ای خفتگان خانه های تنهایی
امام علی عليه السلام ـ عند رُجُوعِهِ مِن صِفِّينَ و إشرافِهِ على القُبُورِ بظاهِرِ الكُوفَةِ ـ :
يا أهلَ الدِّيارِ المُوحِشَةِ ، و المَحالِّ المُقفِرَةِ ، و القُبورِ المُظلِمَةِ ، يا أهلَ التُّربَةِ ، يا أهلَ الغُربَةِ ، يا أهلَ الوَحدَةِ ، يا أهلَ الوَحشَةِ ، أنتُم لَنا فَرَطٌ سابِقٌ ، و نَحنُ لَكُم تَبَعٌ لاحِقٌ ، أمّا الدُّورُ فَقَد سُكِنَتْ ، و أمّا الأزواجُ فَقَد نُكِحَتْ ، و أمّا الأموالُ فَقَد قُسِمَتْ . هذا خَبَرُ ما عِندَنا فَما خَبَرُ ما عِندَكُم ؟ ـ ثُمَّ التَفَتَ إلى أصحابِهِ ـ فقال : أما لَو اُذِنَ لَهُم في الكَلامِ لأَخبَرُوكُم أنَّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى .
امام على عليه السلام در بازگشت از صفّين و هنگام نزديك شدن به گورستان كوفه فرمود :
اى خفتگان خانه هاى تنهايى، و جاهاى خشك و خالى، و گورهاى ظلمانى! اى خاك نشينان، اى ساكنان ديار غربت، اى تنهاشدگان، اى بى همدمان! شما پيش از ما رفتید و ما نيز در پى شما آمده به شما خواهيم پيوست . اما خانه هایتان! دیگران در آن سکونت گزیدند؛ اما زنانتان! با دیگران ازدواج کردند و اما اموال شما! در میان دیگران تقسیم شد! اين خبرى است كه ما داريم؛ حال شما چه خبر داريد؟ امام سپس رو به ياران خود كرد و فرمود : بدانيد كه اينان اگر اجازه سخن گفتن داشتند، به شما خبر مى دادند كه : بهترين ره توشه، تقوا است .
” نهج البلاغه حکمت 130 “
بدون شرح !!!
خطبه شیرزن کربلا در کوفه :
ای اهل کوفه، ای اهل خدعه و خذلان !
آیا بر ما میگریید و ناله سر میدهید؟
هرگز باز نایستد اشک چشم شما، و ساکن نگردد ناله شما، جز این نیست که مَثَل شما مَثَل آن زنی است که رشتهی خود را محکم میتابید و باز میگشود. چرا که شما نیز رشتهی ایمان را بستید و سپس گسستید.
حمد و سپاس تنها مخصوص خداوند است و درود و رحمت خداوند بر پدرم محمد (ص) باد و هم بر خاندان پاک و ممتاز او.
اما بعد، ای اهل کوفه، ای اهل خدعه و خذلان ! آیا بر ما میگریید و ناله سر میدهید؟
هرگز باز نایستد اشک چشم شما، و ساکن نگردد ناله شما، جز این نیست که مَثَل شما مَثَل آن زنی است که رشتهی خود را محکم میتابید و باز میگشود. چرا که شما نیز رشتهی ایمان را بستید و سپس گسستید و به کفر برگشتید.
آیا در شما جز چاپلوسی و تملّق همانند کنیز زادگان و خریدن ناز دشمنان دین، خصلتی است؟ مَثَل شما، مَثَل گیاه و علفی است که در مزبله میروید و یا گچی که آلایش قبری به آن کرده میشود. آگاه باشید که برای خود سرنوشت بدی فراهم کردید و بد توشهای برای آخرت خود ذخیره نمودید که خشم خدا را بر شما لازم کرد و جاودانه در دوزخ خواهید ماند.
آیا پس از اینکه ما را کشتید، بر ما میگریید؟ آری به خدا قسم بگریید که شما سزاوار گریهاید، پس بسیار بگریید و اندک بخندید، چرا که ننگ و رسوایی را برای خود خریدید، دامن خود را به ننگی آلوده کردید که هرگز نمیتوانید آن را با هیچ آبی شسته و از بین ببرید.
و چگونه میتوانید ننگ و رسوایی قتل سلالهی پاک خاتم پیامبران (ص)، معدن رسالت، سید جوانان بهشت، پناه نیکوکاران، مایهی دادرسی و شادمانی در هنگام بلا، علامت و دلیل راه و روشن و آشکار کنندهی آن، زعیم و متکلم حجج خود را که در هر حادثه به او پناه میبردید و دین و شریعت را از او میآموختید، پاک کنید.
هان ! آگاه باشید که روز بزرگی برای حشر خود ذخیره نهادید، پس هلاکت از برای شما باد و در عذاب به روی در افتید، سعی و کوششتان بینتیجه باد، دستهای شما بریده باد و پیمان و معاملهی شما خسران و زیان برایتان آورد. بازگشت به غضب خدا نمودید و ذلّت و مسکنت بر شما احاطه کرده است.
وای بر شما ! آیا میدانید که چه جگری از رسول خدا (ص) شکافتید؟ چه خونی از او ریخته و چه پردهی حرمتی را دریدید؟ چه عهدی را شکستید و با چه کریمی به مبارزه برخاستید؟
هر آینه امری سخت و بزرگ مرتکب شدید که نزدیک است آسمان از آن حادثه از هم شکافته شود، زمین پارهپاره گردد و کوهها در هم فرو ریزد.
هر آینه این کار قبیح و ناستوده و گناه تیره و تاریک شما، آسمان و زمین را گرفت. آیا تعجل میکنید اگر از آثار این گناهانتان از آسمان خون ببارد. همانا عذاب آخرت بر شما عظیمتر و رسواکنندهتر است !
پس بدین مهلت که یافتید خوشدل و مغرور نباشید چه، خداوند به مکافات عجله نکند و بیم ندارد که هنگام انتقام بگذرد و طولانی شود، خداوند در کمینگاه ما و ایشان است.
سپس این اشعار را خواند:
پس چه خواهید گفت هنگامی که پیامبر (ص) از شما بپرسد، چه کردید در حق اهل بیت من ای آخرین امتها ؟ عدهای از فرزندان مرا در خون خود غلتاندید و عدهای دیگر را اسیر کردید.
این جزا و پاداش من نبود و سفارشات من این گونه نبود که با فرزندان من به بدی رفتار کنید. من اکنون بر شما میترسم ای مردم کوفه! که عذابی که بر اهل ارم روا گشت، بر شما روا گردد !
سپس از آنان روی برگردانید. حذیم میگوید:
من، مردم کوفه را دیدم که از استماع این سخنان حیران و سرگردان شده، میگریند و دستهای خود را به دندان میگزند. ملتفت پیرمردی شدم که در کنارم بود. دیدم اشکِ چشمش جاری گشته و محاسنِ او را تر کرده است، دستهایش را به سوی آسمان بالا برده و میگوید:
پیران شما بهترین پیران، زنان شما بهترین زنان، جوانان شما بهترین جوانان، نسلتان بهترین و کریمترین نسلها و فضیلتتان بهترین فضایل است.
پس این شعر را خواند:
پیرانتان بهترین پیرانند و نسلتان بهترین نسلها و هیچگاه خوار و هلاک نمیشوند.
کتاب زینب کبری (س) عقیلهبنیهاشم