من زنده ام!!!
وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آنها تشر زدند که چرا جا باز میکنید و روی دست و پای هم نشستهاید؟ و با اسلحههایشان برادرها را از هم دور میکردند. نگاههای چندشآور و کشدارشان از روی ما برداشته نمیشد. یکباره یکی از برادرها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیلهای پرپشت و با لهجهی غلیظ آبادانی، جواد [مترجم ایرانی عراقیها] را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیرفهم بشن!
رو به سربازهای بعثی کرد و گفت: به من میگن اسمال یخی، بچهی آخر خطم، نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هرخطش برای دفاع از ناموسمونه. ما به سر ناموسمون قسم میخوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت ما به سبیلمون قسم میخوریم. چشمی که ندونه به مردم چطور نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زنها رو به اسارت میگیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده…
****
«من زنده ام» حکایتگر داستان عجیبی از اسارت است که درباره ی اسارت چهار زن نیروی امداد سخن می گوید: معصومه آباد، شمسی بهرامی، فاطمه ناهیدی و حلیمه آزموده. این کتاب را معصومه آباد روایت کرده است و درباره اش گفته است: «با خودم عهد بستم که حقیقت را هم چنان که دیده و شنیدم بدون اغراق بگویم. مبالغه آفت حقیقت است. آنجایی که گریه کردم، می گویم گریه کردم و آنجا که ترسیدم، می گویم ترسیدم!»
سی و چند روز بیشتر از حملهی رژیم بعث به ایران نگذشته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی دست نامحرمان اسیر شدند! «بناتالخمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند. بعثیها اول که ماشینشان را محاصره میکنند، از خوشحالی پایکوبی میکنند و پشت بیسیم به فرماندهانشان اعلام میکنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظامی میگویند از نظر ما شما ژنرالهای ایرانی هستید!
خانم آباد در کتابش نوشته است: «نمیخواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان «بنت الخمینی» و «ژنرال» به من جسارت و جرأت بیشتری میداد. اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود میترسیدم. نمیتوانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دلم روضهی امام حسین میخواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه ی عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب(س).
این کتاب از معدود آثاری است که مقام معظم رهبری در ابتدای آن، چند خطی نوشته اند. در بخشی از نوشته ی ایشان آمده است: «کتاب را با احساس دوگانه ی اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده ی اشک خواندم…»
این اثر در سال 92 به چاپ نوزدهم رسید و توسط نشر «بروج» منتشر شده است.
غیبت امام مهدی(عج) از دیدگاه امام صادق(ع)
«سدیر صیرفی»، «مفضّل بن عمر»، «ابوبصیر» و «ابان بن تغلب» در حدیثی طولانی به نقل از امام صادق(ع) در فراق امام زمان(ع) آورده اند:«مولایم غیبت تو خواب را از من گرفت و بسترم را بر من تنگ کرد و آرامش دل و جانم را ربود. سرورم! غیبت تو مصیبتم را فاجعه ای ابدی کرد.»
وقتی از امام علّت ناراحتی شان را پرسیدند، فرمود:«از آن رو ناراحتم که امروز صبح در کتاب «جَفر» [که از امام علی(ع) به جا مانده بود و از آینده خبر می داد] نگریستم و در آن خواندم قائم ما متولّد می شود. غیبت می کند، درنگ و تأخیر بسیار می نماید. عمرش طولانی است. در زمان غیبت، مؤمنان گرفتار بلایا و امتحان ها می شوند و به سبب طولانی شدن غیبتش در دلهای مؤمنان شکّ و تردید زاده می شود.»
***
«گفت و گو درباره ی مهدویت، آخرالزّمان، ظهور و قیام حضرت صاحب الزمان(عج)، از روزهای آغازین بعثت نبی رحمت(ص) شروع شد و در نقاط عطف مهمّ تاریخی، همچون معراج پیامبر، غدیر، عاشورا و… نیز وجوه مختلف این موضوع توسط حضرات معصومان(ع) بیان گردید.
در میان آن برگزیدگان خداوند، موقعیت حضرت امام جعفر صادق(ع)، در تشریح و تبیین وقایع مهمّ غیبت، ظهور و قیام و تکلیف مسلمانان، ممتاز و شاخص است. تعدّد روایات و تنوّع موضوعات و مضامین ارائه شده توسط ششمین امام معصوم(ع) امکان بزرگی را برای معرفت یافتن بندگان خداوند و منتظران درباره ی امام زمان(ع) فراهم آورده است.» (بخشی از سخن ناشر)
از این رو، موسسه ی موعود عصر(عج)، اثر «غیبت امام مهدی(عج) از دیدگاه امام جعفر صادق(ع)» را منتشر کرد. نویسنده ی این اثر، «ثامر هاشم عمیدی»، سخنان رئیس مکتب جعفری(ع) را جمع آوری و در سه فصل گرد هم آورده است: فصل اوّل این کتاب، شامل روایاتی است که درباره ی شناخت امام عصر(عج) پیش از ولادت ایشان بیان شده. فصل دوم، به موضوع غیبت می پردازد که علل غیبت، وظایف منتظران در این دوران، انواع غیبت و نشانه های ظهور در کلام امام صادق(ع) در این فصل قرار می گیرند. فصل سوم کتاب، به پاسخ های قاطع و روشن صادق آل محمد(ص) پرداخته است که در مقابله با شبهات و فرقه های مختلف و مدّعی مهدویت، مطرح شده بود و امروزه می تواند مورد استفاده ی ما قرار بگیرد.
موسسه موعود، این کتاب را که توسط «عبدالله امین پور» ترجمه شده است، در 331 صفحه نخستین بار در سال 1387 منتشر کرده است.
برای تهیه ی این اثر با شماره تلفن 88941235-021 تماس بگیرید و یا به آدرس www.yaranshop.ir مراجعه کنید.
عاشقانه های یک استاد
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
یکی از مسائلی که در این عصر مطرح شده، مسألۀ جدایی دین از سیاست است که تمدن را مقابل تدین، علم را مقابل دین و دنیا را مقابل آخرت قرار می دهد. این افراد نه تنها درکی از دین ندارند؛ بلکه دنیا را نیز درک نکرده اند و لذا این حرف های پراکنده و بی مغز را بر زبان جاری می سازند. این افراد جاهل، قِسم شیء را قَسیم شیء قرار داده اند که بطلان آن در منطق ثابت است.
***
خلق ترسند از تو، من ترسم ز خود
کز تو نیکی دیده ام، از خویش بد
معلم ثانی بشریت، امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: ای بندگان خدا! حریم خدا را نگه دارید و از خداوند به دامن خداوند فرار کنید!
هر فراری دارای مبدأ و مقصدی است. طبق این حدیث، خدای متعال، هم مبدأ و هم مقصد فرار ماست.
***
دو دسته از انسان ها خیلی بی ادب هستند:
دستۀ اول آنهایی هستند که مشمول عنایت الهی واقع می شوند؛ ولی کفران نعمت می کنند. مانند قوم بنی اسرائیل.
دستۀ دوم کسانی هستند که در طهارت و نجاست و حلال و حرام بیش از حد وسواس دارند؛ البته وسواسی نبودن به این معنا نیست که انسان بی بندوبار باشد؛ ولی شریعت حدودی دارد که تنها لازم است همین حدود رعایت شود و نه بیشتر.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم گشت از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد
***
بخش هایی از کتاب حکمت ناب را خواندید. این کتاب برگرفته از درس های اخلاق حضرت آیت الله یحیی انصاری شیرازی است که در سال 1392 منتشر شده است. انتخاب بخشی از کتاب برای معرفی، به واقع کار سختی بود! سطرسطر این کتاب ارزشمند و مفید است. خواندن آن را به همه توصیه می کنم. خصوصیت بارز آن، بیان نکات کلیدی و مشکل به زبان ساده است که فهم آن را برای هر خواننده ای ممکن می سازد.
پ.ن:*نشر،حوزه علمیه قم،مرکز مدیریت.تعداد صفحه260