وبسایت یاهو نیوز به نقل از آژانس خبری فرانسه هم‌زمان با زادروز حضرت فاطمه معصومه (س) و روز ملی دختر در کشور ما در اقدامی برای بی‌هویت جلوه دادن دختران ایرانی در گزارشی که از ایران تهیه کرده است آورده:همچنان که تعداد ایرانیان رو به افزایش است ، تعداد طلاق در این کشور نیز رو به افزایش گذاشته است. مهناز یکی از کسانی است که پس از ازدواج، به دلیل فشارهای جامعه محافظه‌کار خود در مورد عنصر مهم یک رابطه عاطفی یعنی عشق، ناچار به طلاق شده است. وی در زمان ازدواجش فقط 21 سال سن داشت و به اجبار پدر و مادرش تن به این کار داد.

یاهو آورده است: داستان مهناز در جامعه ایران در حال همه گیر شدن است. میانگین طلاق در ایران در سال گذشته 21 درصد بود و این آمار در شهرهای بزرگ بالاتر نیز هست. در تهران از هر سه ازدواج یکی به طلاق می‌انجامد و در شهرهای شمالی بزرگ این آمار بالاتر از 40درصد است. دلایل اصلی این رشد، کاهش عاطفه میان همسران، مداخلات خانواده‌ها، خشونت و اعتیاد اعلام شده است.

یاهو در ادامه نوشته است: اما بسیاری از جوانان می‌گویند جامعه سخت‌گیر فشار زیادی می‌آورد. از سوی دیگر خانواده‌های مذهبی، جوانان را به خاطر تحت تاثیر فرهنگ غربی بودن و مخالفت با ارزش‌های سنتی اسلامی سرزنش می‌کنند. نشانه‌های یاغی‌گری جوانان کاملا مشهود است: طبق گزارش منتشره از سوی تحقیقات پارلمانی ایران در ماه ژوئن 80% دختران دبیرستانی دوست پسر و حتی رابطه جنسی نیز دارند.

یاهو می‌نویسد: برای جوانان ایرانی، یافتن عشق سختتر از جاهای دیگر نیست: افراد به کافی شاپ، سینما یا رستوران یا پارتی‌ها می‌روند. و مانند هر جای دیگری از دنیا مردان و زنان زیادی تلاش می‌کنند تا با کسی ارتباط برقرار کنند. در ایران آشنا شدن با یک شخص فقط تحت مراسمات مذهبی مجاز است. اما زوج‌هایی که به دنبال جایی به دور از چشمان کنجکاو هستند معمولا قرارهای عاشقانه خود را در جایی خلوت می‌گذارند و گاهی هم مانند افراد باشخصیت به پارک‌های عمومی می‌روند.

یاهو در ادامه می‌آورد: یکی از دیگر عوامل ازدواج نکردن جوانانی که به دنبال دوستی هستند بالا بودن هزینه‌های ازدواج در ایران است که یکی از مهمترین فاکتورها هم می‌باشد. سن ازدواج به سرعت در حال بالارفتن است در حالی حکومت ایران به ازدواج و فرزندآوری بیشتر تشویق می‌کند.

وبسایت یاهو نوشته است: دختران و پسرانی هستند که سالهاست با یکدیگر دوست و هم خانه هستند. هرچند که نگاه های سنگین صاحبخانه و همسایه‌ها آنان را می‌آزارد. این امر در ایران در حال همه گیر شدن است. در ایران تنها زندگی کردن برای مردان زیاد سخت نیست اما برای زنان دشوارتر است.

یاهو در پایان گفته است: سنت، اساس جامعه ایرانی است در حالی که مسائل جنسی بدون ازدواج تبدیل به یک مسئله بغرنج برای مسئولان شده است. طبق تحقیقات مجلس، ساده‌ترین راه برای حل مسئله جنسی ازدواج موقت است هرچند که این کار هم در جامعه ایران یک کار پست است. هم‌خانگی اکنون یکی از راه حل‌های در دسترس برای دخترانی است که توان ازدواج ندارند. روابط دبیرستانی دختران می‌تواند ریسک داشتن شریک بد را برای هم‌خانگی افزایش دهد.

غیر از یاهو و آژانس خبری فرانسه، روزنامه‌های جاکارتا پست و کویت تایمز و مجله ستار 2 مالزی هم این گزارش را بازنشر داده‌اند:

مرد نصرانی اشک می ریخت و می گفت: خدایا یا شفایم بده یا مرگم را برسان. ما آدم ها که غیر از مسیح و مریم کسی را نداریم و من بارها بر در خانه ی آنها هم رفته ام ولی جوابی نگرفته ام، پس خودت راهی پیش پایم بگذار.
چند روزی گذشت. مرد نصرانی در حالی که غرق در عرق بود، نفس نفس زنان از خواب بیدار شد. مادر مرد جلو آمد و پرسید: چه شده؟ پسرم خواب بدی دیدی؟
مرد در حالی که هنوز نفسش سر جاش نیامده بود، گفت: مادر! در خواب مردی خوش قد و قامت را دیدم که بالای تختم ایستاده بود و به من می گفت: اگر شفا می خواهی باید به زیارت ما در کاظمین بیایی؟
زن که یک مسیحی متعصب بود، گفت: بلند شو، بلند شو، هیچ خبری نیست. این خواب تو شیطانی بوده است، اهمیت نده.
مدتی گذشت. مرد مسیحی بار دیگر در خواب بانویی محترم و با عظمت را دید. خانم به مرد گفت: بلند شو، صبح شده است. مگر پدرم با شما شرط نکرد که او را زیارت کنی و تو را شفا دهد؟
مرد من من کنان پرسید: پدر شما کیست؟
-پدرم «موسی بن جعفر» است.
و شما چه کسی هستید؟
-من معصومه خواهر رضا هستم.
مرد نصرانی این بار بهت زده تر از بار پیش از خواب بیدار شد و راهی بغداد شد. او در بغداد با سید راضی بغدادی رفاقتی دیرینه داشت. او بر در خانه ی سید رسید و کوبه ی در را آرام به حرکت درآورد.
دختر سید از داخل پرسید: تو کیستی؟
در را باز کن.
سید بغدادی سراسیمه از جا بلند شد و به دختر گفت: در را باز کن، بالاخره آمد. او مرد نصرانی است، آمده تا مسلمان شود.
مرد نصرانی در حالی که چشمانش گرد شده بود، پرسید: شما از کجا می دانید که من به چه قصدی به اینجا آمده ام؟
سید بغدادی خندید و در حالی که سرش پایین بود، گفت: دیشب جدم به من خبر دادند.
آنها راهی کاظمین شدند. مرد وارد حرم امام موسی کاظم (ع) شد. دلش آرام گرفت. او دور ضریح می گشت و ضجه می زد و شفایش را می خواست. مدتی در حرم ماند اما باز هم تشنه اش می شد.
از کنار ضریح بیرون آمد و در گوشه ای از حیاط نشست. انگار کسی به او می گفت که این آخرین لیوان آب است که می خوری. کم کم ورم بدنش کم شد و دل دردش خوب شد. مرد دیگر تشنه نبود. پدر حضرت معصومه (س) شفای مرد نصرانی را داده بود.
مرد حالش که بهتر شد نزد علمای کاظمین رفت و در همان جا اشهدش را گفت و مسلمان شد.

منبع: دارالسلام، شیخ نوری، ج2، ص169؛ به نقل از بارگاه فاطمه معصومه (ع) تجلیگاه فاطمه زهرا (ع)، سید جعفر میر عظیمی، ص153؛ با تصرف و تلخیص