چه کسی را مسخره می کنید ؟
امام صادق علیه السلام فرمودند :
وقتى پدرم امام محمد باقر علیه السلام را به شام بردند ، ایشان در شام می شنید مردم از روى مسخره می گویند این پسر ابو تراب است. پس پدرم پشت به دیوار قبله دادند و پس از حمد و ستایش خداوند و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : دست بردارید اى بدبختها و منافقین و آتشگیرههاى جهنم ، از ماه تابان و دریاى خروشان و ستاره و شهاب كوبنده بر سر دشمنان و ستاره درخشان و راهنماى مؤمنان و راه مستقیم ( یعنی على بن ابى طالب) ، قبل از آنكه به عذاب خدا گرفتار شوید و صورتهاى شما به عقب برگردد و مورد لعنت خدا قرار گیرید چنانچه لعنت شدند آن گروه از قوم موسى كه پیمان روز شنبه را درهم شكستند و به تحقیق كه امر خدا واقع خواهد شد .(گروهی از قوم موسی كه پیمان بسته بودند همه ایام هفته را به جز روز شنبه ماهیگیری كنند ولی پیمان خود را شكستند و خداوند همه آنان را عذاب كرد و به میمون و خوك تبدیل نمود)…..
بعد از سخنان دیگرى فرمودند : آیا كسیكه شبیه پیامبر و از ریشه پیامبر است را مسخره می كنید؟ یا كسیكه پیشوا و بزرگ دین است را مسخره می كنید؟ بعد از راه على چه راهى را می پیمائید و با چه وسیله اندوه خود را بر طرف مى نمائید.
به خدا قسم گوى سبقت را در تمام فضائل ربود و نهایت شخصیت را به دست آورد و در میدان مبارزه كسى به پایه او نرسید چنان تیز رو بود كه چشم از دیدن گرد و غبارش عاجز شد و گردنكشان در مقابلش كوچك، به بالاترین قله ها بالا رفت. آشكار شد دروغ كسى كه خواست با او همآورد شود و از پیدا كردن رد پاى او عاجز گردید. كجا باو می رسند با این فاصله زیاد كه دارند دست بردارید از خاندان پیامبر سرزنش نكنید اگر می توانید مقام و شخصیت آنها را در دین بدست آورید آنها خانوادهاى هستند كه بنیانگذار دینند و در پیمان خود استوار و پا برجایند.
كجا می توان چون على را پیدا كرد و چگونه می توان جای خالی برادر رسول خدا را پر نمود زمانی كه دیگران دو به دو با هم جفت شده بودند و او برادر پیامبر و جان شیرین او بود در زمانی كه دیگران با هم نسبت داشتند و او یگانه مرد پایدار و همتای رسول خدا در موقع ضعف و سستى دیگران بود و او ذی القرنین گنج بهشت است زمانی كه آن را گشودند و نمازگزار به دو قبله بود آن زمان كه مردم راه انحراف گرفته بودند، و مؤمن واقعى بود زمانى كه دیگران كافر بودند آن كس كه مامور تبلیغ سوره برائت شد. او كسى بود كه به جاى پیامبر خوابید شبى كه تصمیم كشتن آن جناب را داشتند و دیگران یاراى روبرو شدن با چنین صحنهاى را نداشتند. او كسى بود كه پیغمبر اسرار علوم را تا آخرین كلامش هنگام درگذشتش در سینه او به ودیعت سپرد.
بحار الأنوار ج46 ص317
نمایشگاه کربلا
اطلاعیه
زمان : از عاشورا تا اربعین واز اربعین تا …
مکان برگزاری : دل ها ووجدان های پاک
در این نمایشگاه کارکردها ومحصولات نقش آفرینان وقهرمانان جبهه حق وبازیگران جبهه باطل در کربلا ، نمایش داده می شود
در این نمایشگاه بیشتر معنویت وارزش های عالی انسانیت چشم ها را خیره کرده وبه نمایش گذاشته شده است .
در چهره ملکوتی وانسانی حادثه کربلا، قهرمانا ن این قیام مقدس ، صفات برجسته عالی الهی وانسانی را توصیف وبه روشنی در معرض دید همگان قرار دادند . صفات وارزش های بی نظیری همانند : درستی ، قداست وعظمت اهداف وشعارهای نهضت ، ایمان کامل به خدا وپیامبر واسلام ، حق خواهی وحق پرستی ، آزادی وآزادگی ، وفاداری ، فداکاری ، گذشت وبخشش ، ایثار ، صبروتحمل فوق العاده ، شجاعت ومردانگی ، رضا وتسلیم در برابر خدا ومشیّت او ، عشق وعرفان ، حفظ تعادل وطمانینه وهیجان بی جا نکردن وپرهیز از اظهارات سبک ، اخلاص ، قوت قلب وروح ، تبلور روح حماسی ، رعایت همه موازین اسلامی ، انسانی وعرفی در همه عرصه های جنگ ودر مواجهه با دشمنان ، عزت نفس ، تقید واصرار بر رعایت همه اصول اسلامی وانسانی در سخت ترین شرایط جنگ ، ارائه شیوه صحیح پاسداری از اسلام وشیوه صحیح جنگ با دشمن ، استفاده از امکانات وراه های مجاز ومشروع در دستیابی به اهداف ، اعتماد به نفس ، آرامش وسکینه ، تبلور کامل عبودیت ودلدادگی به خدا در آخرین ساعات ولحضات زندگی ، سبقت به همدیگر در رفتن به مصاف دشمن وشهادت در راه خدا ، مساوات وبرابری و…
اما در چهره سیاه وغیر انسانی حادثه کربلا که شبیه یک تراژدی جنایی است ، بازیگران آلوده ، غافل ودنیا طلب در سپاه باطل ، زشتی ها ونامردمی های زیر را بر خلاف قوانین جنگ وانسانیت به نمایش گذاشتند.
غیر اسلامی وغیر انسانی بودن انگیزه ، هدف ها وشعارها ، سرباز زدن از جنگ تن به تن ودست زدن به حملات گروهی (که بر خلاف اصول وقواعد جنگ در آن زمان بود )، حمله کردن از پشت خیمه ها وحمله به افرادی که در جنگ سهیم نبودند ، منع استفاده از آب برای همه حتی کودکان ، حمله به زنان وکشتن کودکان وزنان ، تحقیر زبانی ، دشنام وشماتت های گزنده ، آزار واذیت بدنی وروحی اسیران با جسارت ، هتاّکی واقدامات ناشایست نسبت به کشته شدگان واجساد آنان ، خیانت وپیمان شکنی ، آتش زدن محل های مسکونی وغارت اموال وآثار زینتی اسیران ، سخت گیری غیر انسانی وغیر معمول نسبت به بازماندگان واسیران جنگ ، جلوگیری از انجام اعمال دینی ومذهبی ، جلوگیری از اطلاع رسانی وبیان حقایق دینی ، اقدام به تحریف حوادث واتفاقات صورت گرفته ، بروز عطش قدرت طلبی ودنیا طلبی افسار گسیخته ، دشمنی با اسلام ومیراث به جای مانده از پیامبر عظیم الشان اسلام و…
اگر بازدید کنندگان با چشم باز وداشتن انصاف ووجدان نسبتا سالم ، در نمایشگاه حضور یافته وبه دقت بازدید وتامل نمایند مطمئنا به عضویت افتخاری کاروان تبلیغی عاشوراییان در آمده ودر محضر پر فیض حضرت زینب (س) توفیق خواهند داشت که کار زینبی بکنند.
به قلم : مدیریت محترم حوزه علمیه خواهران استان زنجان
زینب (س) در کاخ ابن زیاد
به روایت سید بن طاووس ، بعد از آن که اسراء و سرهای مقدس شهداء را در شهر کوفه گرداندند، ابن زیاد در کاخ اختصاصی خود نشست و بار عام(اجازه ورود عوام به مجلس) داد. سر امام حسین(ع) را آوردند و در برابرش گذاشتند و زنان و کودکان امام حسین(ع) را به مجلس آوردند. حضرت زینب به طور ناشناس در گوشه ای نشست و کنیزان دورش را گرفتند.
ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ زینب پاسخ نداد. دوباره پرسید، یکی از کنیزان گفت: این زینب، دختر (علی و) فاطمه، دختر رسول خداست.
ابن زیاد ملعون رو به زینب نموده، گفت: سپاس خدائی را که شما را رسوا کرد و کشت و در آنچه شما آورده بودید دروغتان را آشکار کرد.
حضرت زینب(ع) فرمود: سپاس خداوندی را که ما را به وسیله پیامبرش محمد(ص) گرامی داشت و ما را به خوبی از پلیدی پاکیزه گردانید، همانا فاسق رسوا می شود و بدکار و تبهکار دروغ می گوید و ا و دیگری است نه ما.
ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادر و خاندانت چه کرد؟
حضرت زینب فرمود: از خداوند جز خوبی ندیدم، اینان افرادی بودند که خداوند سرنوشتشان را شهادت تعیین کرده بود. لذا آنان به خوابگاه های ابدی خود رفتند و به همین زودی خداوند میان تو و آنان جمع کند، تا تو را به محاکمه کشند. بنگر تا در آن محاکمه پیروزی از آنِ کیست؟ مادر به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه».
ابن زیاد خشمگین شد، گویی قصد کشتن زینب را گرفت.
عمرو بن حریث گفت: بر گفته زنان مواخده ای نیست.
ابن زیاد گفت: خداوند از حسین و سرکشان و نافرمایان خاندان تو دل مرا شفا داد.
زینب گریست آن گاه فرمود: به جان خودم قسم، که تو بزرگ فامیل مرا کشتی و شاخه های مرا بریدی و ریشه های مرا کندی، اگر شفای تو در این است، باشد.
ابن زیاد گفت: این زن چه با قافیه سخن می گوید، و به جان خودم همانا پدرش نیز قافیه پرداز و شاعر بود.
حضرت زینب فرمود: ای پسر زیاد، زن را با قافیه پردازی چه کار؟
پس ابن زیاد رو به علی بن الحسین(ع) کرد و گفت: این کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین است. گفت: مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟
حضرت فرمود: برادری داشتم که نام او نیز علی بود، مردم او را کشتند.
گفت: بلکه خدایش او را کشت.
امام سجاد این آیه 42 سوره زمر را تلاوت کرد:«خداوند جان ها را به هنگام مرگ می گیرد.»
ابن زیاد در خشم شد و گفت: هنوز جرئت پاسخگویی به من را داری؟! این را ببرید و گردنش را بزنید. عمه اش زینب به او چسبید و گفت: ای پسر زیاد، تو که کسی برای من باقی نگذاشتی، اگر تصمیم کشتن این یکی را هم گرفته ای مرا نیز با او بکش.
حضرت به عمه اش فرمود: عمه جان آرام باش تا من با او سخن بگویم، رو به آن ملعون کرده و فرمود: ای پسر زیاد، مرا از مرگ می ترسانی؟ مگر ندانستی که کشته شدن عادت ما و شهادت مایه سربلندی ماست.
ابن زیاد دستور داد سر مقدس را آوردند و آن را در پیش روی خود نهاده و به آن نگاه می کرد و پوزخند می زد. در دست قضیبی( چوب باریک یا شمشیر نازک) داشت که با آن به دندان های پیشین امام حسین(ع) می زد و می گفت: زود پیر شده ای، ای اباعبدالله.
در کنار ابن زیاد، زید بن ارقم- از اصحاب رسول خدا(ص)- نشسته بود. چون این حرکت ابن زیاد را دید، گفت: قضیب را از این دو لب بردار، زیرا به خدای که جز او معبودی نیست بارها دیدم که لب های رسول خدا را که براین لب ها بوسه می زد، سپس به گریه افتاد.
ابن زیاد گفت: خدا چشمانت را بگریاند! آیا برای فتح و پیروزی که نصیب ما شده می گریی؟ و اگر نه این بود که تو پیری بی خرد گشته و عقل از سرت بیرون رفته، گردنت را می زدم.
زید بن ارقم از پیش او برخاسته و به خانه خود رفت.
ابن زیاد دستور داد تا علی بن الحسین و خاندانش را به خانه ای که کنار مسجد اعظم بود بردند. زینب فرمود: هیچ زن عرب نژادی حق ندارد به دیدن ما بیاید مگر کنیزان، که آنان هم مانند ما اسیری دیده اند.
لهوف سید بن طاووس