با عباس (ع) قهر نکن!
جوان در حالی که داشت اشک می ریخت و زیر لب می گفت: اشْهِدُ اللّهَ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ والْمُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ … ، از میان اشک هایش گروهی از زنان عرب روستایی را دید که یکی از آنها فرزند فلجش را روی دستش گرفته بود و همگی با صدای بلند و هروله کنان «یا عباس» می گفتند و دور ضریح می چرخیدند، لحظه ای گذشت که ناگهان بچه در آغوش مادرش تکانی خورد و شفا پیدا کرد و زنان از حرم خارج شدند.طلبه ی جوان که حالا اشک روی صورتش بی حرکت مانده بود، قلبش شکست و این بار طلبکارانه جلوی ضریح رفت و گفت: «من چند سال است مى آيم و حوائجم برآورده نمى شود، ولى به اين عرب هاى روستایی اینگونه توجه دارید؟»مرد نعلینش را برداشت و با ناراحتی از حرم بیرون آمد و تصمیم گرفت که تا حاجتش را نگرفته به حرم برنگردد.طلبه در گرمای شدید به نجف رفت و در کاروانسرایی مشغول استراحت شد که صاحب کاروانسرا به او گفت: «شیخ احمد! خادم شیخ انصاری تا به حال چندین بار به سراغت آمده است، فکر کنم شیخ کار مهمی با تو دارد.»شیخ احمد سراسیمه از جا بلند شد و سمت خانه شیخ انصاری رفت. او کوبه ی در را زد و وارد حیاط خانه شد. شیخ انصاری که نگاهش به جوان افتاد، فرمود: «با حضرت ابوالفضل (عليه السلام) قهر نكن، شما به عرب ها نگاه نكنيد. آن ها اين طور عادت كرده اند. شما اگر حج می خواهید، برایتان فراهم خواهد شد. خانه خواستید، انشاء الله به زودی خانه دلخواهتان را خواهید خرید. فکر عیال را هم نکنید که تا چند وقت دیگر شما هم ازدواج می کنید.» شیخ احمد که این سخنان استاد را شنید، قهرش طولی نکشید و در حالی که اشک امانش نمی داد، راهی کربلا شد.
منبع: در محضر حضرت آيت الله العظمى بهجت، محمد حسین رخشاد، ج1، ص 71؛ به نقل از آينه حقيقت(امام حسين عليه السلام در كلام آيت الله بهجت)، رحمتی.
چه اشعاری بر ضریح امام حسین(ع) نقش بسته است؟+ صوت
کرْبَلا، لا زِلْتِ کَرْباً وَ بَلا ما لقی عندک آل المصطفى
کربلا! پیوسته مملو اندوه و بلا بوده ای، به دلیل مصیبت هایی که خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در نزد تو دیدند
کَمْ عَلى تُرْبِکِ لمّا صُرّعُوا من دم سال و من دمع جرى
چه بسیار بر خاک تو فرو افتادند و چه خون هایی که روان شد و چه اشکها که جاری شد
وضیوف لفلاة قفرة نزلوا فیها على غیر قرى
و مهمانانی که در آن بیابان خشک بدون پذیرایی فرود آمدند
لم یذوقوا المآء حتى اجتمعوا بحدى السیف على ورد الردى
آب را نچشیدند تا اینکه با دم تیز شمشیر بر چشمه هلاکت گرد آمدند
تکسف الشمس شموساً منهم لا تدانیها ضیاءً و علا
خورشید در برابر زیبایی آنها پنهان میشود، نمیتواند به آنها به دلیل نور و بزرگواری نزدیک شود
وُجُوهاً کَالمَصابیحِ، فَمِنْ قَمَرٍ غابَ، وَنَجْمٍ قَدْ هَوَى
چهرههایی چون چراغ تابان بودند که برخی مانند ماه غروب کردند و برخی چون ستاره فرورفتند
و صریعا عالج الموت بلا شد لحیین و لا مد ردی
ای کشته شدهای که با مرگ دیدار کرد بدون این که محاسنش را ببندد و یا لباسش را بر تن کند
مَیّتٌ تَبْکی لَهُ فَاطِمَة وابوها وعلى ذو العلى
ای در خون خفته ای که فاطمه و پدر فاطمه و هم علی بزرگوار برای او می گریند
یا رسول الله لو عاینتهم وهم ما بین قتلى وسبا
ای رسول خدا! اگر به آنها مینگریستی که برخی کشته شده بودند و برخی دیگر اسیر
لَرَأتْ عَیْنَاکَ مِنهُمْ مَنْظَراً للحَشَى شَجْواً، وَللعَینِ قَذَى
چشمانت از آنان منظرههایی می دید که دل را سرشار از غصه و چشم را پر از خاشاک می کند
جزروا جزر الاضاحی نسله ثُمّ سَاقُوا أهلَهُ سَوْقَ الإمَا
نسل او را همچون قربانی سربریدند، سپس اهلش را مانند راندن کنیزان راندند
یا قَتیلاً قَوّضَ الدّهْرُ بِهِ عُمُدَ الدّینِ وَأعْلامَ الهُدَى
ای کشته شده ای که روزگار با کفر، ستون و پرچمهای هدایت او را تخریب کرده است
قتلوه بعد علم منهم انه خامس اصحاب الکسا
او را کشتند در حالی که می دانستند او پنجمین نفر اصحاب کسا است
لَوْ رَسُولُ اللَّهِ یَحْیَا بَعْدَهُ قعد الیوم علیه للعزا
اگر رسول خدا پس از وی زنده بود امروز به عزاداری او می نشست
غَسَلُوهُ بِدَمِ الطّعْنِ، وَمَا کَفّنُوهُ غَیرَ بَوْغَاءِ الثّرَى
با خونِ نیزه او را غسل دادند و او کفنی جز خاک های نرم نداشت
جعل الله الذی نابکم سبب الوجد طویلا والبکا
خداوند آنچه به شما وارد شد را مایه حزن همیشگی و گریه قرار داد
لا أرَى حُزْنَکُمُ یُنسَى، وَلا رُزْءَکم یُسلى، وَإنْ طالَ المَدَى
اندوه شما فراموش نشدنی و مصیبت شما تسلیپذیر نیست، اگرچه از آن زمان بسیاری گذشته باشد
انتم الشافون من دآ العمى وَ غداً ساقُونَ مِنْ حوْضِ الرّوَا
شمایید که کور را شفا می دهید و فردای قیامت از حوض کوثر تشنگان را سیراب می کنید
نزل الدین علیکم بیتکم وتخطى الناس طرا وطوى
دین خدا در خانه شما نازل شد و مردم همه دنباله رو شما هستند
این عنکم للذی یبغى بکم ظل عدن دونها حر لظى
جایگاه کسی که از شما تخلف کند کجاست؟ سایه بهشتید شما و هرکس از آن خارج شد در آتشی وارد شود که زبانه می کشد.
برای دانلود صوت بر لینک زیر کلیک کنید:
منبع اشعار: مجلسى، محمّد باقر، «بحار الأنوار»، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403 ق.ج45، ص249- 250؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5.
شکر به خاطر بیماری
فرد پرهیزگار و پارسایی را در نزدیکی دریا دیدند که به خاطر حمله پلنگ زخمی شده بود و با هیچ دوا و درمانی خوب نمی شد، مدتها در همان حال بود اما با این وجود دائم شکر خدا را می گفت. از او پرسیدند با وجود این بلاهایی که سرت آمده چطور دائم شکر می گویی؟ پاسخ داد: شکر می گویم که مرا به مصیبتی گرفتار کرده است نه به معصیت و گناه.
گر مرا زار بکشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
بازنویسی حکایت سیزدهم از باب دوم گلستان سعدی در اخلاق درویشان