع کنید .
40- تا زمانی که توجه به حضرت حق دارید در رحمت خداوند متعال هستید .
41-ابلیس شاگرد نفس است ، اگر شما بخواهید این نفس را که استاد شیطان است بکوبید و رامش کنید باید خود را فقیر کنید باید خودتان را در مقابل عظمت حضرت حق هیچ بدانید . بعد از این مرحله ، مرحله شب زنده داری است . این دو راه ، راه مبارزه با نفس است .
42-قلب خانه ملائکه است ، صفات رذیله مثل سگ های پارس کننده ای هستند و ملائکه در خانه ای که سگ باشد وارد نمی شود .
43-آن شیطانی که مسئول نماز شب است از همه قوی تر است در وسوسه کردن . اما نسبت به مخلصین اسلحه اش کارگر نیست . مواظب آن شیطان باشید .
44-هی در صدد نباشید روایت بنویسید و علم دیگری یاد بگیرید ، باید عمل هم با آن همراه باشد . اگر به دانستنی هایتان عمل نکردید هر روز از پروردگار متعال دورتر می شوید .
45-هر چه قدر ایمان مومن ترقی بکند یک غصه ای بر او مسلط می شود که نکند حجابی بیاید و بین او و محبوبش جدایی افکند .
46-در آخر الزمان شیطان می آید و اول کاری که می کند عقیده ها را می برد.
عالمان شهر اخلاق