نوآوری وابتکار...
از لابه لای خاطرات آزادگان عزیز، نکات بسیاری را درباره خلاقیت و نوآوری میشود به دست آورد.
در خاطرات آزاده حبیب الله معصوم آمده که:« برای آموزش زبان، از پتو به جای تخته سیاه و از صابون به جای گچ و وسیله نوشتار استفاده میشده است». در خاطرات سردار محمد رنجبر نیز آمده: «مشکل بزرگ ما این بودکه خودکار و کاغذ و کتاب نداشتیم. قوطی تاید را دو روز خیس میکردیم، ورقه ورقه میشد، تا چهل و هشت ورق از هر قوطی درمیآوردیم. ورقهها را آویزان میکردیم تا خشک شود و رویشان بنویسیم.و یک بار که نمایندههای سازمان آمده بودند، یکیشان مرتضی را شناخت. مرتضی در دانشگاه سوربن فرانسه درس خوانده بود. همکلاسیاش در سوربن بین هیأت اعزامی از ژنو بود. این رفاقت باعث شد که همه خودکارهایشان را بگذارند و بروند. ما هم آنها را توی یقه پیراهن، سجاف لباس و متکا قایم کردیم. برای درس خواندن، هر کداممان تخته داشتیم. روی یک تکه مقوا پلاستیک میکشیدیم و رویش یک کیسه پارچه ای تیره می دوختیم صابون را پودر میکردیم و با روغن نباتی قاطی میکردیم و روی آن می مالیدیم. پلاستیک دیگری را روی آن می کشیدیم و بالایش را می دوختیم. این لایه پلاستیکی باز و بسته میشد. دسته مسواکی راکه خراب شده بود می شکستیم و به جای قلم استفاده میکردیم. روی این تخته جادویی با قلممان مینوشتیم، پلاستیک را که از هم باز میکردیم نوشته ها پاک میشد عراقیها اینها را که میدیدند بهمان میخندیدند و میگفتند: «کله تان خوب کار میکند ها!»
مجله اشارات شماره 111
آفتاب گردان ها به سمت چشمان شما می چرخند...
«اگر روزي اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوييد خميني در فکرتان بود» امام خميني(ره)
روز 26 مرداد 1369 ، ميهن اسلامي شاهد حضور عزيزاني بود که پس از سالها اسارت در زندانهاي مخوف رژيم بعثي صدام، قدم به خاک پاک ميهن اسلامي خود ميگذاشتند. اين روز يکي از خاطرهانگيزترين روزهاي تاريخ انقلاب اسلامي است که شاهد حضور و آزادي مرداني بود که در راه عهد و پيماني که با خدا بسته بودند، مجاهدت و استقامت ورزيدند و آنها توانستند در سالهاي زجر و شکنجه، با وجود درد و بيماري جسمي، روح و روان خود را حفظ کنند و تقوا و مردانگي خود را مضاعف نمايند تا در بازگشت به ايران اسلامي در صحنههاي مختلف اجتماعي، سرمشق و نمونهاي براي صلابت و استقامت مردان و زنان ايران اسلامي باشند.
اراده باطل...
«بخیلی نزد کوزه گری رفت و از او خواست کاسه ای و کوزه ای بسازد. کوزه گر گفت: به آن دو چه حک کنم؟ بخیل گفت: و اما بر روی کوزه حک
نما: «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی؛ هر که از آن بیاشامد، از من نیست.» (بقره: 249) و بر روی کاسه نیز بنویس: «وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإنَّهُ مِنّی؛ هر
که از آن نخورد، او از من است». (بقره: 249
بشنو ای تنگ چشم بیچاره
صورت حال خویش از من
در وفات تو دشمنان وارث
در حیات تو وارثان دشمن