ولیِّ به حق
مامون در حالی که دستش را روی شکمش تکیه داده بود و داشت تکه گوشتی را به دندان می کشید، خطاب به یکی از زیردستانش گفت: چند بیتی در مدح و منقبت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بخوان!
مرد آرام جلو آمد و بعد از اینکه صدایش را صاف کرد، این دو بیت را خواند:
سقيا به توس من اضحى بها قطغا
من عترة المصطفى القى لنا حزنا
اعنى اباالحسن الماءمون ان له حقا
على كل من اضحى بها شحنا
مامون در حالی که دیگر حواسش به غذا نبود، سر تکان داد و اشک از گوشه ی چشمانش سرازیر شد. بعد رو به مهمانش گفت: عبدالله ! فاميل تو و من، مرا سرزنش مى كردند كه چرا على بن موسى الرضا (ع) را براى ولايتعهدى انتخاب كرده ام؟ اينك جريانى برايت نقل می كنم كه از شنیدنش تعجب خواهی کرد.
روزی به علی بن موسی الرضا (ع) گفتم: من کنیزم، زاهریه را خیلی دوست دارم و می خواهم از او طفلی داشته باشم اما او تا به حال چندین فرزند سقط کرده و بچه هایش نمی مانند. آیا می توان کاری کرد که بچه اش زنده بماند؟
حضرت رضا (ع) لحظه ای تامل کرد و گفت: نگران نباش، این بار فرزندش سقط نمی شود. به زودی پسری سالم و نمکین که شبیه مادرش است، به دنیا می آید و نشانه ی ظاهری او نیز این است که انگشت زيادى كوچكى بر دست راست و پاى چپ او آفريده شده است.
مدتی گذشت و زمان وضع حمل کنیز فرا رسید. من به قابله گفتم: به محض اینکه بچه متولد شد، آن را نزد من بیاور.ص
دای گریه ی کودک در قصر پیچید. پسر درست شبیه مادرش بود و انگشت اضافه ای در دست و پایش داشت.علی بن موسی الرضا (ع) همه چیز را درست گفته بود.
مامون نیشخندی زد و ادامه داد: در آن لحظه با خودم فکر می کردم که آیا این مردمان بی خرد با شنیدن این واقعه، باز هم خواهند گفت که چرا علی بن موسی الرضا (ع) را به ولایتعهدی انتخاب کرده ای؟
مرد مهمان با شنیدن این کلام مامون، خنده ی صداداری کرد و سریع صدایش را صاف کرد و صاف و مرتب مثل قبل نشست، او داشت با خودش فکر می کرد که مامون که این فضایل امام رضا (ع) را فهمیده، چرا باز هم جای ایشان در خلافت را گرفته و از خر شیطان پایین نمی آید.
منبع: به نقل از منتهى الآمال، شیخ عباس قمی، ص 879؛ به نقل از 53 داستان از کرامات حضرت رضا (ع)، موسی خسروی.
قصری از ذکر
دیده ای سرت را هرچقدر هم بالا بگیری به آخرشان نمی رسی؟ محو نما و معماری خانه شده ای؟ لابد توی دلت معمار ساختمان را هم تحسین کرده ای و به هندسه ی ذهنش غبطه خورده ای.
دیده ای چطور هرچیز را کنار هم ،درست و به جا چیده؟ از جای کمد و پنجره و آشپزخانه و در و دیوار.
دیده ای آجرها چطور دانه دانه روی هم سوار شده اند و خانه ای به این زیبایی را فرم داده اند؟
می گوید: تا به حال کسی از خانه های بهشتی برایت گفته است؟
از قصرها و معماران این خانه؟ از مصالح و حال و هوای سازندگانش؟
صدای جنب و جوش ملائک را می شنوی؟ که یکی ملات درست می کند و آن یکی آجرها را روی هم می چیند. یکی چراغ خانه را می آویزد و آن یکی تعداد طبقات این قصر را ثبت می کند.
می گوید: هر ذکر تو یک دانه آجر می شود برای ساختن این خانه. که هربار لب می جنبانی ،ملات کار ملائک را آماده کرده ای.
مَلَک از کار کردن خسته نمی شود؛ تا هرجا که تو برایش مصالح بفرستی نیروی کار دارد.
برای سرمایه گذاری روی یک قصر چند طبقه آماده ای؟
قصری که سقف و در و دیوار آن، ذکر لب های توست: سبحان الله، و الحمدلله ،و لا اله الا الله و الله اکبر…{1}
شبیه کاخ های دنیا نیست، باد و باران نمی لرزاندش، زلزله ندارد اما ،حواس جمع می خواهد و بیمه ای مطمئن.
می گوید: دعاها و ذکر لبت را با دعای فرج بیمه کن؛ تا هم بهشت دنیا را به نام خودت سند زده باشی و هم بهشت آخرت را.{2}
پی نوشت:
1. پیامبر(ص) فرمودند: “چون وارد بهشت شدم،فرشتگانی را دیدم که به ساختن قصرهایی مشغول بودند. در این میان هرازگاهی از کار می ایستادند.راز آن را جویا شدم. گفتند: تا اینکه (نفقه) مصالح برسد. گفتم: نفقه چیست؟ گفتند : گفتار مومنان :” سبحان الله، و الحمدلله ،و لا اله الا الله و الله اکبر” هرگاه مومن این ذکر را ادامه دهد ،ما مشغول ساختن می شویم . هرگاه که متوقف شود، ما از ساختن دست می کشیم.”
امام صادق (ع) از قول پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
“کسی که “سبحان الله” گوید، خداوند نهالی در بهشت برای او غرس می کند و کسی که “الحمدلله” گوید، درختی برای او می کارد . کسی که “الله اکبر” بگوید، درختی برای او غرس می کند.". مردی از قریش گفت: یا رسول الله! پس ما در بهشت درختان فراوانی داریم. فرمود: “آری لیکن مواظب باشید آتشی نفرستید، همه را بسوزاند.”
شفیعی سروستانی،اسماعیل(1392). لرزان و لغزان چون ژله، تهران: انتشارات موعود عصر (عج). صفحه 116
2. براي زود فرارسيدن فرج (و ظهور ما) زياد دعا کنيد، که آن همان فرج و گشايش شماست. امام مهدی (عج)
توصیه قائم آل محمد
وجود مقدس قائم آل محمد(ص) حضرت مهدی(عج) در توصیهای به شیعیان از آنان خواستهاند امور خود را به ائمه(ع) واگذار نمایند:از خدا بترسيد و تسليم ما باشيد،و امور خود را به ما واگذار كنيد،چون وظيفه ما است كه شما را بىنياز و سيراب نماييم، همانطورى كه ورود شما بر چشمه معرفت به وسيله ما مىباشد.(اكمالالدين/۲/۵۱۰)