پیش به سوی تقویت حافظه ...
از ديدگاه روانشناسان مي توان با استفاده از راهكارهاي زير به تقويت حافظه پرداخت.
1. تقطيع : يعني حروف را به قطعه هاي واژه اي و قطعه هاي واژه اي را به قطعه هاي عبارتي دسته بندي كردن از طريق تقطيع مي توان حروف يا ارقام را به قطعه هاي معنادار تبديل كرده و ظرفيت حافظه ي خود را افزايش داد مثلا زنجيره ي عددي 83 - 619 - 2177 - 149 را به زنجيره ي 1492 - 1176 - 1983 (كه سالهاي ميلادي است ) تبديل نموده و حافظه ي خود را افزايش مي دهيم .
2. معنادار كردن : اين روش بهتر از هر شيوه ديگر به حافظه كمك مي كند و هر چه معنا عميق تر يا با جزئيات بيشتري رمزگرداني شود, مطلب بهتر به ياد مي ماند. بنابراين وقتي مي خواهيد نكته اي را از كتابي به خاطر بسپاريد احتمال يادآوري آن در صورتي بيشتر است كه توجه خود را بيشتر بر معناي آن مطلب متمركز كنيد تا بر واژه ها. هر چه عميق تر و كامل تر به معنا توجه كنيد بهتر آن را به ياد خواهيد آورد. به عبارت ديگر به جاي حفظ الفاظ معاني را حفظ نماييد.
3. سازماندهي : با سازماندهي مطالب به راحتي مي توان مطالب را ياد گرفت , حفظ كرد و سپس به ياد آورد. يعني براي يادگيري و حفظ موضوع و مطلبي كه داراي زير مجموعه و زيرشاخه هاي متعدد و متكثري است آن را در يك سلسله مراتبي منطقي قرار داده و از كل به جزئ و از بالا به پائين به زيرشاخه هاي جزئي تر تقسيم نموده و به خاطر خود بسپاريد.
4. بافت : ما معمولا مطالبي را مي آموزيم كه در …
صفحات: 1· 2
در انتظار بهار ...
قابل توجّه طلّاب !!!
فرار از سوال …
اين جمله كه [براى من سؤالى مطرح نيست] يا ناشى از اين است كه اصلاً واقعيتى شايسته شناخت و معرفت براى من وجود ندارد و يا اينكه من علم مطلق به تمام هستى دارم و هيچ نقطهاى مشكوك و مبهم براى من وجود ندارد هر دو پندار غلط است و كشف از اختلال مغزى گوينده میكند. مجموعه اين مسائل، با انگيزه هاى ديگرى كه براى فرار از سؤال و تحصيل آرامش سطحى میتوان در نظر گرفت، به قرار زير است:
1. محدوديت تفكرات و ناچيزى اطلاعات كه فقط میتواند زندگى محقر شخص را در محدوده ديدگاهى كوچك كه براى خود ساخته است، اداره كند.
2. اشخاصى هستند كه از قدرت تفكر و وفور اطلاعات درباره اصول و مسائل زندگى و كائناتى كه بر آنان محيط هستند، برخوردارند، ولى به جهت قرار گرفتن در جاذبه لذايذ، از صحنه زندگى میگذرند؛ بدون اينكه با حقيقت و اصول بنيادين آن سر و كار داشته باشند.
3. عده اى ديگر را میبينيم كه به وسيله عوامل گوناگون تخدير، از هشياری ها می گريزند. اصلاً تخدير نمیگذارد سؤال در پيش رويشان نمودار شود، تا مجبور به دادن پاسخ به آن باشند.
جمله عالم ز اختيار و هست خود
میگريزد در سر سرمست خود
میگريزد از خودى در بيخودى
يا به مستى يا به شغل اى مهتدى
تا دمى از هوشيارى و ا رهند
ننگ خمر و بنگ برخود می نهند.
4. گروهى از انسانها در برابر عوامل جبرنماى زندگى، ضعف اسفناكى از خود نشان میدهند، مانند اسيران دست قدرت پرستان و شهوترانان و خودكامگان. آنها با اين ناتوانى كاذب كه در خود احساس میكنند، در همان اسارت و بردگى، احساس آرامش میكنند و در درون خود انگيزه اى براى چون و چرا در آن زندگى كه در پيش گرفته اند، نمیبينند.
همه انسانها در تحصيل معرفت، از دو حق عظيم برخوردارند: حق طرح سؤال و حق شنيدن پاسخ. حق دوم، هر دانايى را مكلّف میكند كه پاسخ سؤالى را كه میداند، بدهد. امام معصوم عليه السلام فرمود:
اگر از كسى سؤال شود و او پاسخ آن را بداند و نگويد، خداوند در روز قيامت لجامى از آتش به دهان او خواهد زد.
امام باقرعليه السلام فرمود: [آگاه باشيد، سؤال كليد علم است.] سپس اين بيت را خواند:
شِفاءُ العَمَى طُولُ السُّؤالِ و إنّما
تَمامُ العَمَى طولُ السكوتِ على الجهلِ.
شفا از نابينايى در ادامه سؤال از مجهولات است؛
و جز اين نيست كه كورىِ تمام، در دوام سكوت و استمرار بر نادانى است.]
محمد تقى جعفرى، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 18، ص223 - 226.